eitaa logo
🇵🇸راهـ ــ ــ صالحین 🇮🇷🛣️
951 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
94 فایل
باسلام به کانال "راه صالحین " خوش آمدید🌺 🤚در این مجال، راه صلحا را با هم مرور خواهیم کرد✋ ارتباط با ادمین: @habeb_1 این کانال مستقل بوده و به هیچ ارگانی متعلق نمی‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
10.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐 عروس ودامادکارت دعوت فرستادن برای امام رضا(ع) ودعوتش کردن به عروسیشون،حالاببینیدامام رضابراشون چی کارکرده! 🌾🌸🌾 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
داستان واقعی سوار اتوبوس شدم و دیدم یک دختر خانم خوش صورت و خوشگل نشسته و شالش روی شونه هاشه، آروم رفتم کنارش نشستم بعد از چند دقیقه گفتم دختر خشگلم شالت افتاده پایین ها!!! دختر خیلی سرد گفت میدونم گفتم خب نمیخوای درستش کنی؟ فورا گفت نه گفتم خب موهاتو گردنتو داره نامحرم میبینه، نگاه کن اون ‏پسرای جوون چشماشونو ازتو برنمیدارن دارن از نگاه کردن به تو لذت میبرن، هم تو هم اونا دارین گناه میکنین فدات شم! هنوز نزدیک حرم امام رضاییم ها!!! دختر برگشت به من نگاه کرد منتظر بودم هرلحظه شروع کنه به فحاشی و دعوا، اما یهو زد زیر گریه سرشو گذاشت رو شونم و با گریه گفت آخه شما ‏چی میدونید از زندگی من؟! صبح تاشب دوشیفت مثل سگ کار میکنم نمیتونم زندگی کنم پدرو مادرم هر دوتا مریضن، پدرم نمیتونه کار کنه و خرج خونه و درمان اونا افتاده گردن منه بدبخت! نه خواهر دارم نه برادر، دیگه نمیتونم بریدم. ۲۱ سالمه ولی مثل ۵۰ ساله ها شدم! ‏به دختر گفتم عزیزم تو سختی های زندگی به خدا توکل کن برو پیش امام رضا ع بگو به خاطر تو حجابمو درست میکنم، تو هم این خواسته ی منو برآورده کن. دختر گفت به خدا روم نمیشه چند ساله حرم نرفتم. همون لحظه یک خانم مانتویی متشخص و موجه سوار اتوبوس شد و روبروی ما نشست. دختر گفت همون اطراف حرم ‏دو جا فروشندگی میکنم ولی آخرماه کلا پنج شش میلیون بیشتر دستمو نمیگیره واقعاً خسته شدم. گفتم با امام رضا معامله میکنی یانه؟ با چشمای پر از اشک گفت آره. همینجا جلوی شما به امام رضا ع قول میدم حجابمو درست کنم ایشونم به زندگی سامان بده، الانم میشه شما شالمو برام ببندین؟ منم مشغول بستن ‏شال شدم که یک دختر خانم محجبه همسن خودش اومد جلو و یک گیره ی خوشگل بهش داد و گفت اینم هدیه ی من به شما به خاطر محجبه شدنت. شالو که بستم، گفت میشه یک عکس ازم بگیری ببینم چطور شدم؟ ازش عکس گرفتم همونطور که نگاه میکرد اون خانم مانتویی گفت دختر گلم اسمت چیه؟ دختر گفت عاطفه گفت عاطفه جان من پزشکم و منشی مطبم حامله است و دیگه نمیخواد بیاد سرکار. دنبال یک منشی خوبی مثل خودت میگردم بامن کار میکنی؟ دختر همونطور که چشماش پر از ذوق و خوشحالی بود گفت ولی منکه بلد نیستم خانم گفت اشکال نداره یاد میگیری حقوقتم از ۸ تومان شروع میشه کار که یاد گرفتی ‏تا ۱۰ تومان هم زیاد میشه قبول؟ دختر همونطور که بی اختیار میخندید گفت قبول برگشت سمت من و محکم بغلم کرد و گفت خدایا شکرت امام رضا ع دمت گرم. همه خانم های داخل اتوبوس درحال تماشای اون بودن و خوشحال. من یک کیسه پلاستیکی دستم بود دادم بهش گفت این چیه؟ گفتم این غذای امام رضاست. ‏من خادمم و این ناهار امروزم بود هرهفته میبرم با پسرم و آقامون میخوریم این هفته روزی شما بود. دوباره زد زیر گریه ولی از خوشحالی بود نمیدونست چی بگه فقط تشکر میکرد منکه رسیدم به مقصد و باید پیاده میشدم به سرعت گوشیش رو بیرون آورد و گفت میشه یک سلفی باهم بگیریم؟ عکس گرفتیم و ‏شماره منو گرفت و پیاده شدم... دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت جایی ننوشته است گنهکار نیاید💔 خاطره زیبایِ یکی از خادمان حرم امام رضا ع در تاریخ ۹ آذر ۱۴۰۱ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃ـــــــــــــــــــــــــــ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
24.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍎قول مادرانه. حتما ببینید. پیشنهاد پخش این کلیپ زیبا در جلسات و هیئات و برنامه های فرهنگی. جالب و اثر گذار. واقعیتی که اتفاق افتاد.🍏🍏🍏 راهـ صالحین یعنی راهـ ــ ــ ــ شهدا🌹 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞قسمـــٺ از خرید برمیگشتند... ریحانه_ امشب میخام بیام خونتون. یوسف آرنجش را... روی پنجره گذاشت. با پشت دستش لبهایش را پنهان کرده بود. هیچ حرفی از زبانش بیرون نمی آمد.😞 سکوت عمیق یوسف فقط جوابش بود. ریحانه_ یعنی میگی نیام؟!..🙁 _کی گفته نیای..! ریحانه_ خب تو جواب نمیدی اصلا..! منم شک میکنم دیگه...!! یوسف سرعت ماشین 💨🚙 را بیشتر کرد و بسمت خانه رفت. به محض رسیدن، ریحانه دست مردش را گرفت. _یه قولی بهم بده. امشب هرطوری شد تو هیچی نمیگی.. اصلا... قبوله.!؟😊 _مگه قراره چی بشه؟! 😒 _شما کاریت نباشه.. فقط قول بده هیچی نگی..!😎☝️ امشب رو بذار به عهده من. باشه؟؟ _حله😒 زنگ را زدند... وارد خانه شدند.ریحانه با تمام انرژی ای که از صبح تا حالا ذخیره کرده بود،وارد شد.😍 به استقبالش نیامد. . وارد پذیرایی شدند. بسمت فخری خانم رفت.با انرژی روبوسی کرد. 🤗احوالش را جویا شد. هدیه ای که کادو کرده بود را مقابل فخری خانم گرفت. _این خدمت شما.. تقدیم با عشق.. به بهترین مادر دنیا.. امیدوارم خوشتون بیاد☺️🎁 فخری خانم با سردی هدیه را روی مبل انداخت. ریحانه بسمت عموکوروش، رفت... را بوسید. احوالش را پرسید. هدیه عمو را داد.☺️🎁 همان جمله ها را با لحنی بامحبت بیان کرد. کوروش خان، باورش نمیشد... این ریحانه هست که برایش هدیه خریده!؟😟 کسی که این مدت فقط شنیده بود!! ؟؟😔 کسی که غیر از و چیزی نشنیده بود..!؟ دوست داشت هدیه اش را باز کند، اما غرورش نگذاشت.لبخندی زد. _ممنونم. زحمت کشیدی.😊 این جواب برای ریحانه، خیلی عالی بود. یعنی موفق شده. _اختیاردارین. باید زودتر از اینا خدمت میرسیدیم.☺️ خودش کادو عموکوروش را باز کرد.. ادکلنی بود مارک دار. همانی که دوست داشت و همیشه استفاده میکرد.سر ادکلن را برداشت کمی به لباس عمو زد. _بوش چطوره؟! خوشتون میاد؟!😍 یوسف و مادرش.. مات😳 و متحیر😧 حرکات و حرفهای ریحانه شده بودند. ریحانه_ بااجازتون میخام از الان به بعد بگم بهتون آقاجون یا بابا هرکدومو شما دوست دارین☺️ کوروش خان که از بوی عطر شاد شده بود. لبخند پر رنگی زد. _بابا نه.. تو یه دونه بابا داری اونم محمده. داداشمه. برام عزیزه. همون آقاجون خوبه.