آن سوی مرگ 27.MP3
12.8M
#آن_سوی_مرگ
#جلسه 27
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
#بی_تو_هرگز
#قسمت47
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت چهل و هفتم: سومین پیشنهاد
🍃علی اومد به خوابم ... بعد از کلی حرف، سرش رو انداخت پایین ...
- ازت درخواستی دارم ... می دونم سخته اما رضای خدا در این قرار گرفته ... به زینب بگو سومین درخواست رو قبول کنه... تو تنها کسی هستی که می تونی راضیش کنی ...
🍃با صدای زنگ ساعت از خواب پریدم ... خیلی جا خورده بودم... و فراموشش کردم ... فکر کردم یه خواب همین طوریه ... پذیرش چنین چیزی برای خودم هم خیلی سخت بود ...
🍃چند شب گذشت ... علی دوباره اومد ... اما این بار خیلی ناراحت ...
- هانیه جان ... چرا حرفم رو جدی نگرفتی؟ ... به زینب بگو باید سومین درخواست رو قبول کنه ...
🍃خیلی دلم سوخت ...
- اگر اینقدر مهمه خودت بهش بگو ... من نمی تونم ... زینب بوی تو رو میده ... نمی تونم ازش دل بکنم و جدا بشم ... برام سخته ...
🍃با حالت عجیبی بهم نگاه کرد ...
- هانیه جان ... باور کن مسیر زینب، هزاران بار سخت تره ... اگر اون دنیا شفاعت من رو می خوای ... راضی به رضای خدا باش ...
🍃گریه ام گرفت ... ازش قول محکم گرفتم ... هم برای شفاعت، هم شب اول قبرم ... دوری زینب برام عین زندگی توی جهنم بود ... همه این سال ها دلتنگی و سختی رو ... بودن با زینب برام آسون کرده بود ...
🍃حدود ساعت یازده از بیمارستان برگشت ... رفتم دم در استقبالش ...
- سلام دختر گلم ... خسته نباشی ...
🍃با خنده، خودش رو انداخت توی بغلم ...
- دیگه از خستگی گذشته ... چنان جنازه ام پودر شده که دیگه به درد اتاق تشریح هم نمی خورم ... یه ذره دیگه روم فشار بیاد توی یه قوطی کنسرو هم جا میشم ...
🍃رفتم براش شربت بیارم ... یهو پرید توی آشپزخونه و از پشت بغلم کرد ...
- مامان گلم ... چرا اینقدر گرفته است؟ ...
🍃ناخودآگاه دوباره یاد علی افتادم ... یاد اون شب که اونطور روش رگ گرفتن رو تمرین کردم ... همه چیزش عین علی بود ...
- از کی تا حالا توی دانشگاه، واحد ذهن خوانی هم پاس می کنن؟ ...
🍃خندید ...
- تا نگی چی شده ولت نمی کنم ...
🍃بغض گلوم رو گرفت ...
- زینب ... سومین پیشنهاد بورسیه از طرف کدوم کشوره؟...
🍃دست هاش شل شد و من رو ول کرد ...
🎯 ادامه دارد...
❣️
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇.
🌍eitaa.com/rahSalehin
#بی_تو_هرگز
#قسمت48
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت چهل و هشتم: کیش و مات
🍃دست هاش شل و من رو ول کرد ... چرخیدم سمتش ... صورتش بهم ریخته بود ...
- چرا اینطوری شدی؟ ...
🍃سریع به خودش اومد ... خندید و با همون شیطنت، پارچ و لیوان رو از دستم گرفت ...
- ای بابا ... از کی تا حالا بزرگ تر واسه کوچیک تر شربت میاره ... شما بشین بانوی من، که من برات شربت بیارم خستگیت در بره ... از صبح تا حالا زحمت کشیدی ...
رفت سمت گاز ...
- راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم ... برنامه نهار چیه؟... بقیه اش با من ...
🍃دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست ... هنوز نمی تونست مثل پدرش با زیرکی، موضوع حرف رو عوض کنه ... شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم ...
- خیلی جای بدیه؟ ...
- کجا؟ ...
- سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده ...
- نه ... شایدم ... نمی دونم ...
🍃دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم ...
- توی چشم های من نگاه کن و درست جوابم رو بده ... این جواب های بریده بریده جواب من نیست ...
🍃چشم هاش دو دو زد ... انگار منتظر یه تکان کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه ... اصلا نمی فهمیدم چه خبره ...
- زینب؟ ... چرا اینطوری شدی؟ ... من که ...
🍃پرید وسط حرفم ... دونه های درشت اشک از چشمش سرازیر شد ...
- به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو ... همون حرفی که بار اول گفتم ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ... نه سومیش، نه چهارمیش ... نه اولیش ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ...
🍃اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون ... اون رفت توی اتاق ... من، کیش و مات ... وسط آشپزخونه ...
🎯 ادامه دارد...
❣️
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇.
