#عبدالله_بن_الحسن_ع💚
نخواه خیمه بمانم دلم شکسته شود
ازاینهمه غم واندوه بی توخسته شود
چگونه دق نکنم؟! وقت رفتن از اینجا
جلوی چشم ترم دست عمه بسته شود
#وای_عمو💔🥀
#شب_پنجم #محرم💔🥀
#استادپناهیان
رابطه اشک و معرفت نسبت به وجود امام👇🏻🏴🏴
یک وقت تصور نشود که فهمیدن عقلانی و منطقی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف کلاسش بالاتر از گریه کردن است. اگر کسی فهمش درباره امام زمان عجل الله تعالی فرجه بالا رفت به جای اشک، خون گریه خواهد کرد. فکر نکنیم اگر عالم شدیم، گریه را کنار می گذاریم؛ دعای ندبه را کنار می گذاریم،
نه اتفاقا اگر عالم شویم تازه دعای ندبه خوان می شویم، تازه می فهمیم برای چه باید گریه کنیم این اثر عجیب معرفت است.
گاهی برخی از سر نا آگاهی می گویند: «آقا گریه برای امام زمان(عج) بس است. حالا دیگر نوبت معرفت است.»
غافل از این که اگر معرفت بالا برود، اشک هم زیاد می شود. لذا اگر کسی آگاهی پیدا کرد، اما اشک و سوز و آهش بیشتر نشد، باید در آدمیت و انسانیت خود تردید کند. این یک اصل مهم است که علم، خشیت را افزایش می دهد؛ به همین دلیل است که خداوند متعال می فرماید: «فقط بندگان عالم خدا هستند که از خدا خشیت دارند.»👌🏻
◾️ شب پنجم شده مرسوم...
شب عبداللّٰه معصوم...
🌹عبدالله که باشی، حلقه زدن دشمنان به دور امامت را تاب نمی آوری...
♦️آنکه تنهاییِ امامش را ببیند و بی تفاوت باشد و کاری نکند، بنده شیطان است نه بنده ی خدا...
#محرم🏴
#امام_حسین🏴
#سلام_امام_زمانم💚
دل گشته بی قرارتو یا صاحب الزمان
سخت است انتظار تو یا صاحب الزمان
عمری ست درمسیرنگاهت نشسته اند
عشاق جان نثارتو یا صاحب الزمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
#روز_پنجم_محرم
یادگار امام مجتبی(ع)؛ حضرتِ
#عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام 🏴
رفت بی صبرانه و ناگاه، کنج قتلگاه
شد رصد با چشم ِ صد گمراه، کنج قتلگاه
تا که فهمیدند نور چشم های مجتبی ست(ع)
تا شدند از کُنیه اش آگاه کنج قتلگاه-
-زیر لب گفتند این لقمه خوراکِ حرمله ست(لع)
آمده یک طُعمۂ دلخواه کنج قتلگاه
بد عطش دارد! گمانم رفت سیرابش کند
با سه شعبه! تا رسید از راه کنج قتلگاه
کرد اصابت نیزه ها بر نوجوانیِ تنش
می کشید از عمقِ جانش آه، کنج قتلگاه
ضربۂ شمشیر را محض ِ عمو، با جان خرید
دستش از آرنج شد کوتاه کنج قتلگاه
جایِ بابایش حسن(ع) محکم در آغوشش گرفت
گریه کرد و گفت «وا أمّاه» کنج قتلگاه
تیرها از راهِ کتفش قصدِ قلبش داشتند
دست و پا میزد عجب جانکاه کنج قتلگاه
بوسه زد یکریز غرقِ خون عمو بر صورتش
شد نفس هایش کم و کوتاه کنج قتلگاه
در مدارِ کینۂ جنگ جمل بر خاک ریخت...
خونِ ثارالله(ع) و عبدالله(ع) کنج قتلگاه!
●➼┅═❧═┅┅───┄