🦋🌸 دختر بچهی سالم
که از میان آوار نجات یافته است.. 🤲
#لبنان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 جلیلی: تجربه به رژیم صهیونیستی نشان داده که ترور فرماندهان مقاومت نمیتواند این جبهه را تضعیف کند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ما خدا را داریم...
🔹روایت شنیدنی سیدحسن نصرالله از توصیه رهبر انقلاب به او برای پشت سر گذاشتن روزهای سخت
⭕️ #عکس_نوشت | بخشهایی از پیام دکتر سعید جلیلی در پی حملهی رژیم جنایتکار صهیونیستی به ضاحیهی جنوبی بیروت
✅ @saeedjalily
نمیدانند سیدحسننصرالله یعنی چه!❤️✌️🏻
اینکه میبینید فلان مدعی روشنفکری
مثلا فرض بفرمایید در مورد حزب الله لبنان
یا سیدحسننصرالله ابرار شبهه میکند، این بر اثر نشناختن محیط است.
خوشبینانهاش این است که نمیداند در منطقه چه خبر است، نمیداند سیدحسننصرالله یعنی چه، حزبالله یعنی چه.ارتباطش با ایران چه تاثیراتی در سرنوشت کشور و سرنوشت انقلاب دارد.
سیدعلیخامنهای
۱۳۹۵٫۴٫۱۲
عراقچی: ننگی که نتانیاهو برای سازمان ملل رقم زد
🟥وزیر امور خارجه در نشست شورای امنیت گفت: این یک ننگ تاریخی است که یک قاتل برجسته جرأت میکند در سازمان ملل حاضر شود و مجمع عمومی را با دروغهای مشمئزکننده و تهدیدهای وقیحانه خود برای حمله به کشورهای دیگر و کشتن افراد بیشتر مسموم کند.
انتشار حداکثری با شما ✅
#لبنان
#
❣#داستان واقعی
حتما بخون خیلی قشنگه
پسر فقیری که از راه فروش خِرت و پِرت در محله های شهر، خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت.
در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد، تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند.
با این حال وقتی دختر جوانی در را به رویش گشود، دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد.
پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت: هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم. پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از شما تشکر می کنم.
پسرک که هاروارد کلی نام داشت، پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس می کرد، بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد.
تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد.
سالها بعد... زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری منتقل شد. دکتر هاروارد کلی برای مشاوره در مورد وضعیت این زن فراخوانده شد.
وقتی او نام شهری که زن جوان از آنجا آمده بود شنید، برق عجیبی در چشمانش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگش ت و با خود عهد کرد هر چه در توان دارد، برای نجات زندگی وی بکار گیرد.
مبارزه آنها بعد از کشمکش طولانی با بیماری به پیروزی رسید. روز ترخیص بیمار فرا رسید.
زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود.
او اطمینان داشت تا پایان عمر باید برای پرداخت صورتحساب کار کند. نگاهی به صورتحساب انداخت.
جمله ای به چشمش خورد:
همه مخارج با یک لیوان شیر پرداخته شده است. امضا #دکتر هاروارد کلی#
زن مات و مبهوت مانده بود. به یاد آنروز افتاد.
پسرکی برای یک لیوان آب در خانه را به صدا در آورده بود و او در عوض برایش یک لیوان شیر آورد. اشک از چشمان زن سرازیر شد.
فقط توانست بگوید: خدایا شکر...
خدایا شکر که عشق تو در قلبها و دستهای انسانها جریان دارد.