eitaa logo
شهید عباس دانشگر۴۷(ابرکوه)
67 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
98 فایل
﷽ کانال۴۷ کانون شهیدعباس دانشگر مشخصات‌شهید: 🍃تولد:۱۸/ ۰۲ /۱۳۷٢ 🍂شهادت:۲٠/ ۰۳ /۱۳۹۵ 🌹محل تولد:سمنان 🥀محل شهادت:سوریه لقب: جوان مومن انقلابی نام جهادی:کمیل خادم کانال: @H_rastegar83 برای آشنایی بیشتردرکانال زیرعضوشوید: @kanoon_shahiddaneshgar
مشاهده در ایتا
دانلود
مادربزرگ‌شھید‌مغنیھ‌ میگفت؛ مدتِ‌طولانےبعد‌شھادتش‌اومد‌به‌خوابم بھش‌گفتم:چرا‌دیرڪردۍ!؟منتظرت‌بودم! گفت:چون‌طول‌ڪشیداز‌بازرسےها‌رد‌شدیم گفتم‌:چه‌بازرسے؟! گفت:بیشتراز‌همه‌سرِبازرسے"نماز"وایستادیم.. بیشتراز‌همه‌درباره‌ۍ"نمازصبح"می‌پرسند! نذاریم‌تنبلےمانع‌سعادت‌ما‌بشھ
می‌گفت؛ همـه‌می‌گوین: خــوش‌بـه‌حال‌فلانی،شهید‌شــد امــاهيچ‌کس‌حـواسش‌نیست کـه‌فلانی‌بــرای‌ ، شهیدبـودن‌رايـادگـرفت...🌱
{🌷🌿} ‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفیقش مۍگفت'' درخواب‌محسن‌رادیدم‌که‌مۍگفت: هرآیه‌قرآنۍ‌که‌شمابراۍشهدامۍخوانید دراینجاثواب‌یك‌ختم‌قرآن‌رابه‌اومۍ‌دهند📖'' ونورۍهم‌برای‌خواننده‌آیات‌قرآن فرستاده‌مۍشود.. ༺————(𑁍)————༻
🕊دوستانش میگفتند: وقتی میخواست برود کربلا یک چفیه می انداخت روی صورتش تا نامحرمی را نبیند. می گفت نگاه حرام راه شهادت را می بندد. بعد از شهادتش یک دفترچه یادداشت از او به دستم رسید که برنامه هایش در نجف را در آن نوشته بود: در فلان ساعت باید فلان ذکر را بگوید یا در ساعتی دیگر نماز جعفر طیار را بخواند. یادم است همیشه میگفت که وقتی بچه بوده یکی از خاله هایم را اذیت کرده و باید حلالیت بگیرد، وقتی به خاله ام ماجرا را گفتم که حلالیت بگیریم او چیزی به یاد نداشت. خدا رحمتش کند خیلی حواسش بود که کسی از او ناراضی نباشد. شهید مدافع حرم🕊🌹
جنازه پسرشونُ که آوردند چیزی جزء دو سه کیلو استخون نبود پدر سرشو بالا گرفت و گفت :حاج خانم غصه نخوری ها !!! دقیقا وزن همون روزیه که خدا بهمون هدیه داد....💔 _🖤_________________ 🖤˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
«🌼🌿» همه گلوله های جنگ نرم مثل خمپاره شصته نه سوت داره نه صدا وقتی میفهمیم اومده که میبینیم: فلانی دیگه هیئت نمیاد ! فلانی دیگه چادر سرش نمیکنه !
