eitaa logo
🇵🇸راهـ ــ ــ صالحین 🇮🇷🛣️
948 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
95 فایل
باسلام به کانال "راه صالحین " خوش آمدید🌺 🤚در این مجال، راه صلحا را با هم مرور خواهیم کرد✋ ارتباط با ادمین: @habeb_1 این کانال مستقل بوده و به هیچ ارگانی متعلق نمی‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
* 💞﷽💞 ‼️ نگاه خدا‼️ توی راه بابا اصلا حرفی نزد،رسیدیم خونه بابا ماشینو برد پارکینک منم زودتر رفتم خونه که برم تو اتاقم چشمم به سجاده مامان افتاد که اون شب جمع نکرده بودم رفتم نشستم کناره سجاده قفل زبونم باز شد : اینقدر بد بودم که حتی صدامو نشنیدی؟، به حال روزم نگاه نکردی ؟من که از تو چیز زیادی نخواستم! من که قول داده بودم که دختره خوبی میشم 😔 چرا صدامو نشنیدی😭 دیگه نمیخوامت 😭 دیگه نیازی به تو ندارم 😭 تمام زندگی من الان زیر خاکه ،دیگه هیچ نمیخوام ازت😭 شروع کردم به جیغ و داد کردن سجاده رو پرت کردم اونطرف تر ،تسبیح مادرمو پاره کردم بابا با شنیدن صدام خودشو رسوند داخل خونه اومد کنارمو....... ان شاء الله از 1 مرداد با رمان جذاب و خواندنی "نگاه خدا" در خدمت شما هستیم. لطفا دوستانتون رو به کانال راه صالحین دعوت کنید. ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
17.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
https://cafebazaar.ir/app/ir.schseraj ادبستان سراج اولین بازی رایگان اندرویدی مشاعره دینی و مقارئه دریافت از کافه بازار تهیه شده توسط استاد توانمند کشوری و افتخار شهرستان حضرت حجت الاسلام شیخ حسین صالحین شهرستان فامنین 👇👇👇 @salehinfamenin98 ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب زیارتی سیدالشهداء، خواهش میکنم این کلیپ رو حتما نگاه کنید. با این روش میشود ذر سیر و سلوک الی الله، راه میان بر رفت. وای به حال کسی که که پدر مادر از دستش ناراضی هستند ┄┅═✧❁🌟💠🌟❁✧═┅ ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
خوانش خطبه غدیر پیامبر اکرم فایل صوتی (و پی دی اف در آخرین پارت) با صدای استاد بهروز رضوی #خطبه_غدیر 📗#معرفی_کتاب📗 خطبه غدیر پیامبر اکرم (ص)؛ آخرین و مشهورترین خطابه رسمی ایشان است که طی آن علی(ع) را مولا و جانشین مسلمانان معرفی می‌کند. پیامبر(ص) این خطبه را در 18 ذی‌الحجه سال 10هجری قمری ،هنگام بازگشت از حجة الوداع در منطقه‌ای به نام غدیر خم، بعد از نزول آیه 67 سوره مائده بیان کرد. این خطبه یکی از قویترین دلایل ولایت و سرپرستی امام علی(ع) بعد از پیامبر اسلام است. قرائن و شواهد مختلفی این حدیث را در اثبات ولایت امام علی(ع) تأیید و تقویت می‌کنند. ✅به کانال توانمندسازی "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
khotbe ghadir part4.mp3
1.14M
خوانش #خطبه_غدیر پیامبر اکرم #ترجمه_فارسی 4️⃣🔶بخش چهارم خطبه : بلند کردن امیرالمومنین علیه السلام بدست رسول خدا صلی الله علیه و آله ✅به کانال توانمندسازی "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞 ‼️ نگاه خدا‼️ توی راه بابا اصلا حرفی نزد،رسیدیم خونه بابا ماشینو برد پارکینک منم زودتر رفتم خونه که برم تو اتاقم چشمم به سجاده مامان افتاد که اون شب جمع نکرده بودم رفتم نشستم کناره سجاده قفل زبونم باز شد : اینقدر بد بودم که حتی صدامو نشنیدی؟، به حال روزم نگاه نکردی ؟من که از تو چیز زیادی نخواستم! من که قول داده بودم که دختره خوبی میشم 😔 چرا صدامو نشنیدی😭 دیگه نمیخوامت 😭 دیگه نیازی به تو ندارم 😭 تمام زندگی من الان زیر خاکه ،دیگه هیچ نمیخوام ازت😭 شروع کردم به جیغ و داد کردن سجاده رو پرت کردم اونطرف تر ،تسبیح مادرمو پاره کردم بابا با شنیدن صدام خودشو رسوند داخل خونه اومد کنارمو....... 🌺هر روز ساعت 12 منتظر باشید🌺 ان شاء الله از 1 مرداد با رمان جذاب و خواندنی "نگاه خدا" در خدمت شما هستیم. لطفا دوستانتون رو به کانال راه صالحین دعوت کنید. ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتظران به قربان تو... ای شه خوبان.... ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞 قسمت(۱). دلشوره عجیبی داشتم ،از جام بلند میشدم میرفتم کنار شیشه نگاه میکردم باز بر میگشتم سر جام مادر جون کنار داشت تسبیح میزد ،خاله زهرا هم داشت قرآن میخوند ،بابا رضا هم سرش و گذاشته بود به دیوار و زیر لب ذکر میگفت نمیدونستم چیکار کنم که آروم شم بابا رضا: سارا جان بابا من دارم میرم نماز خونه پیش اقاجون ،اگه کاری داشتی من اونجام - باشه بابا جون اینقدر حالم بد بود که از بیمارستان زدم بیرون رفتم سمت خونه به خونه که رسیدم میخواستم برم بالا تو اتاقم که چشمم به سجاده مامان فاطمه افتاد ( مامان فاطمه دو هفته اس که تو بخش سی سی یو بستری بود به خاطر مشکل قلبی که داشت ،دکترا هم گفتن کاری از دستشون بر نمیاد ) سرمو گذاشتم روی مهر،خدایا خودت به مادرم کمک کن،خدایا من قول میدم دختره خوبی بشم 😢،قول میدم چادر بزارم 😢 خدایا قول میدم اونی بشم که تو میخوای ،مادرمو بهم بر گردون 😭 تسبیح آبی سجاده مادرم تو دستم بود و گریه میکردم که خوابم برد ،با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم همه جا تاریک بود شب شده بود به صفحه گوشی نگاه کردم خاله زهرا بود - جانم خاله خاله زهرا: معلوم هست کجایی ،کل بیمارستان و گشتیم ،چرا گوشیتو جواب نمیدی؟ - چیزی شده خاله جون خاله زهرا: بیا بیمارستان مامان بهوش اومده - وایییی خدایی من 😍،الان میام ✿💕💕✿ ─┅─┅─═ঊঈ💝️ঊঈ═─ ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞 قسمت (۲). زنگ زدم به آژانس خیلی خوشحال بودم که مامان فاطمم چشماشو باز کرد 😇 رسیدم بیمارستان بابا رضا: کجایی دختر ؟ چرا گوشیتو جواب نمیدی؟ - شرمنده بابا جون متوجه نشدم خاله زهرا: الان ول کنین ،سارا جان برو که مامان کارت داره - منو😳 خاله زهرا: آره از وقتی به بهوش اومده میگه میخوام با سارا حرف بزنم تن تن رفتم داخل یه لباس ابی دادن گفتن حتما باید بپوشم ،لباسو پوشیدم ،رسیدم کنار تخت به مادرم نگاه میکردم ،آخ که چقدر تو این دو هفته شکسته شده 😢 دستاشو نگاه کردم که چقدر کبود شده از بس سوزن زدن بهش😭 دستاشو بوسیدم که چشماشو باز کرد مامان فاطمه: سارا جان ،اومدی ؟ چقدر دلم برات تنگ شده بود ( از گوشه چشماش اشک می‌اومد ) - منم دلم براتون تنگ شده ،مامان فاطمه زودتر خوب شین بریم خونه مامان فاطمه: سارا جان به حرفام گوش کن تا حرفم تموم نشد هیچی نگو - چشم مامان فاطمه: تو دختره خیلی خوبی هستی ،میدونم که هیچ کاره اشتباهی انجام نمیدی، سارا جان یه موقع اگه من نبودم مواظب خودت باش ،مواظب بابا رضا باش،نزار بابا رضا تنها باشه ( شروع کردم به گریه کردن😢) قربون اون چشمای قشنگت برم ،قول بده خانم مهندس بشیااا ( خودمو انداختم تو بغلش) مامان فاطمه اینا چیه دارین میگین ،شما باید زودتر خوب شین بریم خونه ،یه ماه دیگه جواب کنکورم میاد ،من از خدا شمارو خواستم 😭 مامان فاطمه به خدا قول دادم همون دختری بشم که شما دوست دارین 😢 سرمو بالا اوردم دیدم مامانم چشماش بسته اس ،روی دستگاه هم یه خط صاف و نشون میداد - مامان فاطمه ترو خدا چشماتو باز کن😭 مامان فاطمه سارا بدون تو میمیره 😭 مامان فاطمه پاشو عشقت داره اون بیرون پر پر میشه 😭 پرستارا با صدای جیغ و داد من اومدن داخل ،دکترم اومد - آقای دکتر به پاتون میافتم مادرمو نجات بدین😭 دکتر : لطفا این دخترو از اینجا ببرین بیرون به زور منو بردن بیرون خاله زهرا اومد منو گرفت تو بغلش اینقدر جیغ کشیدمو گریه کردم که از هوش رفتم 😔 چشمامو که باز کردم صبح شده بود تو بیمارستان بودم به دستم سرم زده بودن بابا رضا کنارم روی صندلی نشسته بود داشت قرآن میخوند( واسه کی قرآن میخونی ،اونی که میخواستیم بمونه پیشمون که پرکشید و رفت 😭) با بیدار شدنم اومد کنارم ( از چشمای قرمز و پف کرده اش مشخص بود خیلی گریه کرده) بابا رضا: خوبی بابا جان هیچ حرفی نمیزدم ،فقط از چشمام اشک میاومد ✿💕💕✿ ─┅─┅─═ঊঈ💝️ঊঈ═─ ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
خوانش خطبه غدیر پیامبر اکرم فایل صوتی (و پی دی اف در آخرین پارت) با صدای استاد بهروز رضوی #خطبه_غدیر 📗#معرفی_کتاب📗 خطبه غدیر پیامبر اکرم (ص)؛ آخرین و مشهورترین خطابه رسمی ایشان است که طی آن علی(ع) را مولا و جانشین مسلمانان معرفی می‌کند. پیامبر(ص) این خطبه را در 18 ذی‌الحجه سال 10هجری قمری ،هنگام بازگشت از حجة الوداع در منطقه‌ای به نام غدیر خم، بعد از نزول آیه 67 سوره مائده بیان کرد. این خطبه یکی از قویترین دلایل ولایت و سرپرستی امام علی(ع) بعد از پیامبر اسلام است. قرائن و شواهد مختلفی این حدیث را در اثبات ولایت امام علی(ع) تأیید و تقویت می‌کنند. ✅به کانال توانمندسازی "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
khotbe ghadir part5.mp3
1.28M
خوانش #خطبه_غدیر پیامبر اکرم #ترجمه_فارسی 5️⃣🔶بخش پنجم خطبه : تاکید بر توجه امت به مسئله امامت ✅به کانال توانمندسازی "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞 قسمت (3) سرمم که تمام شد بابا منو برد بهشت زهرا ،خیلی شلوغ بود کل فامیل اومده بودن مادر جونم هی به سرو صورتش میزد و از حال میرفت من یه گوشه روی خاک نشسته بودمو با نگاهم مادرمو بدرقه خاک میکردم😭 ( مادری که هیچ وقت باهام تندی نکرد،همیشه لبخند میزد ،هیچ وقت چیزی رو به من تحمیل نکرد ،با اینکه خودش عاشق حجاب و دین بود ،هیچ وقت منو مجبور به حجاب و نماز نکرد ،همیشه فقط حرفای قشنگ درباره حجاب میزد ولی من گوشام نمیشنید ) یه دفعه دستی اومد روی شونه ام نگاه کردم دایی حسینمه بغض کرده بود و منو تو آغوشش گرفت 😔 ( دایی حسین بهترین دوست و رفیقم تو زندگی بود ،تو سپاه کار میکرد ، عاشق من بود همیشه میگفت با اینکه اهل نماز و روزه نیستی یه چیزی تو درونت هست که منو جذب خودش میکنه) دایی حسین: سارای عزیزم ،سارای قشنگم چرا گریه نمیکنی ،چرا حرفی نمیزنی ،نمیخوای با مادر خداحافظی کنی 😭 دلم میخواست حرفی بزنم،دلم میخواست فریاد بزنم و گریه کنم ولی نمیشد ،همه چی خشک شد و رفت دایی حسین اینقدر حالش بد بود که عمو هادی و چند نفر دیگه اومدن بردنش مراسم تمام شد( وای که چقدر زود تمام شد ، من که خدا حافظی نکردم ،من که حتی برای آخرین بار مادرمو ندیدم 😭) نرگس جون، زن دایی حسین بلندم کرد مادرجون: حاجی بزارین سارا با مابیاد خونه ما یه کم حالش بهتر بشه بابا رضا: من حرفی ندارم میتونه بیاد ( رفتم به کت بابا چنگ زدمو نمیخواستم برم ،میخواستم همراه بابا برم خونه ) مادر جونم فهمید اومد بغلم کردو اشک میریخت : سارا جان مواظب خودت باش ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin