eitaa logo
🦋 "راه روشن" 🦋
370 دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
127 فایل
اگر جهاد تبیین بدرستی صورت نگیرد، دنیامداران حتّی دین را هم وسیله‌ی هوسرانی خودشان قرار خواهند داد. کانال #راه_روشن را به دوستان خود معرفی کنید ارتباط با ادمین: 09210876421 @V_sh655
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ ﷽ 🎥 نامزد #انتخابات که به قانون احترام نگذارد شایسته انتخاب
3.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ ﷽ 🎥 مردم سالاری یعنی این.... 🍃🌹🍃 2⃣ برای یک این مجموعه را دنبال کنید. ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
5.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 🎥 روزمان را با آغاز کنیم | تلاوت ترتیل صفحه ۲۰۱ قرآن کریم شامل آیات ۸۷ تا ۹۳ سوره مبارکه توبه 🍃🌹🍃 🌺 امام صادق (علیه السلام) می‌فرمایند: «یَنبَغی لِلمُؤمِنِ اَن لا یَموتَ، حَتّی یَتَعَلَّمَ القُرآنَ، اَو یَکونَ فی تَعلیمِهِ» شایسته است که مؤمن از دنیا نرود، مگر آن که قرآن را فرا گیرد و یا در حال آموختن آن باشد. (اصول کافی ۲/۶۰۷) 🎙استاد: پرهیزگار ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ #جایگاه_همسایه حضرت فاطمه سلام الله علیها الجارُ ثُمَّ الدّارُ . اوّل همسايه ، سپ
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ ، مایه ازدیاد نسل حضرت فاطمه سلام الله علیها فَرَضَ اللّه ُ صِلَةَ الأرحامِ ، مَنماةً لِلعدَدِ . خداوند صله ارحام را به جهت فزونى نفرات مقرّر داشته است. 📚بحار الأنوار: ج ۷۴، ص ۹۴، ح ۲۳ ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ ﷽ 🖼 #عکس_نوشت | روز شمار #انتخابات 🍃🌹🍃 ✅ ۱۵ روز مانده ت
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ ﷽ 🖼 | روز شمار 🍃🌹🍃 ✅ ۱۴ روز مانده تا شورای اسلامی و مجلس خبرگان ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─  امام من دستان تهی ام را دخیل پنجره فولادتان می‌بندم. نمی‌گویم راه نشانم دهید. دستانم گرفته و در راهم آورید پنجره دلمو رو به تو وا کردم با دل شکسته یا رضا رضا کردم سلام! ضامن آهو، دلِ شکسته من به پای بوس نگاهت، غریب می‌آید من پشت در حرم چنان می‌مانم شاید که کبوتری ضمانت بکند. نائب الزیاره همه شما هستم السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ ❌🕊🌷ببینید فاصلهٔ دیدگاه امام خامنه‌ای با دیدگاه خطبا و بلاگرهایی که مسئولان را تسبیح و تقدیس می‌کنند و مردم را بی‌بصیرت و عوام می‌دانند و مردم را مقصرِ مشکلات کشور می‌دانند. ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
4.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ این زبان حال منه شاید زبان حال خیلی‌هامون هرچی که دارمو امام رضا بهم داد...😢 کرب و بلام بده اینبارم🥺 ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ خاطرات ژنرال هایزر #قسمت_بیست_و_هشتم آخرین اقدامات آمریکا در دی و بهمن سال ۱۳۵۷ برای
29.mp3
زمان: حجم: 2.79M
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ خاطرات ژنرال هایزر آخرین اقدامات آمریکا در دی و بهمن سال ۱۳۵۷ برای جلوگیری از سقوط محمدرضا پهلوی و رژیم طاغوت. روایت دو ماه حضور ژنرال هایزر افسر آمریکایی در ایران برای نجات شاه از سقوط را در کتاب صوتی خاطرات ژنرال هایزر در ۵۰ قسمت ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
@ostad_shojae1_1990164227.mp3
