eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
1.5هزار دنبال‌کننده
17هزار عکس
11.1هزار ویدیو
136 فایل
🌻مشڪݪ ڪارهاے ما اینست ڪہ بـراے رضاے همہ ڪار میڪنم اݪا رضاے خدا . @rafiq_shahidam #شهید_ابراهیم_هادی #رفیق_شهیدم ارتباط با خادم کانال 👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قطعه‌ی گم شده‌ای از پر پرواز کم است یازده بار شمردیم و یکی باز کم است ...💔 ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
•🥀💔• کاری‌ترین حَربه‌ی ما در مواجه با سنگینیِ گناهانمان گریه بر سیدالشهدا‌ست... 💔
11.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تصاویری از تفحص پیکر مطهر 5 شهید در منطقه شرق دجله و شلمچه عراق در روز جمعه ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
🔴 ابوالفضل سرلک مسئولیت مهمی در قرارگاه حلب داشت ... اما دو روز پیش از شهادت به یکی از دوستانش گفته بود؛ خواب دیدم حاج قاسم خودش با ماشین آمده دنبالم و میگه : ابوالفضل آماده‌شو باهم برویم... همسرش هم که همراه دو فرزند خردسالش در شهر حلب زندگی می‌کردند ؛ ‏بعد از اینکه خبر شهادت ابوالفضل را می‌دهند، می‌گوید : اصلاً از شنیدن خبر شهادت تعجب نکردم چون در حال جمع کردن وسایل بودم ...! خودش دو روز پیش خواب دیده بود حاج قاسم آمده دنبالش ... ‎ اللهم‌ارزقنا توفیق‌الشهاده‌ فی سبیلک . ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
🌿♥️ نبینم خستـھ بشـے رفیق!😉 دستتو بده بـھ من یاعلـے بلند شو😄 بلند شو ڪھ خیلـے کار داریم(:♥️ ✋🏻✨♥️ شادی روح تمام شهــدا، و امام شهدا و سلامتی وتعجیل در فرج مولا صاحب الزمان عج 🍃♥️ ❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️ ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 هم اکنون تیتر اول سایت رهبر انقلاب؛ در دیدار تولیدکنندگان ضمن مرور وضعیت اقتصادی در دهه ۹۰، آمارهای اقتصادی را خرسندکننده ندانستند؛ کارآفرینان و کارگران در جنگ اقتصادی و فشار بر مردم ایران، دشمن را شکست دادند. ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
3.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 پلیس غیرتمندی که کمک میکنه ماشین یه بنده خدا که آتیش گرفته رو خاموش کنه ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
خاطرات بسیارشیرین ،زیبا وجذاب برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس از استان قم واز همرزمان شهید دکتر چمران تحت عنوان خاکیان افلاکی هر روز یک قسمت از خاطرات قسمت : ( چهاردهم) https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
خاطرات برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس و از همرزمان شهید دکتر چمران 🍃قسمت چهاردهم: استقرار در خط مقدم با دشمن ظهر بود که از "ستاد جنگ¬های نامنظم" زنگ زدند که آماده هستید؟ گفتم: بله گفتند: چند نیسان و آهوی سیمرغ فرستادیم، با آنها به ستاد بیایید. با همه نیروها به سمت ستاد جنگ¬های نامنظم حرکت کردیم. بعد از ظهر بود در خیابان نزدیک ستاد، نیروها پیاده شده بودند چون نزدیک رود کارون بود، زیر درختان استراحت می¬کردند. هر ازگاهی خمپاره‌ای به شهر اصابت می¬کرد و صدای آمبولانس ها به گوش می رسید. من رفته بودم داخل ستاد جنگ¬های نامنظم، دکتر جلسه هماهنگی برگزار کرده بودند، من¬هم اجازه ای گرفتم وارد جلسه شدم. دکتر مصطفی چمران داشت فرماندهان را توجیه می¬کرد او یک سرهنگ نیروی هوایی بنام سرهنگ همایی را به عنوان فرمانده ما معرفی کرد و مسؤولیت نیروهای ما را به دست او داد. دکتر کروکی منطقه ای که قرار بود مستقر بشویم را به من دادند و گفتند: شما با سرهنگ همایی به اتفاق نیروها می¬روید به این منطقه، و جایش را روی نقشه نشان داد، یعنی پایین جاده حمیدیه که روستایی است بنام حدام، غروب شده بود به راه افتادیم هر چه جلوتر می¬رفتیم صدای گلوله های دشمن زیادتر می¬شد. در نزدیکی حمیدیه باید پیاده می¬شدیم. مسیر سمت چپ جاده را پیاده می رفتیم. منطقه پوشیده شده از علف زار بود. به علت تاریکی، جایی را نمی¬دیدیم. خمپاره¬های منور که توسط دشمن به هوا پرتاب می¬شد، زمین و زمان را روشن کرده بود. مثل روز زمین را روشن می¬کرد. هنوز چندتایی که روی آسمان خاموش نشده بودند، چند تای دیگر روشن می¬شد. هر منوری باعث می¬شد ما زمین¬گیر بشویم تا دشمن ما را نبیند وگاها از داخل نهرهای آب به صورت نشسته حرکت می¬کردیم. گلوله¬های تیربار دشمن هم زوزه کشان از بالای سر ما رد می¬شدند. با آن آموزش¬هایی که دیده بودیم صدای گلوله ها عادی به نظر می رسید. دو ساعتی پیاده راه رفتیم، رسیدیم به منطقه مورد نظر، منطقه به صورت مستطیلی شکل بود و پوشیده شده از درختان نخل خرما، بنا به دستور جناب سرهنگ همایی باید به صورت آهسته جان-پناهی احداث می¬کردیم تا از دید و تیر دشمن در امان باشیم. فاصله زیادی با دشمن نداشتیم، صدای ادوات نظامی دشمن به گوش می¬رسید و قرار شد از هر گروهانی چند نفر نوبتی نگهبانی بدهند. هوا داشت روشن می¬شد که از خواب بیدار شدیم. همه کنجکاو بودیم تا منطقه دست دشمن را با چشم غیر مسلح ببینیم و دشمن کاملا دیده می¬شد. ما نیروهای پیاده دشمن را می دیدیم. تغذیه ما هم همان جیره جنگی ۷۲ ساعته بود. هنگام صبح، وقتی سراغ جناب سرهنگ همایی را گرفتیم، گفتند هنوز در حال استراحت است و ایشان در یک مدرسه دو کلاس را برای خود به عنوان اتاق فرماندهی انتخاب کرده بود ولی هیچ از لحاظ ایمنی امن نبود. من برگشتم پیش گروهان تا جناب سرهنگ همایی بیدار بشود. تکلیف ما را روشن کند.. دشمن گاها منطقه ما را هم خمپاره باران می¬کرد و گلوله تیربارها از روی سرما به صورت رگباری عبور می¬کرد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌺🍃🌺🍃🌺 https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ادامه دارد