♦آیا میدانید فقیر واقعی کیست؟
❤روزی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از اصحاب خود پرسید: فقیر کیست؟
🔹 اصحاب پاسخ دادند: فقیر کسی است که پول نداشته و دستش از مال دنیا تهی باشد.
❤حضرت فرمود:
🔹آنکه شما می گویید فقیر واقعی نیست، فقیر واقعی کسی است که روز قیامت وارد محشر شود در حالی که حق مردم در گردن اوست،
🔹بدین گونه که یکی را فحش و ناسزا گفته، مال کسی را خورده، خون دیگری را ریخته، چهارمی را زده، اگر اعمال نیکو و کار خیری داشته در مقابل حقوق مردم از او می گیرند و به صاحبان حق می دهند،
🔹و چنانچه کارهای نیکویش کفایت نکند، از گناهان صاحبان حق برداشته و بر او بار می کنند، و روانه آتش دوزخ می نمایند، فقیر و بینوای واقعی چنین کس است.
📚بحارالانوار : ج 72، ص 6.
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
🌺@rahekhoda
6.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️نماز هدیه به امام جواد(علیه السلام)
دو رکعت نماز بلافاصله بعد از نماز عصر توسل به امام جواد(علیه السلام) مثل نماز صبح و بعد از سلام ۱۴۶ مرتبه نه کمتر و نه بیشتر ذکر ماشاءالله لا حول و لا قوة الا بالله و بعد حاجت میخواهید
🌺@rahekhoda
آیت الله العظمی جوادی آملی:
«اوّلین ثوابی که در این بحثهای ما همه انجام میگیرد، در نامه عمل شهدا و امام مینویسند.بعد اگر چیزی بود به نام ما هم إن شاءالله ثبت میکنند.ما به حق در کنار سفره اینها نشستهایم»
🌺@rahekhoda
10.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 قابل توجه نهادهای امنیتی
🔹چه جریانی پشت برگزاری چنین کلاس هایی برای معلمان و فرهنگیان کشور است؟!
#سند2030
✅@rahekhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک دختر ۷ ساله که برای محافظت از برادر کوچکش دستش را روی سرش نگه داشت، بعد از ۱۷ ساعت از زیر آوار نجات یافتند
#سوریه
@rahekhoda
💠 کلام نور
میوهی دانش، بهکاربستن آن است 🍎
🌷امام علی (ع)
📚منتخب میزان الحکمه-ح 4531
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✍ علمی که کاربست نداشته باشد همچو درختی مُثمرست است که میوه نمیدهد!🔸همانطور که زراعت، پروسهای است تخصصی و محتاج روشهای کاشت و داشت و برداشت، علمآموزی و گرفتن میوههای شیرینش، روشها و فنون اختصاصیِ خود را میطلبد...
#علم
#عمل
#میوه
@rahekhoda
چقدر دیگران رو به خاطر
خطایی سرزنش کردیم و
بعدش همون کار رو انجام
دادیم 😓
#استغفار_۷۰_بندی
💠
عبدالله میثمی در تمام حیات پربارش ساده زیست و از هر گونه شهرتی به دور بود. کل اثاثیه شخصی او در یک چفیه جا می شد؛ البته به همراه چند جلد کتاب و لباس هایی اندک. دفتر کارش اتاق ساده ای بود موکت شده، بدون میز و صندلی. او هیچ گاه اتومبیل شخصی نداشت، حتی دولتی. در تمام عمرش از خود خانه ای نداشت و باهمسر و فرزندانش در اتاق کوچکی که توسط سپاه اجاره شده بود، زندگی می کرد و در جواب پدرش که به او می گوید:«بابا! یک منزل برای خودت تهیه کن، نمی شود که همیشه بی خانه باشی!» پاسخ می دهد: «خدا نکند من در دنیا خانه بسازم»
[#شهیدعبداللهمیثمی|#شهیدانه🌱]
•🌿.⇲|@rahekhoda
🔅#پندانه
✍ شهوتهای نفس، حسنات را از بین میبرد
یکی از علمای اهل بصره میگوید:
روزگاری به فقر و تنگدستی مبتلا شدم تا جایی که من و همسر و فرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم.
خیلی بر گرسنگی صبر کردم، پس تصمیم گرفتم خانهام را بفروشم و بهجای دیگری بروم.
در راه یکی از دوستانم به اسم ابانصر را دیدم و او را از فروش خانه باخبر ساختم.
پس دو تکه نان که داخلش حلوا بود، به من داد و گفت:
برو و به خانوادهات بده.
به طرف خانه راه افتادم. در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم.
به تکهنانی که در دستم بود، نگاه کرد و گفت:
این پسر یتیم و گرسنه است و نمیتواند گرسنگی را تحمل کند. چیزی به او بده، خدا حفظت کند.
آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمیکنم.
گفتم:
این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد. بهخدا قسم چیز دیگری ندارم و در خانهام کسانی هستند که به این غذا محتاجترند.
اشک از چشمانم جاری شد و در حالی که غمگین و ناامید بودم، بهطرف خانه برمیگشتم.
روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر میکردم، که ناگهان ابانصر را دیدم که از خوشحالی پرواز میکرد.
به من گفت:
ای ابامحمد! چرا اینجا نشستهای؟ در خانهات خیر و ثروت است!
گفتم:
سبحان الله! از کجا ای ابانصر؟
گفت:
مردی از خراسان از تو و پدرت میپرسد و همراهش ثروت فراونی است.
گفتم:
او کیست؟
گفت:
تاجری از شهر بصره است. پدرت 30 سال قبل، مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بیپول و ورشکست شد. سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد. همان ثروت 30 سال پیش بههمراه سودی که بهدست آورده.
خدا را شکر گفتم و بهدنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان را بینیاز ساختم.
در ثروتم سرمایهگذاری کردم و یکی از تاجران شدم. مقداری از آن را هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم میکردم. ثروتم کم که نمیشد، زیاد هم میشد.
کمکم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائكه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم.
شبی از شبها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شدهاند و مردم را دیدم که گناهانشان را بر پشتشان حمل میکنند تا جایی که شخص فاسق، شهری از بدنامی و رسوایی را بر پشتش حمل میکند.
به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند. گناهانم را در کفهای و حسناتم را در کفه دیگر قرار دادند. کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد.
سپس یکییکی از حسناتی را که انجام داده بودم، برداشتند و دور انداختند چون در زیر هر حسنه شهوتی پنهانی وجود داشت. از شهوتهای نفس مثل ریا، غرور، دوستداشتن تعریف و تمجید مردم، چیزی برایم باقی نماند و در آستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم که گفت:
آیا چیزی برایش باقی نمانده؟
گفتند:
این برایش باقی مانده!
و آن همان تکهنانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم.
سپس آن را در کفه حسناتم گذاشتند و گریههای آن زن را بهخاطر کمکی که به او کرده بودم، در کفه حسناتم قرار دادند.
کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت:
نجات یافت.
✅ @rahekhoda