eitaa logo
حجاب
180 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
56 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ خیال می‌کنیم تربیت فقط یعنی جلوگیری؛بیشتر خانواده‌ها عقیده‌شان این است که 🌀 تربیت بچه فقط همان چشم غرّه رفتن به او و ترساندن اوست و او را مانع شدن که یک تلاش و حرکتی داشته باشد: ▫️اینجا نخند! ▪️آنجا چنین نکن! اینجا چنین بکن ▫️در آن همواره "نکن و بکن" است؛ ⛔️ یعنی تربیتشان از "لا" (نه) درست می‌شود در صورتی که این تربیت نیست. 📚 آشنایی با قرآن، جلد ۵، صفحه۱۱۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❗️نمی‌تونم تمرکز داشته باشم، کلاً مغزم قفل می‌کنه؟ 👨🏻‍🏫شما یک ظرف ذهنی در اختیار دارید که با اون ظرف ذهنی به خودتون و قضایای پیرامونی و بخصوص فضای خونه نگاه می‌کنید. شما چون افکار منفی رو در خودتون پرورش میدید و نسبت به پالسهای بیرونی یک روحیه منفعلانه دارید به طور مکرر نسبت به خود و پیرامون خود نظر منفی دارید. مثل کسی که عینکش کثیف شده باشه، به هر چی نگاه می‌کنه، همه روکثیف می‌بینه. این هجمه افکار منفی باعث میشه که اگر بخواهید یه روز خوب رفتار کنید و با بچه به ملاطفت برخورد کنید، اون توان و اراده‌ای که برای غلبه بر شرایطی که قرار است تغییر بدید رو نخواهید داشت.
✨نوزاد و عالَم توحید حاج سید علی قاضی (ره) : 🔸کودک در چهار ماه اول زندگی در عالم فناء است و آنچه از او دیده می شود همه اش از خداوند است و از خود هیچ اَنانیتی ندارد. 📗 نور مجرد ج ۱ ص ۴۳۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🎥 احساس امنیت و آرامش ✨چقدر زیباست... می‌دونستید کلمه "مامان" به معنی مأمن هست یعنی پناهگاه و محل امن و آرامش! قدر مادراتون بدونید که حضورشون آرام بخش زندگی هست🥰 . 🎥 احساس امنیت و آرامش ✨چقدر زیباست... می‌دونستید کلمه "مامان" به معنی مأمن هست یعنی پناهگاه و محل امن و آرامش! قدر مادراتون بدونید که حضورشون آرام بخش زندگی هست🥰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درمان بیمار در کما رفته با جوشانده عسل و زعفران و... ♡اَللهُمّ عَجّل لِوَلیّکَ الفَرَج♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.1 قسمت اول داستان قهوه خانه پر از آدم های جور و واجور بود. هر گوشه عده ای هـم قـمـاش و هـم مـسـلـک روی تــخـتـهـای چـوبی قهوه خانه دور هم نشسته و گرم گرفته بودند.🪑 قهوه چی تند و تند برای مشتری هایش چای و قلیان می آورد☕️. صـدای قــل قــل قـلـیـانـهـا و جــیــر جــیــر استـکـان و نعلبکی ها در ضرب صدای بزن و بـکـوب مـطـربـان🥁که مستانه غرق نواختن🪗 بـودنـد گـم شـــده بود. جوانها بیشتر ، سرپا ایستاده بودنـد کـه و بـــه آهنگ ساز نوازندگان تن می جنباندند🕺؛ پیرترها هم گویی بدشان نمی آمد جانی در تن داشـتـنـد و می توانستند تکانی به خود بدهـند بـا وجـد و شـور همراهی شان می کردند.👏 .
.2 در میان آن همه های و هوی🗣 تـنـهـا مـردانـی که روی یکی از تختهای 🪑گوشه ی قهوه خانه نشسته بودند تافته ی جدا بافته می نمودند🤨 از عمامه و عـبـا و قبایشان بـر مـی آمـد از طـلـبـه های نـجـف بـاشند👳‍♂ که برای زیارت حرم سید الشهدا(ع) پا در راه کربلا گذاشته اند 👣 همه شان سر به زیر انـداخـتـه بـودنـد و بـاگـونـه هـای گداخته لب می گزیدند و در حضور پیرمردی که هم چون نگین انگشتری💎 در میانش گـرفـته بودند، از شنیدن ساز و آواز وجدانگیز نوازندگان شرم😔 داشتند . اما پیر مرد... او در حالی که تـسـبـیـح سیاهی را که در دسـت داشت بازی می داد، بی خیـال از هـمـه کــس و همه جالب مـی جـنـبـانـد🕺 و ذکـر مـی گـفــت. چهره اش آرام و نگاهش روی دانه های تسبیح بود . عاقبت کاسه ی صبر یکی از جـوانـهـا لبریز شد و با صدایی که اگرچـه چنـدان هـم آهـسـتـه نبود اما در میان آن همه قیل و قـال بـه زمـزمـه میمانست گفت:🗣 «اسـتـاد، بـهـتـر نیست کم کم راه بیفتـیـم و ایـن جـمـاعـت غـافـل و از خـدا بی خبر را به حال خود بگذاریم . » طلبه ی دیگری بی آن که منتظر جواب پیرمـرد بـه جـوان اول بـمـانـد گـفـت🗣: «بـلـه، شــیــخ بزرگوار راه ما از این مردم جداست. بهتر است راه خودمان را بگـیـریـم و آلـوده ی گـنـاه ایـنـان نشویم! » .
.3 پیرمرد👳‍♂سر بلند کرد و به صورت مـــردان جـــوانــی کــه هــمراهش بودند👬، نگاهی انـــداخـــت و بـــا لـــحــن آرام و صدایی میانه گــفـــت🗣: غـــفـــلـــت را تـــا ابـــد بــه دوش خواهیم کشید . » آن وقت ما هم از سنت رســول خدا غفلت کرده ایم و بار این بعد ، روگـردانـد و نـگاهی به مطربان🕺 انداخت و دوبـاره رو به شاگردانش کرد و ادامه داد: از مـن نـخـواهـید سنت رسول الله را نادیده بــگــیــرم نــهــی از مــنــکــر سنت محمد(ص) اسـت . مـا لـبـاس روحـانیت👳‍♂🥼 به تن کرده ایـم تـا راه پـیـامــبران را ادامه دهیم و مردم را به خداوند و آنچه مـیپسندد، ارشاد کنیم نه این کــه از پــلــیــدی هــا و رنگارنگی هـای ایـن دنـیای پر زرق و برق به گوشه ای خـلـوت فـرار و تـظاهر به عبادت🤲کنیم!» جــوانــی کــه کــنــار پــیرمرد نشسته🧎 بود گفت: «اما جناب شيخ ... مــکــث کــرد و آن گــاه با لــحــنـی پر هیجان گـفـت🗣:«این مردمی که ما می بینیم نه تـنها با حرف ما آگاه نمی شوند و توبه نمی کـنـنـد بلکه شاید سرمان بریزند و کتک🏌 مفصلی هم به ما بزنند🤕. » .