😊 ریحانه از ذوق پرید و دستانش را به گردن کوروش خان گره زد. _وای مرسی آقاجونم😍🤗 کوروش خان، ریحانه را در آغوش گرفت. _منم از تو ممنونم دخترم😍 به طرف یوسفش رفت... ✨✨💚💚💚✨✨ ادامه دارد... ✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار 💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞قسمـــٺ به طرف یوسفش رفت.. جعبه ای کوچک را درآورد. تقدیمش کرد. ریحانه _تقدیم باعشق... به تک سوار زندگیم. یوسفم.. فقط خداکنه اندازه ت باشه.. وگرنه آبروم میره..🙈☺️ چشمکی زد. با گردن کج روبرویش ایستاد. یوسف خشکش زده بود. فکر نمیکرد او هم هدیه داشته باشد. با اشاره های ریحانه کاغذ کادو را باز کرد. انگشتری بود... که یک عمر آرزویش😍 را داشت.انگشتر 💛شرف شمس💛. اشک در چشمانش حلقه زده بود.😢هیچ کلمه ای به زبانش نمي آمد. ریحانه_ اینو نزدیک حرم نجف خریدم پارسال که با مامان اینا رفتیم کربلا. اونجا متبرکش کردم. برا آقامون.🙈 ریحانه انگشتر را... به انگشتش کرد.چه خودنمایی میکرد. نگاه یوسف بین دلدارش و انگشتر در گردش بود.خیلی آرام لب زد. _خیلی نوکرتم...😭❤️ اشکش سرازیر شد.گرچه پدر و مادرش میدیدند. _قابل نداره..!☺️ ریحانه بطرف مبل رفت... بسته کادو 🎁شده هدیه فخری خانم را از روی مبل برداشت. او را به عمو کوروش داد. _اقاجون یه زحمت بکشین اینو بدید مادرجون.. اخه از دستم دلخورن.. ولی میدونم شما رو خیلی دوست دارن.. دست شما رو پس نمیزنن!😊 کوروش خان بسته را گرفت. به همسرش داد. قبول نکرد کوروش خان_ ریحانه زحمت کشیده خریده. هرسه تامونو . *هیچکسی غیر تو نمیدونست من این عطر رو دوست دارم.!! *برای یوسف همون انگشتری خرید که اون سال تو رفتی کربلا ولی نتونستی براش بخری. *مطمئن باش هدیه ات همون چیزیه که خیلی دوسش داری. باز کن خودت ببین.😊 فخری خانم ناراحت نگاهی به هدیه اش کرد. _ولی من یه عمر ریحانه رو دختر داداشت دیدم. نمیتونم عروسم ببینم.😒 ریحانه جلو آمد... ✨✨💚💚💚✨✨ ادامه دارد... ✍نام نویسنده؛ 💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی شیعیان گناه میکنند! 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
6.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایام شهادت‌ حضرت زهرا سلام الله علیها صدیقه ی طاهره درسی برای ما.... راهـ صالحین یعنی راهـ ــ ــ ــ شهدا🌹 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
🔴 امیر لاجوردی، رییس انقلابی شرکت ارتباطات زیرساخت: پیام‌رسان ایتا مرز ده میلیون کاربر روزانه را رد کرد و جایگاه خود را عنوان پیام‌رسان پر مخاطب ایرانی، تثبیت کرد. 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
✅حضرت زهرا س در راستای دفاع از ولی امر و انقلاب و حکومت اسلام ، بدون اینکه ترسی داشته باشد در مقابل مدعیان دروغین ایستاد و با صدای رسا از ولی امر خود دفاع نمود. ♦️شما تا کنون با صدای رسا و بدون حساب و کتاب های مادی ( محافظه کاری برای حفظ موقعیت های اداری و سازمانی و شغلی و ... ) از انقلاب و ولی امر دفاع کرده اید؟ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا