❣سلام امام زمانم❣
🍃السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَديلَ الْخَيْرِ...✋
🌼سلام بر تو ای مولایی که هرکس تو را یافت به تمام خیر و خوبی ها رسیده.
سلام بر تو و بر روزی که با آمدنت، زمین از خیر و خوبی لبریز خواهد شد.
📗صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها، ص578.
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
▫️ خودت را به خواندن «زیارت آل یس» عادت بده، تا نگاه محبتآمیز امام زمان به خودت را حسّ کنی.
#امام_زمان
#استادپناهیان
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
13.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎓 دانشجوی ایرانیِ دانشگاه تگزاس، استاد #فلسفه بیخدا را مسلمان کرد.
💥 اسم استاد چی بود؟
پرفسور لگنهاوسن که سالهاست ساکن قم شده و با دوچرخه میره سر کارش.
🔅 سرکارش کجاست؟
موسسه آیت الله #مصباح_یزدی
✅ ایشون با ترجمه #نهج_البلاغه چنان مجذوب شد که گفت اگر #علی علیهالسلام خدا را قبول دارد من هم قبول دارم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ کوتاه
مداحی ایام فاطمیه سلام الله علیها
شهید تورجی زاده
پنجم اردیبهشت سالروز شهادت شهید تورجی زاده مداح لشکر امام حسین علیه السلام
شادی روحش صلوات
🔵 امان نامهی امام رضا علیهالسلام به حیدرقلی ..😔😔😔یا ضامن آهو
👈 #شیخ_عباس_قمی در کتاب #فوائد_الرضویة نقل میکند:
💠کاروانی از سرخس آمدند به پابوسی امام رضا علیه السلام. پیرمرد نابینایی با آن کاروان بود، به نام حیدر قلی. آمدند حرم امام زیارت کردند و از مشهد خارج شدند و در منزلی در مشهد اُطراق کردند. به اندازه یک روز راه از مشهد دور شده بودند.
🔸شب جوانها گفتند برویم مقداری سر به سر این حیدر قلی بگذاریم، خستهایم، بخندیم و سر گرم بشیم!
🔹کاغذهای خالی برداشتند گرفتند جلو و تکان میدادند، بعد به هم میگفتند، تو از این برگهها گرفتی؟ یکی میگفت: بله حضرت مرحمت کردند، فلانی تو هم گرفتی؟ گفت: بله من هم یکی گرفتم.
🔹حیدر قلی کنجکاو شد و گفت: چی گرفتید؟
گفتند: مگر تو نداری؟
🔸گفت : نه من اصلا خبر ندارم!
گفتند : امام رضا علیهالسلام برگ سبز دست مردم میداد.
🔹گفت: این برگ سبزها چیست؟
گفتند: امان نامه از آتش جهنم است. ما این را میگذاریم در کفنهایمان قیامت دیگر نمیسوزیم، جهنم نمیرویم چون از امام رضا علیهالسلام گرفتهایم.
🔸تا این را گفتند پیرمرد دلش شکست با خود گفت: امام رضا علیهالسلام از تو توقع نداشتم، بین کور و بینا فرق بگذاری، حتما من فقیر بودم، کور بودم و از قلم افتادم که به من اعتنایی نکردی!
🔹بلند شد و عصای خود را برداشت، راه افتاد طرف مشهد، گفت: به خودش قسم تا امان نامه را نگیرم به سرخس نمیآیم باید بگیرم.
🔸گفتند: آقا ما شوخی کردیم ما هم نداریم! ولی هرچه کردند آرام نمیگرفت خیال میکرد که آنها برای دلداری به او این را میگویند.
🔹شیخ عباس نقل میکند: هنوز یک ساعت نشده بود که دیدند حیدر قلی دارد میآید یک برگه هم در دستش که با خط نور نوشته شده است «اَمانٌ مِّنَ النار، من ابن رسول الله على بن موسى الرضا»
🔸گفتند: این چیست که در دست داری؟
🔹گفت: همین که یک مقدار از شما در بیابان فاصله گرفتم آقا را دیدم ایشان خودشان به استقبالم آمدند، گفتند حیدر قلی خستهای برگرد این هم برگه برائت از آتش تو، بگذار در کفنت شب اول قبر خودم میآیم پیشت. امام رضا علیهالسلام به من هم برگ امان نامه دادند....