شیطان گفت: در سه جا من حتما حضور دارم. 1- هنگامی که مرد نامحرم با زنی نامحرم با هم خلوت کرده اند من سومی آنها هستم. 2- هنگام خشم وعصبانیت. 3- هنگام قضاوت. انتشارپست‌ثواب‌جاریه درپی دارد

🌻❤️ این مهدی ڪیست ڪہ عالم همہ دیوانہ‌ی اوست این چہ شمعی است ڪہ جانها همہ پروانہ‌ی اوست هر ڪجا می‌گذرم جلوہ‌ی مستانہ ی اوست ما ندانیم چہ سِرّی ست ڪہ در خانہ ی اوست اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ🤲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#امام_زمانم💔🌿 #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها

♨️دنیا چیست؟ 🎙آیت الله#مجتهدی_تهرانی #درس_اخلاق ظهور بسیار نزدیک است🌺 🌴اللهم عجل لولیک الفرج🌴 #امام_زمان #رفیق_شهیدم #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾ @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾

༻﷽༺ ❣#سلام_امام_زمانم❣ مے آیے از تمامِ جهان مهربانترین روزے بہ ربناے زمین ،آسمانترین رخ میدهے میانِ تپشهاے روز ها اے اتفاقِ خوبِ من اے ناگهان ترین اللهم_عجل_لولیک_الفرج جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج #امام_زمان صلوات 🌹 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ 🌹 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷 #مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها #رفیق_شهیدم ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾

💌در محضر استاد فاطمی نیا 👌نکته‌ای برای ترک گناه

📖حدیث امروز: امیر المومنین علیه السلام: هیچ شفیعی نجات بخش تر از توبه نیست. 📙نهج البلاغه #حکمت_371 #مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها #رفیق_شهیدم ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾

🎙استاد شجاعی 🔸به خاطر کار برای امام زمان علیه السلام مغرور نشیم! #امام_زمان

•° |﷽|°• هر شهید نشانی است از یک راه ناتمام! و حـــــالا تـــــو مـــــانده ای و یــــــک شــــهید و یـــــــک راه نـــــاتـــــــمام...🌱 فــــــانـــــــوس را بــــــــردار و راه خــــونـــــیـــن شهید را ادامه بده...🙂✌️ #شهیدابراهیم‌هادی

🔴 غذادادن مادر سردار شهید مهدی زندی نیا به قاب عکس شهید حاج قاسم سلیمانی 🔻مادری که در اثر بیماری آلزایمر و کهولت سن هیچ شخصی رو جز فرزند شهیدش و حاج قاسم سلیمانی نمی‌شناسد و هنوز خبر ندارد که چهار سال پیش حاج قاسم سلیمانی به شهادت رسیده است و هر روز چشم انتظار حاج قاسم است.😢 ‌‌‌ #مادران_شهدا #شهدای_سیرجان ╭━━⊰⊰⊰⊰⊰🕊🌷⊱⊱⊱⊱⊱━╮ #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها

بايد غزل نوشت ز غوغای سرگذشت از عمر عاشقی كه همه بی خبر گذشـت اين حرفهای من كه به دردی نمي‏خورد بايد برای ديدنت از جان و سر گذشـت تعجیل درظهور وسلامتی وآرامش قلب نازنین مولایمان آقا امام زمان عليه‌السلام قلبت رو امام زمانی کن با۱۴صلوات💐💐 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 💐💐💐💐 اللهم عجل الویک الفرج🤲 #امام_زمان #رفیق_شهیدم #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾ @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾

۱۴🌻 هر روزمون رو با یاد یک شهید متبرک کنیم🕊❤️ 🤍شهید داوود عابدی🤍 ولادت: ۷/فروردین/۱۳۴۲ شهادت: ۲۲/اسفند/۱۳۶۳ سخن شهید: من علیرغم این که یک بار هم شهید ابراهیم هادی را ندیده بود اما او را الگوی خود قرار دادم . من آن چنان از نظر سیما و چهره به ابراهیم هادی شباهت داشتم که وقتی وارد مجلس ختم این شهید شدم ، من را با ابراهیم اشتباه گرفتند . از دوستان ابراهیم ، درباره ی اخلاق و رفتار او زیاد سوال می کردم و سعی می کردم اخلاقا و رفتارا نیز همانند این شهید باشم . مزار شهید: تهران _ گلزار شهدای بهشت زهرا_قطعه ۲۷ _ ردیف ۱۱۷ _ شماره ۹💚 "هدیه ما به این شهید عزیز ۵ شاخه گل صلوات🌹" #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها @rafiq_shahidam