🌍eitaa.com/rahSalehin
🛑 جزئیات اینترنت #رایگان معلمان، دانشجویان، طلاب و دانشآموزان اعلام شد
ستار هاشمی، معاون فناوری و نوآوری وزارت ارتباطات:
🔹با توجه به مسئولیت اجتماعی که وزارت ارتباطات در راستای حمایت از آموزش الکترونیکی دارد، بستههای اینترنت هدیهای برای اساتید حوزه و دانشگاه، معلمین و دانشآموزان در نظر گرفته است
🔹کسانی که در دایره مشمولان این بسته قرار میگیرند، باید برای فعالسازی آن به سایت https://ictgifts.ir/ مراجعه کنند بزودی سایت باز خواهد شد.
🔹متقاضیان باید در این سایت کد ملی و شماره تلفنی که به نام خودشان است را وارد کنند.
🔹پس از دریافت این اطلاعات و تائید صحت آنها، اسامی نهایی در مدت زمان منطقی در اختیار اپراتورها قرار میگیرد تا ترافیک رایگان به حسابشان افزوده شود.
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇.
🌍eitaa.com/rahSalehin
آن سوی مرگ 28.MP3
10.33M
#آن_سوی_مرگ
#جلسه 28
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السّلام علیک ياأباعبدالله(ع)
فرنگیس، شیرزنی که یک بعثی را با تبر کشت و یک سرباز را هم اسیر کرد!!
#هفته_دفاع_مقدس_مبارک
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇.
🌍eitaa.com/rahSalehin
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حرف_حساب
💬 پاسخ جانشین کل فرمانده سپاه به الهام علیاف: *آدم بزرگ وقتی بچهای به او فحش میدهد دست روی سرش میکشد...*
لپ کلام سردا 👈 ببم جان برو رد کارت🤣
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇.
🌍eitaa.com/rahSalehin
📌 *شمشیرزن یک دستی که با شمشیر تیربار دشمن را از کار انداخت و شهید شد*
🔹️ سال 60 درحالی که ۲۰ سال داشت پا به جبهه گذاشت ، سال ۶۱ و در عملیات مسلم ابن عقیل(ع) در سومار در اثر اصابت ترڪش دست چپش از کتف جدا شد و به پشت جبهه برگشت.
◇ ۱۵روز بعد با آستین خالی در دوکوهه روئیت شد. او ول کن نبود
🔹️ در عملیات والفجر یڪ در حالیڪہ ۳ ماه بیشتر از قطع دست چپش نمیگذشت تیر دشمن به گردنش اصابت ڪرد و باز مجروح شد.
◇ بعد از بهبودی به جبهه بازگشت و این بار در مقر قلاجه همه را حیرت زده کرد.
◇ در مراسم صبحگاه اردوگاه قلاجه قبل از عملیات والفجر۴ با آستین خالی و قداره به ڪمر، درحالیکه پرچم سرخی به دست داشت ظاهر میشد و خودش کمپوت روحیه بود.
🔹️ دراسفند ۶۴ اسلحه به دست و شمشیر به ڪمر ،با گردان حضرت علی اصغر (ع) درعملیات والفجر 8 حاضر شد که هدف ضربه زدن به دشمن در جزیره امالرصاص و آن سوی اروندرود بود، تیربار چهارلول دشمن امان همه را بریده بود.
◇ وقتی روی خاکریز قفل میشد مثل موریانه خاکریز را کوتاه میکرد و تلفات میگرفت.
◇ *عبدالرزاق* دست به کار شد. برای رسیدن به تیربار دشمن باید از باتلاقی که بین ما و دشمن بود میگذشت و رد شدن از این همه گل و لای به این راحتی نبود و دشمن کاملا روی مواضع ما دید تیر داشت، نارنجک به کمر و شمشیر به دست حرکت کرد و دقایقی بعد تیربار دشمن خاموش شد و *عبدالرزاق* هم افتاد.
◇ کسی نفهمید چه شد اما همه می گفتند اینبار شمشیـر به ڪار آمد و بر سر زبانهـا افتاد که *عبدالرزاق علی شیری* تیربارچی بعثی را با شمشیر قیمه قیمه کرد...
شهیدعبدالرزاقعلی شیری
شهادت_اسفند۶۴_فـاو
#بی_تو_هرگز
#قسمت49
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت چهل و نهم: خداحافظ زینب
🍃تازه می فهمیدم چرا علی گفت ... من تنها کسی هستم که می تونه زینب رو به رفتن راضی کنه ... اشک توی چشم هام حلقه زد ... پارچ رو برداشتم و گذاشتم توی یخچال ...
🍃دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ...
- بی انصاف ... خودت از پس دخترت برنیومدی ... من رو انداختی جلو؟ ... چطور راضیش کنم وقتی خودم دلم نمی خواد بره؟ ...
🍃برای اذان از اتاق اومد بیرون که وضو بگیره ... دنبالش راه افتادم سمت دستشویی ... پشت در ایستادم تا اومد بیرون... زل زدم توی چشم هاش ... با حالت ملتمسانه ای بهم نگاه کرد ... التماس می کرد حرفت رو نگو ... چشم هام رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم ...
