🔶🔸 جاذبۀ نیت
🔹 هواپیما را دیدهاید که از روی زمین اوج میگیرد؟ هواپیما دوباره به زمین بر میگردد، اما موشک از جاذبۀ زمین خارج شده و دیگر بر نمیگردد.
🔹سرعت زیادی لازم است تا موشک از جاذبۀ زمین خارج شود.
🔸همان طور که زمین «جاذبه» دارد، «نیت » هم «جاذبه» دارد. نیت انسانها گاهی در «جاذبۀ» خود انسان گیر میکند.
بسیاری از اعمالی که انسان به سوی ملکوت میفرستد، از جو خودش نمیگذرد؛ او فکر میکند آن عملی که فرستاده، رسیده است! اما در قیامت که عملش را نشانش میدهند میبیند که خیلی از آنها به جاذبۀ خودش باز گشته است.
✅درجات عمل، همهاش مربوط به نیت میشود و بستگی دارد به این که تا چه اندازهای بتواند از خودش رها شود که این مربوط به شکستگی و سوز دل است.
🔶 آیت الله حائری شیرازی
طیب حاج رضایی در سال ١٢٩٠ در تهران به دنیا آمد. وی فردی خوش سابقه نبود و در سال های جوانی و چند فقره درگیری و چاقوکشی و زندان را در پرونده خود داشت. در سال ١٣١٦، به اتهام درگیری با پاسبان های شهربانی به دو سال زندان مجرد محکوم شد. سه سال بعد، یعنی در سال ١٣١٩ به اتهام نزاع تحت تعقیب بود. در سال ١٣٢٢ نیز به پنج سال حبس با اعمال شاقه محکوم، و در سال ١٣٢٣ به بندرعباس تبعید شد. با مأمورین درگیر می شد و در زندان بنای اغتشاش می گذاشت. با طی شدن دوران محکومیت، وی در تاریخ ١٩ آبان ١٣٢٤ از بندرعباس به تهران اعزام گردیده، به دادگاه تجدیدنظر تحویل داده شد.طیب پس از آزادی و پایان دوران محکومیت وارد بازار کار شد.
وی ابتدا در میدان امین السلطان «درباغی»می گرفت. این شغل، خود به خود و ناخودآگاه باعث درگیری و تنش در میان افراد می شد. بنابراین بسیاری از مردم به درباغی گرفتن اعتراض کردند؛ لذا این کار منسوخ شد. در حدود سال ١٣٢٦ طیب توسط حاج خان خداداد، صاحب مغازه شد و به خرید و فروش مشغول گردید.
چنانکه مشخص است، طیب در سال های اولیه زندگی اش چندان در بین مردم خوشنام نبود. علاوه بر اینکه وی به عنوان فردی شناخته می شد که به جرم نزاع و چاقوکشی چندین بار طعم زندان و حتی تبعید را چشیده بود، درباغی گرفتن وی در میدان امین السلطان هم از او چهره ای قلدر و یکه بزن در بین مردم ساخته بود.
لوطی بود و لوطیگری داشت و دعواکار هم بود و حرفش را باید همه میخواندند و از لوطیهای مشهور هیچ کم نداشت و البته خصلتهای اضافهای هم داشت که همانها نجاتش داد. میگفت: «من زندگیام و پولی را که بهدست میآورم دو قسمت میکنم؛ یک قسمت آن را خرج خودم میکنم و قسمت دیگر را خرج امام حسین (ع). حالا یا برای او عزاداری میکنم یا به راه او خرج میدهم» و میگفت: «ما در قانون مشتیگری، با بچههای حضرت زهرا (س) درنمیافتیم. من این سید را نمیشناسم؛ اما با او در نمیافتم».
منظورش از این سید، امام خمینی (ره) بود.
ماجرا از آنجا شروع شد که امام خمینی (ره) ۱۳ خرداد سال ۱۳۴۲ که عاشورا بود در مدرسه فیضیه قم بر ستم رژیم پهلوی شمشیر کشید؛ «شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب سفید را کردی آقا؟ چرا این قدر مردم را اغفال میکنید؟... واللّه، اسرائیل به درد تو نمیخورد، قرآن به درد تو میخورد. امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را بردهاند در سازمان امنیت و گفتهاند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هر چه میخواهید بگویید؛ یکی شاه را کار نداشته باشید، یکی هم اسراییل را کار نداشته باشید، یکی هم نگویید دین در خطر است. این سه تا امر را کار نداشته باشید، هر چه میخواهید بگویید. خوب، اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم، دیگر چه بگوییم؟! ما هر چه گرفتاری داریم از این سه تاست، تمام گرفتاری ما آقا، اینها خودشان میگویند، من که نمیگویم، به هر که مراجعه میکنی، میگوید: شاه گفته؛ شاه گفته مدرسه فیضیه را خراب کنید؛ شاه گفته اینها را بکشید».
نتیجه هم معلوم است. اولین ساعات بامداد ۱۵ خرداد ماموران خانه امام (ره) را محاصره کردند و ایشان دستگیر شدند و بلوا شد.
قیام ۱۵ خرداد چگونه بود؟ شرح ماجرا به گواهی تاریخ چنین است: «خبر دستگیری امام (ره) به سرعت در قم و مناطق اطراف پیچید. زنان و مردان از روستاها و شهرها... حرکت کردند. شعارهای جمعیت در حمایت از امام خمینی (ره) از تمام قم به گوش میرسید. خشم مردم آنچنان بود که ابتدا مأموران پا به فرار گذاشتند و پس از تجهیز قوا دوباره به میدان آمدند.
