آیت الله بهجت:هر دختر شیعه با بی حجابی خودش یه سیلی به صورت حضرت زهرا(س)میزنه.
@rafiq_shahidam
از حضرت آیت الله بهجت پرسیدند:چه کنیم که گرفتاری هایمان برطرف شود و حاجاتمان روا گردد؟
ایشان فرمودند:پدرو مادرتان را خشنود کنید:و اگر زنده نیستند برای آن ها صدقه بدهید چون مردگان زنده هستند و ما توانایی دیدن آنها را نداریم.
@rafiq_shahidam
#روزانتظار
قانون انتظار میگه:منتظر هر چی باشی وارد زندگیت میشه پس دائم با خودت تکرار کن امروز منتظر آقا ترین مولا هستم.
@rafiq_shahidam
#امرفرج
اگـر مـۍخـواهـۍ از امـر امـام زمـان(عـج الـلّٰـہ)اطـاعـت کـنـۍبـراۍ فـرج حـضـرت بـسـیار دعـــا کـــن...
الـلـہـم عـجـل لـولـیـک الـفـرج
@rafiq_shahidam
#تشنهامامزمانشویم
تشنه امام زمان(عج الله)باشیم تا خواب او را ببینیم😍
@rafiq_shahidam
#شهیدهادیعلیدوستی🌷
ای جوانان نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حضرت علی علیه السلام در محراب عبادت شهید شد.
ای جوانان مبادا که در غفلت بمیرید که امام حسین علیه السلام در میدان نبرد شهید شد.
ای جوانان، مبادا که در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر در راه حسین علیه السلام و با هدف شهید شد.
@rafiq_shahidam
#شهیدمهدییخچالی🌹
سفارش من به شما این است که پشتیبان ولایت فقیه باشید و از امام حمایت نمایید.
از روحانیت و دولت حمایت کرده و با کسی که این دو را تضعیف کند به شدت برخورد نمایید.
به خدا قسم که اگر دشمنان مرا بکشند و خونم را بر زمین ریزند در قطره قطره خونم نام مقدس خمینی را می بینند.
ای برادران،خط آل محمد و علی را روش و منش خود قرار دهید و مبادا از این راه بیرون روید که شکست شماها در این صورت حتمی است.
ای خواهران،این شعر را الگوی خودتان قرار دهید.
ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است
ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است.
@rafiq_shahidam
#شهیدحسینمداحی🌷
دست های مرا از تابوت بیرون گذارید تا دنیا پرستان بدانند که دست خالی از این دنیا می روم و چشم های مرا باز بگذارید تا کوردلان بدانند که کور کورانه این راه را انتخاب نکرده ام.
@rafiq_shahidam
#شهیدمحمدابراهیمهمت🌷
یاد خدا را فراموش نکنید.
مرتب بسم الله بگویید.
با یاد و ذکر خدا عمل برای رضای خدا خیلی از مسائل حل میشود.
@rafiq_shahidam
شهید بیا و دستم و بگیر:
🌟رفیق مثل رسول 🌟۳۵
خورشید یک مشت رنگ قرمز به دل آبی آسمان پاشید.نگاهی به آسمان کردم ،گفتم:آقا مرتضی میشه برای من یه کاری بکنید؟
آقا مرتضی با نگاه گرم و مهربان گفت:چی شده آقا رسول؟سرم را پایین انداختم و از ته دل گفتم:شما به قول بچه ها سیمت وصله اقا،دعا کنید شهید بشم.
آقا مرتضی گفت:رسول جان ؛چون ایمان دارم که شهادت عاقبت به خیر شدنه،برات دعا میکنم،اما یادت باشه شهادت مقصد نیست،شهادت راه رسیدن به خدا را تسهیل میکنه😢
همیشه صحبت های آقا مرتضی یک درس بزرگ بود و من باید بیشتر تلاش میکردم.
روزهای نوجوانی من و فرید کم کم دست در دست جوانی گذاشت.مسائل روز،بخصوص بحث مقاومت اسلامی و حزب الله لبنان برای هردومان جالب بود.یک سری مطلب و مقاله جمع کرده بودیم.شرایط سنی ما به خیلی از جوان های لبنانی نزدیک بود و این یک هیجان همراه با درک و شناخت را برای ما به همراه داشت.فرید به من خبر داد که میدان فلسطین تهران برنامه ای برای یادبود شهدای انتفاضه و استشهادی قرار هست،برگزار کنند.باهم قرار گذاشتیم و صبح از کرج راه افتادیم.تمام مسیر مثل دونفر که تازه به یکدیگر رسیدند،یک سره باهم حرف زدیم.اگر هم موضوع جدیدی پیدا نمیکردیم،خاطرات گذشته را مرور میکردیم.نگاهی به فرید کردم، گفتم:چه روزهایی بود،یادش بخیر.