همیشه‌ باوضو بود؛ -موقع‌ شھادت‌ هم‌ باوضو بود! دقایقی‌ قبل‌ از شھادتش‌ وضو گرفت‌ و گفت‌: ان‌شاءالله‌ آخریش‌ باشه...! وآخریش‌ هم‌ بود💔:) -شهیدمحمودرضا‌بیضایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
: امنیت و احساس امنیت را مدیون بی خوابی های شبانه روز شما (نیروی انتظامی )هستیم مبارک🌹🍃 🕊🕊 👇👇 ┏━━━ 🍃 🌷 ♻️ 🔰 🌷 🍃 ━━━┓ 🦋جِبْههِ فَرْهَنگیْ صِرْاٰطُ‌ الوِلآیَة🦋 🆔 @ghamar_p ┗━━━ 🍃 🌷 ♻️ 🔰 🌷 🍃 ━━━┛
⊰•🕊🍃•⊱ خدایا! چه کسی بهتر از تو می‌شنود؟ چه کسی بهتر از تو می‌بیند؟ خدایا اگر تو ما انسان‌ها را نمی‌شنیدی و نمی‌دیدی چه بیچاره بودیم. اگر تو ما را نمی‌خواستی کدام خواستنی به درد ما می‌خورد؟ 🕊 🕊
🌹 در ۲۵ سالگي استاد خلبان جنگندهf-5 و در ۲۷ سالگي با درجه سرگردي جزو افسران ارشد نيروي هوايي ارتش ايران شد. 🌹سرلشگر خلبان«عباس بابايي» و سرلشگر خلبان «مصطفي اردستاني» از شاگردان تحت آموزش ايشان بودند. 🌹دوره خلباني را به مدت ۲۲۰ ساعت در سال ۱۳۴۷در پايگاه هوايي ويليامز شهر فنيكس ايالت آريزوناي امريكا را به پايان رساند. 🌹كسب در بين بيش از ۴۰۰ دانشجوي خلباني از كشورهاي مختلف به عنوان اين پايگاه را از آن خود نمود . 🌹تمام اساتيد پرواز هواپيماهاي جنگي آمريكا از رکوردهای پروازی او شگفت زده بودند و به او لقب را داده بودند. متولد: ۷مهرماه ۱۳۲۸ در محله دوگاهه پایین‌بازار رودبار . شهادت: اول آبان ماه ۱۳۵۹ 🕊🕊 🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است..! . سید ابراهیم کیست؟ 🌷به ابراهیم هادی بسیار علاقه داشت. خاطراتش را برای دوستان تعریف می‌کرد. 🌷بارها کتاب سلام بر ابراهیم را خریده و به دیگران هدیه میداد. 🌷در صفحه اول می نوشت: وقف در گردش. پس از مطالعه در اختیار دیگران قرار دهید. 🌷شهید سید مصطفی صدر زاده فرمانده گردان عمار لشکرفاطمیون، ابراهیم هادی را الگوی خودش قرار داد و حتی نام جهادیش را سید ابراهیم نهاد. 🌷شهید مدافع حرم 🕊 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌱شهـــید آقا مهدی باکری: دنیا مثل شیشه‌ای می‌ماند،که ‌یک ‌دفعه میبینی؛ از دستت افتاد و شکست…
ادای احترام صیاد شیرازی به اشلو در یکی از سفرهایش به شیراز، سراغ مزار مرتضی را می‌گیرد تا می‌رسد به شهر فسا و بعد روستای جلیان. همراهان صیاد می‌گویند از فاصله‌ی 50 متری مزار، از ماشین پیاده می‌شود. لباسش را مرتب می‌کند و با احترام کامل نظامی با قدم آهسته به سمت مزار می‌رود و آنجا دست راست را به گوشه‌ی کلاه نظامی می‌چسباند و فاتحه می‌خواند و هرچه بچه‌های سپاه فسا که از حضورش خبردار شده بودند از او می‌خواهند ناهار را آنجا بماند، می‌گوید من در ماموریتم و فقط به احترام مردی که امام به پیشانی‌اش بوسه زد، به اینجا آمده‌ام و باید بروم. 🕊 🕊 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ 🇮🇷پایگاه مقاومت بسیج حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام🇮🇷 🆔 @ghamar_p
پدر و پسری با هم به جبهه آمده بودند. هر دو، قبل از انقلاب مشروب‌فروشی داشتند. روزهای اول هیچ‌کس آن‌ها را قبول نداشت. آن‌ها هم هر کاری می‌خواستند می‌کردند. سید آن‌ها را به شاهرخ معرفی کرد. بعد از مدتی آن‌ها به رزمندگان شجاعی تبدیل شدند. الگو گرفتن از شاهرخ باعث شد که آن‌ها اهل نماز و ... شوند.
🥀 ... اگر به واسطه ی خونم ، حقی بر گردن دیگران داشته باشم ، به خدای کعبه از مردان بی غیرت و زنان بی حیا نمیگذرم ... ... 🍃 🥀شهدا شرمنده ایم. 💔تعجیل درامرفرج مهدی فاطمه سلامتی یوسف زهرا سلام الله علیها 🌹 صلوات🌹 https://eitaa.com/Montazeran_zohor_13
🌹•{از ولادت تا شهادت}• 🍃برگ نهم: شهید دانشگر در ۲۳ بهمن سال ۱۳۹۴ دختر عموی خود را به همسری برگزید و صیغه موقت خوانده شد. چند صباحی از دوران نامزدی نمی گذشت که مقدمات سفر به سوریه فراهم شد. در جواب فرمانده اش، سردار اباذری که به او گفته بود: " شما تازه صاحب همسر شدی، هنوز دو ماه از نامزدی ات هم نگذشته؛" گفته بود:« میترسم زمین گیر شوم و توفیق از من سلب شود». شهید دانشگر اعتقاد داشت حضور در جبهه مقاومت واجب عینی است و باید از حرمین شریفین با تمام توان دفاع کنیم. خانواده اش نیز مانع تصمیمش نشدند و حقیقت راهی که عباس انتخاب کرده بود ایمان داشتند. در نهایت او با اصرار زیاد به فرمانده اش، در اول۱ اردیبهشت سال۱۳۹۵ داوطلبانه عازم سوریه شد. ╭━━━━━━⊰•°🕊°•⊱━━━━━━╮ ✓کانال‌مکتب‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ 🆔@maktababbasdanshgar ✓کانال‌کانون‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ 🆔@kanoon_shahiddaneshgar ‌‌╰━━━━━━⊰•°🕊°•⊱━━━━━━╯
🌹•{از ولادت تا شهادت}• 🍃برگ دهم: همسر شهید میفرماید:«قرار بود عید به سوریه اعزام شوند، ولی به دلایلی اعزامش به تأخیر افتاد به همین خاطر دوم اردیبهشت ماه اعزام شد. روزی که قرار بود عباس آقا به سوریه برود من در مدرسه بودم. روزهای قبل از آن هم امتحان داشتم. به همین خاطر نتوانستیم زیاد باهم صحبت کنیم. وقتی به خانه آمدم دیدم که برایم یک نامه نوشته و آن را روی میزم گذاشته بود. خوشحال شدم که عباس برایم نامه نوشته، ولی وقتی نامه را خواندم خیلی نگران شدم چون نوشته‌هایش بوی رفتن می‌داد. احساس کردم آخرین نوشته‌هایش در این دنیا است. خیلی جملات عارفانه نوشته بود. در نامه نوشته بود "رفتم تا وابسته نشوم" چون می ترسید به دنیا وابسته شود و نتواند از آن دل بکند و فراموش کند که در آن سوی مرزها چه اتفاقاتی دارد می‌افتد.» ╭━━━━━━⊰•°🕊°•⊱━━━━━━╮ ✓کانال‌مکتب‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ 🆔@maktababbasdanshgar ✓کانال‌کانون‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ 🆔@kanoon_shahiddaneshgar ‌‌╰━━━━━━⊰•°🕊°•⊱━━━━━━╯
🌹•{از ولادت تا شهادت}• 🍃برگ هفدهم: پدر بزرگوار شهید: عباس کلاس اول یا دوم ابتدایی بود که برای زیارت حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام با خانواده به مشهد مقدس رفتیم. از مسافرخانه ای که در آن اقامت داشتیم تا حرم، نزدیک به یک کیلومتر فاصله بود. برای رسیدن به حرم، باید از کوچه های پیچ در پیچ می گذشتیم و بعد از طی مسیری طولانی به حرم می رسیدیم. روز آخر به فرزندانم، عباس و مهدی و علیرضا گفتم بیاید برای زیارت وداع با هم به حرم برویم. به حرم که رسیدیم، کفش ها را یک جا به کفشداری تحویل دادیم و محلی را مشخص کردیم و قرار شد که نیم ساعت بعد همه دوباره آنجا جمع شویم. نیم ساعت گذشت و به محل قرار برگشتم اما عباس نیامده بود. با علیرضا و مهدی هر چه در حرم گشتیم، خبری از اون بود. به واحد گمشده ها رفتم و مشخصات عباس را دادم. یک ساعتی گذشت. از پیدا کردنش در حرم نا امید شدم. برگشتیم به مسافرخانه و در کمال تعجب دیدم که عباس در اتاق است! تعجبم از این بود که در آن سن کم، چطورپا برهنه و تنها، راه مسافرخانه را از میان کوچه های پیچ درپیچ پیدا کرده است. ذکاوتش را ستودم. ╭━━━━━━⊰•°🕊°•⊱━━━━━━╮ ✓کانال‌مکتب‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ 🆔@maktababbasdanshgar ✓کانال‌کانون‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ 🆔@kanoon_shahiddaneshgar ‌‌╰━━━━━━⊰•°🕊°•⊱━━━━━━╯
". همیشہ‌مےگفت: . واسہ‌ڪےڪارمےڪنے؟ . مےگفتم:امام‌حسین: . مےگفت:پس‌حرف‌هارو‌بیخیال!! . ڪار‌خودت‌روبڪن . جوابش‌باامام‌حسین . . . «شهیدمحمدحسین‌محمدخانی» ↯🪴
