✾خاطرات شهدا...
✾سالن بسیار شلوغ بود.
مجروحین آه و ناله می کردند،
هیچ کس آرامش نداشت.
بالاخره یک گوشه ای را پیدا کردیم
و ابراهیم را روی زمین خواباندیم.
پرستارها زخم گردن و پای ابراهیم را پانسمان کردند .
در آن شرایط اعصاب همه به هم ریخته بود، سرو صدای مجروحین بسیار زیاد بود .
ناگهان ابراهیم با صدائی رسا شروع به خواندن کرد!
شعر زیبایی در وصف حضرت زهرا سلام الله علیها خواند
که رمز عملیات هم نام مقدس ایشان بود.
برای چند دقیقه سکوت عجیبی سالن را فرا گرفت!
هیچ مجروحی ناله نمی کرد!
گوئی همه چیز ردیف و مرتب شده بود.
هر طرف که نگاه می کردی آرامش موج می زد!قطرات اشک بود که از چشمان مجروحین و پرستارها جاری می شد، همه آرام شده بودند!
✾ابراهیم همیشه می گفت :بعد از توکل به خدا،توسل به حضرات معصومین مخصوصا حضرت زهرا سلام الله علیها حلال مشکلات است.
✿یا فاطمه الزهرا ادرکنی...
#سلام_بر_ابراهیم..
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
#سلام_بر_ابراهیم
✍هادی شده ای
راه را کسی گم نکند.....
سلام خدا بر تو ای برگزیده خدا ✨
سلام خدا بر کسانی که انقدر اوج گرفتند
که رفيق خدا شدند...
دست ما را بگیر ای که نزد خدا و مادر سادات ابرو داری
ابرویت را بگذار مارا ببر
#ابراهیمدلها
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم
♦️در عملیات فتحالمبین ابراهیم هادی و بچههای گردان توانستند با كمترين درگيری و با فرياد «الله اكبر» و «يا زهرا» توپخانه عراق را تصرف كنند و تعداد زيادی از عراقیها را اسير بگيرند.
در این عملیات، ابراهيم به شدت مجروح شد و به طرز معجزهآسایی نجات پیدا کرد و در بیمارستان نجمیه تهران بستری و مداوا گردید.
🎤 در مصاحبه با خبرنگاری كه در بيمارستان به سراغ او آمده بود، گفت: «در فتحالمبين ما عمليات نكرديم! ما فقط راهپيمايی میكرديم و شعارمان «يا زهرا» بود. آنجا هرچه كه بود نظر عنايت خود خانم حضرت صديقه طاهره بود.»
☘همیشه کارساز بودنِ توكل و توسل
در جبهه توسلهای ابراهيم بيشتر به حضرت صديقه طاهره بود و هميشه روضه حضرت را میخواند. وقتی هم كه مجروح شده بود و در بيمارستان نجميه تهران بستری بود، هنگامی كه دوستاش به ملاقاتش میآمدند، شروع به روضه خواندن میکرد.
🔷 میگفت: «بعد از توكل به خدا، توسل به حضرات معصومين مخصوصاًًً حضرت زهرا سلاماللهعلیها کارسازه،»
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
🥀میگویند بسیار با معرفت هستی
نشان به آن نشانه که
خون دادی تا من جاری شوم
بی منت,بی ادعا, بی چون و چرا
میگویند بامعرفت هستی
نشان به آن نشانه که
هر بار لغزیدم با نیم نگاهی
دستم را گرفتی و از میانه راه برم گرداندی
دستت را رها کردم,
باز دست رفاقت به سویم دراز کردی
الان که خوب فکر میکنم
میبینم چقدر خوب شد
که هیچگاه برنگشتی,
اگر جسمت در این
دنیای خاکی میماند
شاید لابلای هیاهوی
این روزگار هیچ وقت
نمیتوانستم پیدایت کنم
تو اهل زمین نبودی,
تو را آفریده بودند برای گــمــنـامـــی,
برای بریدن از همه تعلقات ...
به یقین میدانم خدا تو را
برای خودش جدا کرده ,
شفاعت کمترین هدیه ایست
که خداوند به تو ارزانی داشته
و من همواره چشم به راه
رسم رفاقت و مردانگی تو هستم
و از اعماق جان ندای
سلام بر ابراهیم سر میدهم...
#ســـلام_بـر_ابـــراهـیـــم
#دوســـت_شــهــیــدم...🇮🇷🌷
#سلام_بر_ابراهیم
با شهدا بودن سخت نیست
باشهدا ماندن سخته🍂
#رفیق_شهیدم_دعام_کن🤲
#سلام_بر_ابراهیم
با شهدا بودن سخت نیست
باشهدا ماندن سخته🍂
#رفیق_شهیدم_دعام_کن🤲
•═┄•※🍃🌸🍃※•┄═•
#سلام_بر_ابراهیم
(شوخی های آقا ابراهیم)
☀برای مراسم ختم شهید شهبازی راهی یکی از شهرهای مرزی شدیم. طبق روال و سنت مردم آنجا مراسم ختم از صبح تا ظهر برگزار می شد. ظهر هم برای میهمانان آفتابه لگن می آوردند. با شستن دست های آنان مراسم با صرف ناهار تمام می شد.
▪️در مجلس ختم که وارد شدم جواد بالای مجلس نشسته بود و ابراهیم کنار او بود. من هم آمدم و کنار ابراهیم نشستم ابراهیم هادی و جواد دوستانی صمیمی و مثل دو برادر برای هم بودند.
🍶شوخی های آنها هم در نوع خود جالب بود. در پایان مجلس دو نفر از صاحبان عزا ظرف آب و لگن آوردند. اولین کسی که به سراغش می رفتند جواد بود. ابراهیم در گوش او که چیزی از این مراسم نمی دانست حرفی زد. جواد با تعجب و بلند پرسید: جدی می گی؟!
☺ابراهیم هم آرام گفت: یواش بابا هیچی نگو! بعد به طرف منبر گشت. خیلی شدید و بدون صدا می خندید. گفتم: چی شده ابرام؟ زشته نخند! گفت: به جواد گفتم آفتابه رو که آوردن سرت رو قشنگ بشور رسمه. چند لحظه بعد همین اتفاق افتاد. جواد بعد از شستن دست سرش را زیر آب گرفت و..
💦جواد در حالی که آب از سر و رویش می چکید با تعجب به اطراف نگاه می کرد. گفتم:" چیکار می کنی جواد؟ مگه اینجا حمامه! بعد چفیه ام را دادم سرش را خشک کند!
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
خنده هاشان
خاکی بــود..
گریه هاشان
#آسمـــانے..
بیریا و خاکی
که باشـی
آسمـانےها
خـاطرخواهت مےشوند...
#سلام_بر_ابراهیم...❤️
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
#سلام_بر_ابراهیم
☘یکی از دوستان آقا ابراهیم نقل می کرد که: سال ها پس از شهادت ابراهیم در یکی از مساجد تهران مشغول فعالیت فرهنگی بودم.
روزی در این فکر بودم که با چه وسیلهای ارتباط بچهها را با مسجد و فعالیتهای فرهنگی حفظ کنیم؟
🌃همان شب ابراهیم را در خواب دیدم. تمامی بچههای مسجد را جمع کرده و می گفت: «از طریق تشکیل هیئت هفتگی بچه ها را حفظ کنید.»
بعد در مورد نحوه کار توضیح داد ما هم این کار را انجام دادیم. ابتدا فکر نمی کردیم موفق شویم. ولی با گذشت سال ها، هنوز از طریق هیئت هفتگی با بچهها ارتباط داریم.
✨مرام و شیوه ابراهیم در برخورد با بچههای محل نیز به همین صورت بود. او پس از جذب جوانان محل به ورزش، آنها را به سوی هیئت و مسجد سوق می داد و می گفت: «وقتی دست بچهها توی دست #امام_حسین قرار بگیره مشکل حل می شه. خود آقا نظر لطفش را به آنها خواهد داشت.»
#سلام_بر_ابراهیم
✵هر طرف که مینگری شهیدی را میبینی که با چشمان نافذ و عمیقش نگران توست که تو چه میکنی؟
سنگین است و طاقت فرسا زیر بار نگاهشان حس میکنی که در وجودت چیزی در هم میریزد!
#رفیق_شهیدم_دعام_کن🤲🏻
#سلام_بر_ابراهیم
✵هر طرف که مینگری شهیدی را میبینی که با چشمان نافذ و عمیقش نگران توست که تو چه میکنی؟
سنگین است و طاقت فرسا زیر بار نگاهشان حس میکنی که در وجودت چیزی در هم میریزد!
#رفیق_شهیدم_دعام_کن🤲🏻