⊰•💙🎐•⊱
.
اِۍنَھـٰايَتِآرِزۅۍِمَن!
قَلبِمَنپيشِتۅستتـٰااَبَد…!(:
.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#پایان_مماشات
#امام_زمان
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
ابراهیم بعد از چند ماه به خانه آمد . سرتا پا خاکی و چشم هایش سرخ شده بود . به محض اینکه آمد ، وضو گرفت و رفت نماز بخواند .
گفتم : حاجی لااقل کمی استراحت کن ، بعد نماز بخوان .
گفت : با عجله آمدم که نماز اول وقتم از دست نرود .
این قدر خسته بود که احساس می کردم ، هر لحظه ممکن است در حال نماز از حال برود .
#شهید_محمدابراهیم_همت🕊🌹
📚 پرواز تا بی نهایت
5.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
∞♥️∞
💔 مولای من! بغض غم دوریت گلوگیر شده
تعجیل نما، آمدنت دیر شده...
❣#لَـیِّن_قَـلبی_لِوَلِیِّ_اَمرِک ❣
#امام_زمان
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
4.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️مراسم وداع با شهید سجاد شهرکی
@rafiq_shahidam96
7.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت فعالیتهای شهید علیوردی از زبان دوستانش
#شهید_آرمان_علی_وردی
مجموعه فرهنگی مجازی شهید ابراهیم هادی 👇
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🇮🇷 @rafiq_shahidam96
3.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤͜͡🥀
-فاطمهراخواستممعصومهرازائرشدم
-فیضقبرمادریازقبردخترمیرسد
🖤¦⇠#وفاتحضرتمعصومه
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
#سلام_علی_ابراهیم
آمده بودم ڪھ تو را بشناسم خودم
را یافتم..!🌱'
من در تو ، او را لحظـھ بـھ لحظہ دیدهام
شاید خودت هم ندانـے اما ؛
من با تو خُدا را پیدا ڪردهام(:♥️
#هادیدلم✨'
@rafiq_shahidam96
🌱🌱🌱
پسرک فلافل فروش
قسمت سی و نهم
مشقات
در حكايات تاريخي بارها خواندهام كه زندگي در شهر نجف براي
طلبه ّ هاي علوم ديني همواره با تحمل مشقات و سختيها همراه است.
برخيها معتقد بودند كه اگر كسي ميخواهد همنشيني با مولای متقيان
اميرالمؤمنين ع داشته باشد بايد اين سختيها را تحمل كند.
هادي نيز از اين قاعده مستثنا نبود. وقتي به نجف رفت، حدود يک سال و
نيم آنجا ماند.
تابستان 1392 و ماه رمضان بود كه به ايران بازگشت. مدتي پيش ما بود و
از حال و هواي نجف ميگفت.
همان ايام يک شب توي مسجد او را ديدم. مشغول صحبت شديم. هادي
ماجراي اقامتش را براي ما اينگونه تعريف کرد:
من وقتي وارد نجف شدم نه آنچنان پولي داشتم و نه كسي را ميشناختم
كمي زندگي براي من سخت بود.
دوست من فقط توانست برنامه ي حضور من را در نجف هماهنگ كند.
روز اول پاي درس برخي اساتيد رفتم. نماز مغرب را در حرم خواندم و آمدم
بيرون.
كمي در خيابان هاي نجف دور زدم. كسي آشنا نبود. برگشتم و حوالي
حرم، جايي كه براي مردم فرش پهن شده بود، خوابيدم
ادامه دارد....
@rafiq_shahidam96
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌱🌱🌱 پسرک فلافل فروش قسمت سی و نهم مشقات در حكايات تاريخي بارها خواندهام كه زندگي در شهر نجف براي
🌱🌱🌱
زندگی نامه طلبه جوان
شهید محمد هادی زلفقاری
#پسرک_فلافل_فروش
قسمت چهلم
روز بعد كمي نان خريدم و غذاي آن روز من همين نان شد. پاي درس
اساتيد رفتم و توانستم چند استاد خوب پيدا كنم.
مشكل ديگر من اين بود كه هنوز به خوبي تسلط به زبان عربي نداشتم. بايد
بيشتر تلاش ميكردم تا اين مشكلات را برطرف كنم.
چند روز كار من اين بود كه نان يا بيسكويت ميخوردم و در كالاهای
درس حاضر ميشدم.
شبها را نيز در محوطهی اطراف حرم ميخوابيدم. حتي يك بار در يكي
از كوچه هاي نجف روي زمين خوابيدم!
سختي ّ ها و مشقت ها خيلي به من فشار ميآورد. اما زندگي در كنار مولا
بسيار لذتبخش بود.
كم كم پول من براي خريد نان هم تمام شد! حتي يك روز كمي نان
خشك پيدا كردم و داخل ليوان آب زدم و خوردم.
زندگي بيشتر به من فشار آورد. نميدانستم چه كنم. تا اينكه يك بار وارد
حرم مولاي متقيان شدم و گفتم:
آقا جان من براي تكميل دين خودم به محضر شما آمدم، اميدوارم لياقت
زندگي در كنار شما را داشته باشم. انشاءالله آنطور كه خودتان ميدانيد
مشكل من نيز برطرف شود.
مدتي نگذشت كه با لطف خدا يكي از مسئولان سپاه بدر را، كه از متوليان
يک مؤسسهی اسلامي در نجف بود، ديدم.
ايشان وقتي فهميد من از بسيجيان تهران بودم خيلي به من لطف كرد. بعد
هم يك منزل مسكوني بزرگ و قديمي در اختيار من قرار داد.
شرايط يكباره براي من آسان شد. بعد هم به عنوان طلبه در حوزهي نجف
پذيرفته شدم.
همهي اينها چيزي نبود جز لطف خود آقا اميرالمؤمنين ع
ادامه دارد....
@rafiq_shahidam96