"لحظه شهادت شهید داوود عابدی🕊❤️ داوود عابدی که یکی از یلان گردان میثم بود، با صدای رسا و قشنگی روضه می خواند و با لهجه اصیل تهرانی و بسیار تو دلی دعا می کرد. بچه ها به داوود می گفتن: «داوود غزلی»… کم کم زمزمه عملیات پیچید و توجیه عملیاتی و شناسایی ها بیشتر شد. معلوم شد نام عملیات، بدر، و خود عملیات، چیزی شبیه خیبر و ادامه آن است. مرحله اول عملیات، نوزدهم اسفند شروع شد و خط شکسته شد. شب دوم عملیات، نوبت گردان میثم بود که به خط بزند. عصر روز دوم عملیات، یک مجلس عزا و روضه خوانی برای امام حسین دست داد و محمود ژولیده و داوود عابدی روضه خواندند. داوود، آخر شب، روضه حضرت ابوالفضل را خواند. تا زمان حرکت به طرف خط مقدم، همه مان بیدار بودیم. نصف شب سوار کامیون شدیم و نزدیک صبح رسیدیم لب آب. یکی یکی سوار قایق ها شدیم. انتقال نیروها به ساحل جنوبی جزیره مجنون تا نزدیک غروب طول کشید. وقتی قایق ما به لب ساحل رسید و از آن پیاده شدیم، گفتند: باید تا تاریکی کامل هوا صبر کنید.حدود ساعت 12 شب، بچه ها را جمع کردیم پشت خاکریز. یکدفعه یک نفر آهسته صدایم زد: «آسید ابوالفضل، آسید ابوالفضل…» برگشتم و دیدم داوود عابدی است. گفتم: «چیه داوود جان؟» -داوود: دوست داری با چه ذکری بریم تو عراقی ها؟ - من: هر چی شما دوست داری. - داوود: شما ساداتی. ما رو دست سادات نمی چرخیم. - من: حالا یه چیزی شما بگو. - داوود: من دلم می خواد بگم «حیدر». - من: یا علی. - داوود: بیا بشین پیش من؛ می خوام دم آخری روضه مادرت زهرا(س) رو بخونم. داوود نرم نرمک شروع به خواندن کرد. یکی یکی بچه ها آمدند و دورمان جمع شدند… سید ابوالفضل شاکی شد. آمد طرف ما و گفت: «بابا، چه خبره؟ یواش‌تر. الان همه مون لو می ریم.» آخرش داوود خواند: اگر از کوی تو ای دوست برانند مرا باز آیم به خدا گر چه نخواهند مرا … همه‌مان گریه کردیم. به دلم افتاد داوود رفتنی است. واقعا آسمانی شده بود. از رخش پیدا بود. نگاهش کردم. دیدم شانه‌اش رو از جیبش در آورد و محاسن‌اش رو شونه کرد گفتم: «داوود، انگار ملاقاتی داری.» گفت: «امشب می خوام حقم رو بگیرم، سید!» دور و بر ساعت 12، تو سکوت کامل و به ستون راه افتادیم. کم کم پام درد گرفت و از ستون جا ماندم (آثار زخم عملیات رمضان). بچه ها آمدند و از من گذشتند.درد پایم آن قدر شدید شد که از گروهان سوم هم جا ماندم و رسیدم ته گردان.ستون داشت دور می شد و من به نفس نفس افتاده بودم. لنگ لنگان ادامه دادم. کمی جلوتر دیدم دو سه نفر دور هم جمع شده‌اند. رفتم طرفشان و دیدم سعید طوقانی افتاده. تیر دوشکا به شکمش خورده بود و از پشت، زخمی به اندازه دو تا کف دست دهن وا کرده بود و شر شر خون می ریخت.سعید درد می کشید و به سر و سینه اش چنگ می‌زد و می‌گفت:«یا حسین، یا حسین…» نشستم، دستم را زیر سرش گذاشتم و گفتم :«سعید جان، طوری نیست.الان بچه ها می برندت عقب.» دستم را گرفت و گفت:«یا حسین، یا حسین، دیدی ما نامرد نیستیم» تو حال خودش نبود. داشت شهید می شد. جلوتر رفتم و دیدم باز بچه‌ها حلقه زده‌اند دور یک نفر. رفتم پیششان و دیدم داوود است! تیر دوشکا خورده بود. چمباتمه زده بود و می لرزید.قبضه آرپی جی را ستون کرده بود زیر دستش و به آن تکیه داده بود. تمام لباسش را خون گرفته بود. بچه ها تا مرا دیدند، گفتند : داوود، داوود، ببین آ سید ابوالفضل آمده. سر داوود روی قبضه بود و نمی توانست بلندش کند. فقط گفت: «یا علی…آسید ابوالفضل، دیدی من مسافر شدم؟» گفتم:«سلام منو به مادرم فاطمه برسون، داوود جان.» جمله ای زیر لب زمزمه کرد.نشستم کنارش و دستم را روی شانه اش گذاشتم. سرم را بردم بیخ دهانش. گفت:«سید، آن جا منتظرت هستم.» بغلش کردم و ماچش کردم. وقتی بلند شدم، یک وری افتاد زمین و شهید شد. ? «داوود عابدی» در روز هفتم فروردین 1342 متولد شده ، و در اسفند ماه سال 1363، طی عملیات «بدر» شربت شهادت نوشید. ایشان در بهشت زهرا (س)، قطعه 27 ـ ردیف 117 ـ شماره 9 آرمیده است @rafiq_shahidam

💖دختران عزیز سرزمینم 🌸روزتون مبارک ! #مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها #رفیق_شهیدم ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