زمان: حجم: 9.76M
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ ❌ حواست باشه ، گاهی خدا یه آدمی رو میفرسته سراغت، تا نیازشو برطرف کنی و کفاره گناهانت بشه .... ❗️ نکنه این فرصت ویژه رو از دست بدیا.... ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 😈 دام شیطانی 😈 #قسمت_چهل_و_سوم 🎬 از جام بلند شدم، مهرابیان با حالت سوالی پرسید: کجا؟
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 😈 دام شیطانی 😈 🎬 مدام تکرار می‌کرد ایرانی جاسوس و بینش با انگلیسی هم چیزی می‌گفت، دوباره ادامه داد: چند بار گفتم، از ایرانی‌ها باید ترسید، یک جاسوس در اورشلیم!!دردجشن پوریم!!! بعدش با صدای بلندی خندید و گفت: مثل اینکه باید جشن پوریم واقعی بگیریم دوباره کشتار ایرانیان به دست قوم برگزیده، به دست یهود.... رو کرد به دو تا سرباز چیزی بهشون گفت، دو تا سرباز دو طرفم را گرفتند و کشان کشان، جسم بی رمقم را به اتاق تاریک و نموری انتقال دادند. پرت شدم گوشه‌ی اتاق بس که خون از بدنم رفته بود و کتک خورده بودم بی حال شدم‌فشارم افتاده بود. گاهی صداهایی از داخل اتاق می‌شنیدم به خیال اینکه اجنه هستند زیر لب با بی رمقی قرآن می‌خوندم. میدونستم که باید فاتحه خودم را بخونم اما نمی‌دونستم کی و چگونه کشته میشم. یکدفعه یاد سفارش بابام افتادم, دست توسل به دامان ارباب زدم. به یاد اسیران کربلا گریه کردم وذشروع کردم به روضه خواندن: یا حسین غریب مادر، تویی ارباب دل من یه گوشه چشم تو بسه، واسه حل مشکل من..😭 یکدفعه شبحی با لباس سفید بالای سرم ظاهرشد، فک کردم دوباره گرفتار اجنه شدم. بلند بلند تکرار می‌کردم: یا صاحب الزمان ادرکنی و لا تهلکنی... دوباره از حال رفتم.... اما شبح سفید بالای سرم ایستاده بود. مثل اینکه بیهوش شده بودم، با کشیدن چیزی روی صورتم بهوش آمدم. باورم نمی‌شد، یک پسربچه‌ی نحیف با لباس عربی سرم را روی دامنش گرفته بود و با گوشه‌ی لباسش خون‌های صورتم را پاک می‌کرد. تا چشمام را باز کردم، با رعشه گفت: لاتخف، انا عقیل... شکر خدا به برکت حفظ قرآن زبان عربی را یاد گرفته بودم. مثل اینکه اسمش عقیل بود, با زبان خودش بهش گفتم: اسم من هما است توکی هستی و اینجا چکار می‌کنی؟؟! عقیل: من عقیل هستم اینجا زندانی‌ام کردند. من: برای چی؟ تو که هنوز بچه ای، گناه نداری پدر و مادرت کجا هستند؟ با این سوالم اشکاش ریخت وربا آستین لباسش پاکش کرد و گفت: من مال یمن هستم، پدر و مادرم را تو جنگ کشتند، یکی از همین سربازا با گلوله کشتشان، من و برادرم علی را به همراه تعداد زیادی کودک، ازیمن به اینجا آوردند، و ما را در کلاس‌هایی تعلیم میدادند، برادرم همیشه می‌گفت، اینا کافرند, پدر و مادرمان را کشتند یک روز یکی از سربازانی که در یمن ما را گرفته بود دید، بهش حمله کرد و فحشش داد, آنها هم اینقد برادرم را زدند تا دیگه نفس نمی‌کشید، چشماش بازمونده بود و از کل بدنش خون می‌رفت، من رفتم بالای سرش، خودم را روی جسدش انداختم، سربازی که می‌خواست بلندم کند را با پام زدم, بعدش منم کتک زدند و انداختند اینجا... عقیل با یادآوری خاطرات تلخ و مرگ عزیزانش به گریه افتاده بود. با اینکه حالم خوب نبود، خودم را کشیدم بغل دیوار و تکیه به دیوار, آغوشم را باز کردم. عقیل انگار منتظر این لحظه بود، خودش را انداخت تو بغلم و در آغوش هم گریه کردیم... ...‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌💦⛈💦 ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─