- یادته 9 سالت بود تب کردی ...
🍃سرش رو انداخت پایین ... منتظر جوابش نشدم ...
- پدرت چه شرطی گذاشت؟ ... هر چی من میگم، میگی چشم ...
🍃التماس چشم هاش بیشتر شد ... گریه اش گرفته بود ...
- خوب پس نگو ... هیچی نگو ... حرفی نگو که عمل کردنش سخت باشه ...
🍃پرده اشک جلویدیدم رو گرفته بود ...
- برو زینب جان ... حرف پدرت رو گوش کن ... علی گفت باید بری ...
🍃و صورتم رو چرخوندم ... قطرات اشک از چشمم فرو ریخت ... نمی خواستم زینب اشکم رو ببینه ...
🍃تمام مقدمات سفر رو مامور دانشگاه از طریق سفارت انجام داد ... براش یه خونه مبله گرفتن ... حتی گفتن اگر راضی نبودید بگید براتون عوضش می کنیم ... هزینه زندگی و رفت و آمدش رو هم دانشگاه تقبل کرده بود ...
🍃پای پرواز ... به زحمت جلوی خودم رو گرفتم ... نمی خواستم دلش بلرزه ... با بلند شدن پرواز، اشک های من بی وقفه سرازیر شد ... تمام چادر و مقنعه ام خیس شده بود ...
🍃بچه ها، حریف آرام کردن من نمی شدن ...
🎯 ادامه دارد...
❣️
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇.
🌍eitaa.com/rahSalehin
#بی_تو_هرگز
#قسمت50
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت پنجاه: سرزمین غریب
#زینب
🍃نماینده دانشگاه برای استقبالم به فرودگاه اومد ... وقتی چشمش بهم افتاد، تحیر و تعجب... نگاهش رو پر کرد ... چند لحظه موند ... نمی دونست چطور باید باهام برخورد کنه...
🍃سوار ماشین که شدیم ... این تحیر رو به زبان آورد ...
- شما اولین دانشجوی جهان سومی بودید که دانشگاه برای به دست آوردن شما اینقدر زحمت کشید ...
🍃زیرچشمی نیم نگاهی بهم انداخت ...
- و اولین دانشجویی که از طرف دانشگاه ما ... با چنین حجابی وارد خاک انگلستان شده ...
🍃نمی دونستم باید این حرف رو پای افتخار و تمجید بگذارم ... یا از شنیدن کلمه اولین دانشجوی مسلمان محجبه، شرمنده باشم که بقیه اینطوری نیومدن ...ولی یه چیزی رو می دونستم ... به شدت از شنیدن کلمه جهان سوم عصبانی بودم ... هزار تا جواب مودبانه در جواب این اهانتش توی نظرم می چرخید ... اما سکوت کردم ... باید پیش از هر حرفی همه چیز رو می سنجیدم ... و من هیچی در مورد اون شخص نمی دونستم ...
🍃من رو به خونه ای که گرفته بودن برد ... یه خونه دوبلکس ... بزرگ و دلباز ... با یه باغچه کوچیک جلوی در و حیاط پشتی... ترکیبی از سبک مدرن و معماری خانه های سنتی انگلیسی ... تمام وسایلش شیک و مرتب ...
🍃فضای دانشگاه و تمام شرایط هم عالی بود ... همه چیز رو طوری مرتب کرده بودن که هرگز ... حتی فکر برگشتن به ذهنم خطور نکنه ... اما به شدت اشتباه می کردن ...
🍃هنوز نیومده دلم برای ایران تنگ شده بود ... برای مادرم ... خواهر و برادرهام ... من تا همون جا رو هم فقط به حرمت حرف پدرم اومده بودم ... قبل از رفتن ... توی فرودگاه از مادرم قول گرفتم هر خبری از بابا شد بلافاصله بهم خبر بده ... خودم اینجا بودم ... دلم جا مونده بود ... با یه علامت سوال بزرگ ...
- بابا ... چرا من رو فرستادی اینجا؟ ...
🎯 ادامه دارد...
❣️
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇.
🌍eitaa.com/rahSalehin
آن سوی مرگ 29.MP3
9.55M
#آن_سوی_مرگ
#جلسه 29
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
🌺طرح اینترنت رایگان معلمان، اساتید، طلاب و دانشجویان آغاز شد 🌺
معلم ها 40 گیگ
اساتید 60 گیگ
طلاب و دانشجویان 30 گیگ
🧐قابل توجه:
📌فرصت 7 روزه برای ثبت نام
📌می توانید روی خط ثابت و همراه فعال نمایید
📌 برای فعالسازی آن به سایت https://ictgifts.ir/ مراجعه کنند
📌متقاضیان باید در این سایت کد ملی و شماره تلفنی که به نام خودشان است را وارد کنند.
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇.
🌍eitaa.com/rahSalehin