🔰میگه من از سربازای سید حسن نصرالله هستم از لبنان اومدم چفیتو بهم بده😭 #آنتی_فتنه ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━

⭕️اینا مورچه نیستن! اینا هزاران انسان‌ گرسنه در غزه هستن که اطراف ماشین‌های مواد غذایی ایستادن ... ننگ بر حقوق بشر آمریکایی ننگ بر دموکراسی آمریکایی ننگ و مرگ بر یهودِ صهیونیزم

#هادی_دلهابرادرشهیدم...🕊🌹 🌿سلام. در مورد داستان نماز 🍃بنده از جوانانی هستم که توسط شهید هادی بازگشتم. داستان طولانی است، اما اصلا علاقه ای به نماز جماعت نداشتم، اصلا. هیچ روحانی را قبول نداشتم. نمازهایم دست وپا شکسته و بعضی وقت ها آخر وقت و به صورت فردی، نه جماعت. اما بعد از مدتی که با شهید هادی آشنا شدم یکباره همه چیز تغییر کرد. همزمان که داشتم از حال خوب معنوی بهره می بردم در ماه مبارک رمضان یک خوابی دیدم که عجیب بود. دارم از خیابانی رد می شدم که یک بنر از شهید هادی دیدم. عکس شهید هادی هم تو بنر بود. یک متنی نوشته بود تو بنر که متن کامل وقتی که از خواب بلند شدم یادم نبود. اما کمی فکر کردم و یادم آمد. جمله داخل عکس و بنر به ذهنم رسید: (نماز جماعت شرکت کن خوبه) از روز بعد بود که دویدم سمت مسجد. اصلا خودم هم متوجه کارم نبودم گه چرا دارم میرم مسجد! اما کاملا با شور و اشتیاق میرفتم سمت مسجد. از آنجا بود که نمازهایم را تا جایی که ممکن است جماعت می خوانم. سلام برابراهیم.... https://eitaa.com/rafiq_shahidam

💎 #هادی_دلها 🌿از طریق یکی از دوستام با شهید ابراهیم هادی اشنا شدم. تازه کتاب سلام بر ابراهیم رو خونده بودم. مصمم بودم نماز صبحام قضا نشه. نمازام اول وقت باشه. با حضور قلب باشه و موهام رو کامل بپوشونم. تا اینکه یه روز رفتیم بهشت زهرا سر مزار مادرم. از همسرم خواستم که به مزار یادبود شهید ابراهیم هادی برویم و ایشون هم قبول کردند. وقتی رسیدیم بعد از خوندن فاتحه اذان ظهر پخش شد. من یاد اذان های شهید ابراهیم افتادم و منقلب شدم. یه دفعه آقایی که چهره معصومی داشت اومد سمت کسانی که سر مزار شهید هادی بودند و گفت: خانما و آقایون، اذان ظهره بفرمایید نماز جماعت. من یه نگاهی به خودم کردم. موهام پوشیده بود مانتوم هم شاید بد نبود ولی مناسب نماز خوندن نبود. خیلی خجالت کشیدم و نرفتم. خیلی حسرت خوردم و تا عمر دارم این حسرت همراهم هست که چرا اون روز به خاطر حجاب ناکاملم اون نماز رو از دست دادم. با تمام وجودم حس میکردم خود شهید ابراهیم الان به نماز ایستاده. تمام راه رو گریه کردم و به این فکر میکردم که چطور شهدا اینقدر زنده هستند. اینقدر حضور دارند. شهید ابراهیم در زمان حیاتشون اینقدر مقید به اذان و نماز اول وقت بودند و الان هم اینقدر حضورشون پر رنگه که هر جا یادی ازشون هست اذان و نماز اول وقت هم همراهش هست. بعد از اون روز چادر خریدم تا حجابم کاملتر بشه. میدونسستم با حجاب بشم خیلی تنها میشم، ولی گفتم من رفاقت با داداش ابراهیم رو با دنیا عوض نمیکنم. خیلیا بدون اینکه ازم بپرسن چی شده تغییر کردی فقط به صرف اینکه دیدند موهام کاملا زیر روسری رفته و چادر دارم ارتباطشون رو باهام قطع کردند. اما شهید هادی به جای این دوستیای آزار دهنده دنیایی منو با امام زمان آشنا کرد. وقتی با امام زمان آشنا شدم، وقتی غربت و تنهایی و مظلومیت آقا رو دیدم. وقتی متوجه شدم من تو تمام این سالها چقدر دل امام زمانم رو شکوندنم، خیلی خجالت کشیدم. ولی امام زمان اینقدر مهربون هستند که همه رو میخرند. هر کی بره در خونه ایشون هر کی لحظه ای بهشون فکر کنه در حد یه سلام به محضر مبارکشون، نمیدونید در عوض چی نصیبش میشه ... شاید خیلیا بخوان حجابشون رو اصلاح کنن بخوان نماز رو اولویت زندگیشون کنند، بخوان طرف حق بایستن ولی بترسن از تنها شدن. میخوام بهشون بگم نترسید از تنها شدن. چون این تنهایی شروع اتفاقات خیلی خوبیه فقط باید تجربه اش کنید. 🤲 اللهم عجل لولیک الفرج ✅ارسالی مخاطبین سلام برابراهیم.... https://eitaa.com/rafiq_shahidam

_ همیشه‌ آدم‌ با چیزایی‌ که‌ خیلی‌ دوست‌داره‌ امتحان‌ میشه . . ! _شهيد‌مصطفی‌صدرزاده‌ ؛ #شهدایی #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها @rafiq_shahidam

💎 #هادی_دلها 🌿از طریق یکی از دوستام با شهید ابراهیم هادی اشنا شدم. تازه کتاب سلام بر ابراهیم رو خونده بودم. مصمم بودم نماز صبحام قضا نشه. نمازام اول وقت باشه. با حضور قلب باشه و موهام رو کامل بپوشونم. تا اینکه یه روز رفتیم بهشت زهرا سر مزار مادرم. از همسرم خواستم که به مزار یادبود شهید ابراهیم هادی برویم و ایشون هم قبول کردند. وقتی رسیدیم بعد از خوندن فاتحه اذان ظهر پخش شد. من یاد اذان های شهید ابراهیم افتادم و منقلب شدم. یه دفعه آقایی که چهره معصومی داشت اومد سمت کسانی که سر مزار شهید هادی بودند و گفت: خانما و آقایون، اذان ظهره بفرمایید نماز جماعت. من یه نگاهی به خودم کردم. موهام پوشیده بود مانتوم هم شاید بد نبود ولی مناسب نماز خوندن نبود. خیلی خجالت کشیدم و نرفتم. خیلی حسرت خوردم و تا عمر دارم این حسرت همراهم هست که چرا اون روز به خاطر حجاب ناکاملم اون نماز رو از دست دادم. با تمام وجودم حس میکردم خود شهید ابراهیم الان به نماز ایستاده. تمام راه رو گریه کردم و به این فکر میکردم که چطور شهدا اینقدر زنده هستند. اینقدر حضور دارند. شهید ابراهیم در زمان حیاتشون اینقدر مقید به اذان و نماز اول وقت بودند و الان هم اینقدر حضورشون پر رنگه که هر جا یادی ازشون هست اذان و نماز اول وقت هم همراهش هست. بعد از اون روز چادر خریدم تا حجابم کاملتر بشه. میدونسستم با حجاب بشم خیلی تنها میشم، ولی گفتم من رفاقت با داداش ابراهیم رو با دنیا عوض نمیکنم. خیلیا بدون اینکه ازم بپرسن چی شده تغییر کردی فقط به صرف اینکه دیدند موهام کاملا زیر روسری رفته و چادر دارم ارتباطشون رو باهام قطع کردند. اما شهید هادی به جای این دوستیای آزار دهنده دنیایی منو با امام زمان آشنا کرد. وقتی با امام زمان آشنا شدم، وقتی غربت و تنهایی و مظلومیت آقا رو دیدم. وقتی متوجه شدم من تو تمام این سالها چقدر دل امام زمانم رو شکوندنم، خیلی خجالت کشیدم. ولی امام زمان اینقدر مهربون هستند که همه رو میخرند. هر کی بره در خونه ایشون هر کی لحظه ای بهشون فکر کنه در حد یه سلام به محضر مبارکشون، نمیدونید در عوض چی نصیبش میشه ... شاید خیلیا بخوان حجابشون رو اصلاح کنن بخوان نماز رو اولویت زندگیشون کنند، بخوان طرف حق بایستن ولی بترسن از تنها شدن. میخوام بهشون بگم نترسید از تنها شدن. چون این تنهایی شروع اتفاقات خیلی خوبیه فقط باید تجربه اش کنید. 🤲 اللهم عجل لولیک الفرج ✅ارسالی مخاطبین سلام برابراهیم.... https://eitaa.com/rafiq_shahidam

😭آتیش گرفتم ... 🪶اللهُمَ عَجِّل لِوَلِیکَ الفَرَج #آنتی_فتنه ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━

وهوالعشق #امام_حسین #اربعین https://eitaa.com/rafiq_shahidam