💚 خداوندا...
دوست داشتنت را از من نگیر...🤲🏻
❤️راه عاشقی را در ایتا، تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید:
@rahasheghi_ssu
8.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پای در رکاب #عشق❤ نهادهام تا مکتب عاشقانی را به نظاره بنشینم که سالیانی نه چندان دور در این دیار #مشق_عشق📝 نوشتند و راه آسمان🌌 گشودند تا روشنی✨ مسیر دل خستگانی همچون من اسیر #دلتنگی و روزمرگی باشند
اینجا مشهد "حسین شهید" است که با هر تکه از وجودش ندای🎙 《 #هیهات_من_الذله 》 را بربلندای جهان فریاد کرد تا امروز طنین دلکش دلدادگیاش🎶 رسم عاشقی مان باشد تا مبادا در کوره های تردید و صدرنگی گمکردگان راه🛣 باشیم...
اینجا "هویزه" است و عاشقانی #خیمه_عشق⛺ میزنند... تا زائران این سرزمین شور و شعور زیر خنکای سایهاش آرام بیاسایند و زیارت نامه #دلتنگی بسرایند..
📍ایستگاه هشتم: یادمان شهدای هویزه
❤️راه عاشقی را در ایتا، تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید:
@rahasheghi_ssu
حاج آقا بهشتی-هویزه.mp3
7.94M
چشمهایشان را نگاه کرده بود و گفته بود:
#حقّ_چشمهایتان را بدهید.
پرسیده بودند: حقّ چشمها چیست ای پیامبرِ خدا؟🤔
گفته بود: نگاه کردنِ به #قرآن💫
🎙سخنران:حاج آقا بهشتی
📌 انس با قرآن به سبک شهدا
❤@rahasheghi_ssu
#یک_جرعه_کتاب 🍶📓
راننده شنی، تانک را بهسمت پیکر چند شهید هدایت کرده و ازروی آنها عبور کرد.
حسین پاورچین، پاورچین، سنگر عوض کرد.
بوی باروت چنگ میانداخت به سینهاش.😣
لباسش پر بود از لکههای #خونشهدا.
دود و آتش دشت هویزه را فراگرفت.
هوا خفه و خاکآلود بود، شبیه #عاشورایکربلا.
با #اللهاکبر جان گرفت و ردیفی از عراقیهارا به رگبار بست.
تنهایی در دشتی که پر از #تانک_دشمن است، با تنهایی در شبی که در سنگر با خدا #خلوت کرده بودم،چه تفاوتی دارد؟
آیا #خدا مرا میپذیرد؟
این تانکها مرا یاد شبی میاندازند که مقابل منزل تیمسار شمس تبریزی دستگیر شدم.🚨
تانک همیشه میخواهد هیبت خودرا به رخ پیادهنظام بکشد.🚷
یکهو مثل پلنگ ازجا کنده شد. تانکی که جلو کشیده بود شلیک کرد.
با موجانفجار، پیکر حسین به هوا پرت شد و کنار سنگر افتاد.😔
🔥نور آتشی که از تانک عراقی زبانه میکشید، تا سنگر حسین قد کشیده بود.
اکنون چهرهی حسین و یارانش #نورانی شدهبودند.
سکوت #دشتهویزه را فراگرفت. شب صحنه نبرد را درسیاهی خود جای داد، جز سنگر حسین و یارانش ....
📚سفر سرخ
🖊 نصرت الله محمودزاده
❤️@rahasheghi_ssu
حاج آقایاوری-تصمیم گیری ۲.mp3
4.61M
🌀 حاج اقا تشریف اوردن برای ادامه مبحث...
بیشتر از این منتظرتون نمیذاریم 🙂
🎧 بشنویم ادامه مبحث رو
📌بخش چهارم: تصمیم گیری (۲)
❤️راه عاشقی را در ایتا، تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید:
@rahasheghi_ssu
🍃 #برگی_از_خاطرات
🖤 #قبل_ازشهادت
حسین چند شب قبل از شهادتش در جواب سوال دوستش که پرسید: «تو فکری سید؟» گفت: «وقتی وارد هویزه شدم تصمیم گرفتم هر چه از #قرآن 📖 و #نهجالبلاغه فراگرفتهام، در عمل پیاده کنم. حالا احساس میکنم که روز پرداخت نزدیک است و بهزودی پاداش خود را دریافت خواهم کرد.»
شب قبل شهادتش، یاران همیشگی دور او را گرفته بودند؛ « #یونس_شریقی »، « #جمال _دهشور »، « #قاسم_نیسی »، « #حسن_بوغدار »، « #حسین_احتیاطس » و... .🌷
حسین گفت: «بچهها! آب گرم داریم؟» دوستش گفت: «آب گرم میخواهی چیکار؟» گفت: «میخواهم حمام کنم».
دوستش با تعجب پرسید: «تو این سرما؟» و بلافاصله اضافه کرد: «فردا #عملیات است. حسابی گرد و خاک بلند میشود. خاکی میشوی.»
گفت: «میدانم.» دوستش گفت: «و با این حال باز میخواهی حمام کنی؟ مگر قرار است بروی تهران؟» حسین زد زیر خنده. از ته دل میخندید.
آنقدر خندید که همه به خنده افتادند. بعد ساکت شد و گفت: «فردا به تهران نمیروم، به جای مهمتری میروم.» «کجا؟»، « #ملاقات_خدا ».💫
#شهیدسیدحسین_علم_الهدی
#سالروزشهادت 🥀
🖤 @rahasheghi_ssu
10.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نجوای_شبانه 🌌
💔دل من تنگ تو شد کاش که پیدا بشوی
💔که بیایی و در این تنگی دل جا بشوی
#بابایی برایت یک دنیا حرف دارم
از روزهایی که نبودی
از روزهایی که سهم من از بابا فقط #شنیدن_خاطراتت از زبان بقیه بود 😔
از روزهایی که بین روضه ها #روضه_رقیه را ک میخواندند، عمو بمن نگاه میکرد وضجه میزد
از روزی که نمیدانستم #یتیمی یعنی چه، ولی میدانستم غمی در سینه ام سنگینی میکند
از روزهایی که مامان #اشکهایش را یواشکی پاک میکرد بخاطر #زخم_زبانهایی که شنیده بود
بابایی گوش میکنی؟؟؟
دلم برایت یک ذره شده بابایی جون خودم.... 💔
بنشین و گوش کن به حرف هایم که #دختر_بابایی دلش،تنگِ تنگِ است
@rahasheghi_ssu
🌙باخودت خلوت کن🌙
سرگرم آسمان شده بودم.. این روزها روی زمین🌎 هیچ چیز چنگی به دلم نمی زد
با خودم گفتم خدایا«دلمان گرفته از زمین، آسمانمان نمیبری»؟؟؟🙁
آسمان چندمش مهم نیست
اول باشد...دوم باشد...هفتم باشد...فرقی نمیکند فقط زمین نباشد...فقط به تو نزدیکتر شوم
میدانم تو همه جا هستی...میدانم «نزدیکتر از حبلالوریدی...
من گُمت کردم»...
یادمان ها را رفته ایم هرکدام اسمانی تر از دیگری اما... این یکی متفاوت است از نامش هم پیداست اگر انها اسمان اول،دوم،سوم،...
بودند این یکی خود #معراج است
فاصله تا خدا فقط چندکمان است
اینجا #معراج_الشهداست
گوشهی #معراج مینشینم،به این فکر میکنم #معراج_الشهدا یعنی چه؟؟؟ وسیلهی بالا رفتن شهدا؟؟؟🤔
روبه پیکر کفن پوشیده ی شهیدی که علی اکبر رفته بود وعلی اصغر آمده بود میکنم
میگویم شما که بالا رفتهاید ،شما که با بچهای بالا در ارتباطید
نمیشود دست ماراهم بگیرید؟
نمیشود ماراهم از این #نفس، از این منافق چاپلوس،از این #منجلاب_گناه بالا بکشید؟؟؟😥
برای بالا رفتن دنبال نردبان میگشتم، چیز مناسبی پیدا نکردم
تا اینکه نردبان شما را معرفی کردند
نردبانی باپله هایی از جنس گناه
که باید روی همه آنها پامیگذاشتی تا برسی به آن بالا بالاها
یک پلهاش #نگاه_به_نامحرم؛
پلهی دیگر بی احترامی به پدرمادر و پلههای دیگرش #دروغ ،#غیبت و هزاران گناه دیگر...
همان «گناهانی که هر روز با هزاران قدرت عقل🧠 توجیهشان میکنم...همان گناهانی که تو روی تک تکشان پا گذاشتی
.افسوس !!!!!🥺
که من پله اول را نرفته با سر روی زمین افتادم...این چند هزارمین باری است که از فرط #گناه زمین میخورم...اما میدانی هیچ وقت نا امید نشدم...من جزو لاتقنطو من رحمةالله نیستم یعنی نمیخواهم که باشم ...من هر چه باشم نا امید نیستم...اگر چیزی برایم نماند
#لاتقنطو_من_رحمة_الله که برایم میماند...
میخواهم از تو مدد بگیرم💪
دست تنها زمین بخورم بلند شدنم سخت است...
میشود دستم را بگیری و یکبار هم با من بالا بروی؟!🤝
❤️@rahasheghi_ssu