نیروهای کمکی نظامی نیز از پادگان های اطراف به قم آمدند. هنگامی که سیل جمعیت از حرم حضرت معصومه (س) بیرون آمدند رگبار مسلسل ها گشوده شد و تا ساعتی درگیری شدید ادامه داشت. هواپیماهای نظامی از تهران به پرواز درآمدند... قیام با سرکوبی شدید کنترل شد. کامیونهای نظامی، اجساد شهدا و مجروحان را بهسرعت از خیابانها و کوچهها به نقاط نامعلومی انتقال دادند. غروب آنروز قم حالتی جنگزده و غمگینانه داشت.
خبر دستگیری امام خمینی(ره) به تهران، مشهد، شیراز و دیگر شهرها رسید و وضعیتی مشابه قم پدید آورد... جمعیت انبوهی در حوالی بازار تهران و مرکز شهر گرد آمده و به طرف کاخ شاه به حرکت درآمدند. از جنوب شهر تهران نیز سیل جمعیت به سمت مرکز راه افتاده بود و در پیشاپیش آنها طیب حاج رضایی و حاج محمد اسماعیل رضایی، ۲ تن از جوانمردان جنوب شهر تهران در حرکت بودند».
با این روایت، طیب معلوم شد این وسط چهکاره بود.
طیب پس از تیرباران هم لوطیگریاش را به رخ کشید و وصیت کرده بود که هر کسی پس از فوتش ادعای طلبداشتن پول از وی داشت، باید به او پرداخته شود و هر کسی از بدهکاران اگر بدهی خودش را پرداخت نکرد، او از طلب خود گذشته است. ۱۶ خرداد طیب را به همراه حدود ۴۰۰ نفر دیگر دستگیر کردند و عاقبت، طیب به همراه رفیق قدیمیاش حاج «اسماعیل رضایی» به جرم «فعالیت محرمانه و خیانتکارانه بهمنظور برهم زدن نظم و امنیت عمومی» به تیرباران محکوم شدند.
به مناسبت روز دختر رفتم دم منزل حضرت عشق "امامخامنهای"
چیزهای جالبی شنیدم که از برخی بی اطلاع بودم،
۱، حلقه ازدواج پسرتان انگشتر عقیق شما بود که کوچک کردنش برای داماد فقط ۱۴هزار تومان خرج داشت.
۲، شام دفترتان مال بیتالمال است و فرزندانتان حتی از املت آن نمیتوانند بخورند.
۳، بیماریتان را در تهران با پزشکان ایرانی معالجه کردید.
۴، نوهتان در بیمارستان رسالت تهران بدنیا آمد.
۵، اتومبیل را نگهمیدارید تا به دامادوعروس نسبتا بد پوشش در خیابان تبریک بگویید.
۶، در کوه با دختر جوان که سگش را در آغوش گرفته بامحبت از احکام نگه داری حیوانش سخن میگویید.
۷، میرحسین و رهنورد را از طلاق نجات داده اید!!
۸، فرزندانتان را به ختم همسر امجد میفرستید!
۹، برای وفات دختر کوچک سیدمهدیشجاعی پیام میدهید
۱۰، بر پیکر هاشمی نماز میخوانید.
۱۱، موسیقی و سازهای ایرانی را خوب میشناسید.
۱۲،اهل شعرومطالعهاید و تندخوانی بلدید.
۱۳، سینما شناسید.
۱۴، اهل ورزشید و حواستان به شطرنج آرین غلامی هم هست!!
۱۵، جنس غیر ایرانی در خانه شما پیدا نمیشود.
۱۶، هنوز اثاث خانه همان جهیزیه قدیمی همسرتان است.
۱۷، مایحتاج منزل را اهل خانه از جنوب شهر تهیه میکنند!
۱۸، از حضرات آیات بهجت و بهاءالدینی تا حسن زاده آملی و فاطمی نیا و حتی پوتین و کوفی عنان و دکوئیار و بانکیمون شیفته و والهتان شدند!
۱۹، با لباس مبدل بین خرابه های بم قدم زدید و اجازه ندادید خبرنگار با کفش روی فرش چادر زلزله زدگان کرمانشاه برود.
۲۰، شب کریسمس به خانه شهدای ارامنه میروید از شیرینی و میوه هایشان میخورید.
۲۱، دانشجویان را برای بیان صریح ترین مواضع دعوت میکنید و بیش از ۶ساعت پای حرفهاشان مینشینید.
۲۲، بیش از ۱۲۰۰ رمان خواندید و کتابخانه تان هیچ کتابی بدون حاشیه نویسی ندارد.
۲۳، با کمترین تپق سخنرانی طولانی میکنید!
۲۴، با هر قشری با اطلاعات تخصصی سخن میگوید.
۲۵، هرروز گزارشات مردمی میخوانید و از اوضاع زندگی مردم شخصاً تحقیق میکنید.
۲۶، بازی ایران و امریکا در جام جهانی ۹۸ فرانسه را با ذکر تماشا کردید،
۲۷، ۳٫۳۰ساعت وقت گذاشتید و فیلمسینمایی محمدرسولالله(ص) مجیدی مجیدی را با خودش دیدید.
۲۸، دستور توبیخ فیلم مارمولک را ندادید و کارگردانش را در آغوش کشیدید.
و ...
شما با اینهمه سادگی هیبت شاهان و رهبران عالمرا به چالش کشیدید!
با آن دمپایی وصله دار
عینک قدیمی با پَدِبینیِ شکسته
و همانآستین قبای نخ نما!
با قبایی با پارچه زبده رضوی ایرانی که لایه پس دوز پایینش را باز کردید تا اندازه شود،
شما بهترین رهبر دنیایید
باهوش، مقتدر، مهربان، حکیم..
✍️ سماارجمند🇮🇷