یه مدت به خاطر شیطنت ها اجازه نمیداد بریم پایگاه.تااینکه داداشت با آقا مرتضی حرف زد،بعدش هم فرزاد چقدر نصیحتمون کرد که وقتی پایگاه هستید،شیطنت نکنید.
مسیر کرج به تهران به اندازه ای بود که یک جاهایی سر روی شانه یکدیگر گذاشتیم و خوابیدیم.وقتی رسیدیم، برنامه شروع شده بود.کلی اطلاعات در مورد سیدحسن نصرالله، بچه های حزب الله لبنان،مقاومت اسلامی و شهدای عملیات استشهادی به دست آوردیم.
جمله ی حضرت امام که فرموده بود،(انقلاب ما انفجار بود)برایم جالب بود،انقلاب ما به خیلی از نیروهای مسلمان جرأت ایستادن در برابر کفر داده بود. حضور ایران به عنوان یک قدرت شیعه در منطقه، این دل گرمی را به مردم داده بود که میشود جلوی این دشمن ایستاد،مبارزه کرد و پیروز شد. دقت کردم اطراف میدان دسته های کوچک دورهم جمع شده بودند.همراه فرید به یکی دوتا از این جمع ها سرزمین.یک گروه با ایده های فرهنگی دور هم جمع شده و کلی عکس،بروشور و تراکت در مورد حزب الله طراحی کرده بودند،کارهایشان خوب بود.
جرقه ای به ذهنم افتاد،ولی برای شکل پیدا کردنش باید با روح الله و آقا مرتضی مشورت میکردم.
شب کف اتاقم پرشده بود از بروشور،عکس و تراکتی که جمع کرده بودیم.همه آن ها را مثل یک نقشه راه جلوی خودم چیدم،حالا میتوانستم برای انتخاب مسیر آینده ام بهتر تصمیم بگیرم.
🌟رفیق مثل رسول 🌟۳۶
فصل چهارم هجرت🌸
نمیدانم میتوانم اسم این تغییر موقعیت مکان زندگی را هجرت بگذارم یا نه؟
تمام خاطرات کودکی و نوجوانی ام در محله باغستان کرج شکل گرفته بود.از تمام دل بستگی هایم،بخصوص فرید،بسیج و آقا مرتضی مجبور شدم بگذرم.من همراه خانواده برای زندگی به خانه ای در تهران،محدوده خیابان منیریه نقل مکان کردیم.
تهران با همه بزرگی اش برای من آن قدر جذابیت نداشت که همه روزم را پرکنم.برای همین از همه فرصت هایم استفاده میکردم تا به کرج بروم و سری به فرید و بچه های بسیج بزنم.از وقتی برای زندگی به تهران آمده بودیم ،فقط یک بار به مامان برای این جابجایی گله کرده بودم.
تلخی این دورشدن با شیرینی رفتن به کربلا از دلم بیرون رفت.فقط لطف امام حسین ع بود که قسمت و روزی من شد و توانستم با پدرم به کربلا بروم.وقتی به بین الحرمین رسیدم،تمام روضه های عالم جلوی چشمم مجسم شد،از لحظه رسیدن کاروان سیدالشهدا به این سرزمین ،تا لحظه به اسارت رفتن خاندان آل الله. و از همه چیز سخت تر برای من لحظه وداع حضرت زینب س با امام حسین ع بود.
روضه حضرت زینب س روح و جسمم را صیقل میداد،با اینکه خواهر نداشتم ،اما بیشتر به نگاه ،حجاب و ارتباط با نامحرم حساس شدم.از سفر کربلا که برگشتم تمام تلاشم را کردم تا عطر و طعم این زیارت را حفظ کنم.😔
با توجه به علایق شخصی برای ورود به عرصه کارهای نظامی مصمم شدم،برای آزمون ورودی دانشکده افسری ثبت نام کردم.
این تصمیم بهانه خوبی برای مشورت با روح الله و آقا مرتضی بود.
به محض اینکه مطلع می شدم آقا مرتضی آمده مرخصی، برای دیدنش به کرج میرفتم.درمورد دوره های اموزش،کیفیت دوره ها،سطح علمی و حتی کیفیت سوال های اعتقادی ازشون سؤال میپرسیدم، مثل همیشه راهنمای خوبی بود.بارها تاکید کرد:
آقا رسول این کار سختی و شیرینی های خاص خودش و داره .باید قبل از ورود به این شغل توانایی های خودت رو محک بزنی.
صبوری،سکوت،رازداری،بالابودن توان جسمی،قدرت تحلیل مسائل، مهم ترین ابزار این شغل هستند.گاهی لازمه ماه ها از خانواده دور باشی.تامین مالی خاصی توی این کار نیست.اما حضور دائمی در عرصه جهاد برترین امتیاز این کاره.
گاهی ساعت ها من و آقا مرتضی