🌹•{از ولادت تا شهادت}• 🍃برگ بیست‌و‌ششم: مصطفی عبدالشاه، دوست شهید: عید غدیر سال ۱۳۸۶بود. امام جماعت بعد از نماز ظهر بلند شد و گفت امروز دوبه دو دست. بدهید. می خواهیم صیغه برادری بخوانیم تا در دنیا و آخرت یار و یاور هم باشیم. هنوز حرف های امام جماعت به پایان نرسیده بودکه نماز گزاران به بغل دستی هایشان نگاه می‌کردند و می‌سنجیدند که می‌خواهند با چه کسی برادر شوند! من نگاهی به سمت راستم انداختم. عباس کنار من نشسته بود. آن روزها قد کوتاه و بدن ضعیفی داشت اما خوش برخورد بود. با خودم فکر می کردم که او چطور می خواهد برای من برادری کند؟. صیغه برادری را با او خواندم. چند ماه بعد که عباس را دیدم به او گفتم:« بین ما عقد برادری خونده شده؛ شما واسه من چیکار کردی تو این مدت؟!» جوابی داد و گذشت. دوسه ماه بعد که دوباره او را در مسجد دیدم باز هم به او گفتم:« تو درحق برادرت چه کار کردی؟» وقتی دید حرفم جدی است، گفت:« تو دعا کن من شهید بشم، به اذن خدا شفاعت میکنم!» ╭━━━━━━⊰•°🕊°•⊱━━━━━━╮ ✓کانال‌مکتب‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ 🆔@maktababbasdanshgar ✓کانال‌کانون‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ 🆔@kanoon_shahiddaneshgar ‌‌╰━━━━━━⊰•°🕊°•⊱━━━━━━╯
🌹•{از ولادت تا شهادت}• 🍃برگ بیست‌و‌هشتم: محمد جواد موحدی، همکار شهید: به ما رحم نمیکنی به این دانشجوها رحم کنید. از اول هفته تا آخر هفته، از سر صبح تا دم غروب، براشون کلاس و برنامه و آموزش گذاشتین، لااقل یه جمعه رو بهشون استراحت بدین!.. از روی ناراحتی این حرف ها را به عباس زدم. وقتی که می دیدم صبح های جمعه دانشجوها را برای شرکت در دعای ندبه ترغیب می کند. گفت: « از اول هفته تا آخر هفته واسه کی کار میکنن؟! خدایا دل خودشون؟! جواب دادم: «ان شاء الله واسه خدا» گفت: «اینم روش! » تا خواستم جوابی بدهم گفت : «حضرت آدم یه لحظه واسه دل خودش کار کرد و از عرش به فرش رسید.» گفتم : «عباس آقا ما عرش نمی خوایم! این فرش رو ازمون نگیر! بزار جمعه ها بخوابیم!» خندید و گفت : «بعد از های ندبه بگیر راحت بخواب!» ╭━━━━━━⊰•°🕊°•⊱━━━━━━╮ ✓کانال‌مکتب‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ 🆔@maktababbasdanshgar ✓کانال‌کانون‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ 🆔@kanoon_shahiddaneshgar ‌‌╰━━━━━━⊰•°🕊°•⊱━━━━━━╯
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🇮🇷🕊🇮🇷 در بحبوحه عملیات «بیت المقدس ۲» در ساعات ابتدایی اولین روز از بهمن ماه ۶۶، طی درگیری هایی در منطقه کوهستانی ماووت عراق، این دو شهید بزرگوار و تعدادی از نیروهای گردان عمار لشکر ۲۷ حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) در تاریکی شب توسط تیربار عراقی به شهادت میرسند. 🔸 بجهت گره خوردن کار و لزوم عقب نشینی سریع نیروها، ابتدا پیکر مطهر این عزیزان رو در همان منطقه، زیر برف پنهان می کنند و به عقب برمی گردند اما آقا عطا (نفر وسط) و چند نفر دیگه می مانند تا به هر شکلی شده پیکر جامانده دوستانشون رو برگردونن. 🔸 در طی روشنی روز حرکتی نداشتند چون دشمن نسبت به منطقه تسلط و دید کاملی پیداکرده بود، لذا با بهره‌گیری از تاریکی شب و در اوج برف و سرمای کوهستانی منطقه، ابدان مطهر شهدا رو با مشکلات بسیاری روی دوششون حمل کرده و به عقب منتقل میکنن. 🔸 سه شبانه روز طول میکشه تا به نیروهای خودی برسند و پیکرها رو تحویل بدن، که اونجا این عکس به یادگار می ماند. هدیه کنیم به روح مطهر همه ی شهداصلوات بر محمد و آل محمد اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 «سجاد زبرجدی» شهید مدافع حرم در قسمتی از وصیت‌نامه‌اش آورده است: اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید، بیایید سر مزارم؛ به لطف خداوند حاضر هستم...!✨🥺 🕊 |@Kanoon_shahiddaneshgar|
از خدا خواسته بود که بدنش یک وجب از خاک زمین را اِشغال نکند.. آب دجله او را براۍ همیشه با خودش برد..🥀 🌺شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ محمد 🌱کانون شهید عباس دانشگر استان آذربایجان شرقی گروه۷۵ https://eitaa.com/joinchat/3627156445C8472787185