eitaa logo
حجاب
180 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
57 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠غوره ها که یک شبه انگور نمی شوند، آنقدر سرما ❄️گرما☀️ ، سایه آفتاب⛅️ ، باد باران🌧 تحمل می کنند ، تا بالاخره یک روزی تبدیل به خوشه‌های شیرین انگور می شوند. ✅ این یعنی از مرتبه ای به مرتبه ای بالاتر رفتن بدون رنج و بلا و سختی نمی شود این است که قرآن کریم تاکید و توصیه می کند : " اِصْبِروُا" صبوری کنید.👌 @rahe_basirat
✍وای بر مامان و باباهایی که در هفت‌سال اول به بچه‌ ثابت نمی‌کنند که عاشق او هستند! درحالی‌که بچه در این سن، باید آخرِ کیف باشد! برخی از مادرها مدام به بچه می‌گویند «دیگر دوستت ندارم ها!»؛ چرا بچه را تهدید می‌کنی؟! خُب این بچه یادش می‌ماند و می‌گوید «من موجودی هستم که به‌همین سادگی، مادرم می‌تواند من را دوست نداشته باشد!» این را به بچه‌ات نگو. منّتش را بکش! مثلاً این‌طوری بگو: «من که تو را دوست دارم، این کار را نکن...» مدام به او بگو دوستت دارم، بگذار این بچه، وجودش پُر بشود خانم در برخورد با بچه‌ها، نباید حالت حقوقی به خودش بگیرد و مثل فرمانده‌ها رفتار کند، بلکه باید دلبری کند! مثلاً به بچه‌ها بگوید: «بچه‌ها، اگر این کار را بکنید من دلم می‌سوزد» و بابا هم به بچه‌ها یاد بدهد که «دل مامان‌تان را نشکنید» این‌ها اساس خانواده است پدر و مادرهای محترم! بچه‌ها از روی الگوی شما «امامت» را می‌فهمند، از روی الگوی مهربانی مادر، می‌فهمند که امام مهربان است، از روی الگوی مهربانی مادر می‌فهمند که خدا مهربان است و حسن ‌ظنّ به خدا پیدا می‌کنند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما لشگر عشقیم ولی دیر رسیدیم ما گرچه جوانیم ولی پیر رسیدیم راهی دمشقیم و بجز اشک نداریم بعد ازتب حقّ وتب تکفیر رسیدیم 🏴 🏴🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🏴 ...🏴 ...🏴 ..🏴 @rahe_basirat
من تعجب می کنم از این دسته از سالکین که مکاشفه می خواهند ، چشم باز کنند ، همه ی این عالَم مکاشفات است. 👤حاج سید هاشم حداد 📖روح مجرد ، صفحه ۱۹۰ @rahe_basirat
بیا مهـ💔ـدی ... دو چشم ما‌ ز غم‌ ... بارانی است امشب بیا و خود بخوان روضه ... برای عمه ات زینبـ💔ـ ◼️آجرک الله یا صاحب الزمان ....
رمان عاشقانه مذهبی 🌺 چهلم - بچه ها خوابن؟ - آره! - پس پاشو دیگه خانمم! بریم شب جمعه حرم رو نشونت بدم! همیشه دوست داشتم با او باشم، فقط خودمان دوتایی! میثم و بشری را گذاشتم هتل بمانند؛ مطمئن بودم بیدا نمیشوند. تا حرم راهی نبود، پیاده رفتیم. صحن حرم روشن بود، مثل تکه ای از آسمان. انگار سنگفرش هایش تکه های ماه بودند که کنار هم چیده شده اند. گنبد طلایی مثل خورشيد می درخشید. زیر لب گفتم : السلام علیک یا زینب کبری! سیدمهدی دستم را گرفت و گوشه ای از صحن نشاند. بعد به گنبد و بارگاه اشاره کرد: ببین چقدر قشنگه! راست میگفت؛ گنبد از این زاویه زیباتر بود. نسیم خنکی می وزید، سیدمهدی حرفی داشت. مثل هميشه با انگشتر عقیقش بازی میکرد. نخواستم مجبورش کنم که حرفش را بزند. به روبرویم خیره شدم. الان 5سال از ازدواجمان می گذرد، میثم 4ساله و بشری 3ساله است. هروقت سیدمهدی میرفت، بچه ها تب میکردند و تا با سید حرف نمیزدند تبشان پایین نمیامد. خودم هم از اینکه توانسته ام پنج سال با نبودن هایش کنار بیایم تعجب میکنم!! نه اینکه از انتخابم ناراضی باشم، اتفاقا خودم را در منتهای خوشبختی میدیدم. در همین فکرها بودم که سید به حرف آمد : منو حلال میکنی؟ - چرا؟ - من هیچوقت وقتی که باید نبودم. خیلی اذیت شدی! لبخند زدم : یهو یادت افتاده؟! چرا الان حلالیت میخوای؟ به تسبیحش خیره شد: همینجوری! - دوباره خواب دیدی که منو نصفه شب آوردی حرم؟ - نه...! - ولی من دیدم! - میدونستم! - ازکجا؟ - وسط شب بیدار شدی آیت الکرسی خوندی! چی دیدی مگه؟ - همینجا رو! ولی تنها اومده بودم! - پس حلالم کن! -میدونم... با بغض ادامه دادم: اگه نکنم چی؟ - جواب سیده زینب ( علیها السلام ) رو چی میدی؟ - میگم... میگم راضی نیستم ازش! تصویر روبرویم تار شد. چند بار پلک زدم تا واضح شود. خط اشک روی چهره ام کشیده شد. گفت: چکار کنم که حلال کنی؟ - رفتی بهشت اسم حوری نمیاری! میشینی تو قصرت تا من بیام! خندید: چشم. اصلا به بقیه شهدا میگم دست وپامو ببندن! حالا حلال میکنی؟ - نه! باید قول بدی هروقت خواستم بیای کمکم که جبران نبودنات بشه! - چشم! حالا حلال میکنی؟ - آره... نماز صبح آخرین نمازی بود که به سیدمهدی اقتدا کردم. چه صفایی دارد که عشقت مقتدایت باشد... هواپیما که از زمین بلند شد، احساس کردم چیزی را در دمشق جا گذاشته ام.... ... 🌸 ادامه_دارد 🌸 @rahe_basirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سبب چه بود؟؟؟؟؟ در کتاب از زینب کبری نوشته اند بعد از ورود اهلبیت به حضرت زینب مجالس عذاداری برپاکرد در مجالس بی بی زینب به اتفاقاتی که در رخ داد بود می پرداخت تا حدی که والیه مدینه نام به یزید نوشت و به او گفت که زینب دختر علی دارد مردم را علیه حکومت تو می شوراند چی کنیم یزید در جواب نامه نوشت او را به شام تبعید کنید حضرت زینب 1سال و نیم بعد از واقع کربلا از دنیا رفت اما چگونه اورده اند عبدالله شوهر بی بی زینب دکتر های مختلف از شهر هامختلف اورد تا حضرت زینب را مداوا کند یکی از دکتر ها از مصر امد شام حضرت را معاینه کرد وگفت حضرت زینب دیگر خوب نمی شود چون زخم ها و تازیانه های که به بی بی زده بودن به استخوان رسیده بود و سبب عفونت شدید شد و کلا بدن عفونت گرفت حتی ان طبیب گفته بود نور خورشید برای زخم هایش خوب نیست چرا که زخم هاسرباز می زند روز یک شنبه 15رجب عبدالله می گوید به کنیزم گفتم من از خانه می روم بیرون اگر زینب گفت من را ببری جلو افتاب بگذاری این کار را نکن حضرت زینب صدای شنید گفت عبدالله بیا بستره من را تو افتاب بگذار می خواهم مثل برادرم تو افتاب جان بدم عبدالله می گه گفتم خانم طبیب ها منع کردن شما را از این که جلو افتاب قرار بگیرد صدا زد عبدالله من دگه خوب نمیشم این زخم ها من را می کشه امروز من میمیرم بیا بسترم را تو افتاب بگذار عبدالله می گه بسترش را تو افتاب گذاشتم صدا زد عبدالله یک زحمت دگه هم دارم برو پراهنه خونی حسینم را بیار می خواهم این دم اخر بوی حسینم را استشمام کنم را روی سینه گذاشت بو می کرد واشک می ریخت تا جان داد وقتی خانم را زن ها غسل می دادن همه فریاد می زدند عبدالله گفت چی شده زنی گفت عبدالله زینب تو کربلا تو میدان جنگ بود عبدالله گفت نه چطور گفت تا امدیم غسلش بدهیم به بدنی برخوردیم که انگار از میدان جنگ امده سیاه و کبود یک جای سالم تو بدنش نیست زینب استخان سیاه کرده روی پهلویش رد تازیانه است امان از دل زینب 💔💔 🍃💐اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ💐🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹          @rahe_basirat