🏴🏴🏴🏴
◼️ پای درس امام سجاد علیه السلام
▪امام باقر علیه السلام از پدر گرامی شان امام سجاد علیه السلام _ روایت کند که فرمود:
🏴 این آیه " وَأْمُر أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها " خاندانت را به نماز فرمان ده و بر انجام آن پایداری کن . ( سوره طه، آیه ۱۳۲ )، درباره علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نازل گردیده است؛
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بامداد هر روز به درب خانه فاطمه علیهاالسلام می آمد و می فرمود:
"سلام بر شما #اهل_البیت و رحمت و برکات خدا بر شما باد، خدای بر شما ببخشاید، نماز!
إنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهبَ عَنْکُم الرِّجسَ أهْلَ البَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطْهیراً
📚بر گستره کتاب و سنت، علامه عسکری
بر خاندان عصمت و طهارت صلوات.
#اللّهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجّل_فرجهم
•
پشتِ سـر،فریبگاهِ فتنهخیز کوفـه است،
و پیشِ رو شهر شُـومِ شام.
پشت سر، خستگی و فرسودگـی است،
و پیشِ رو التهـاب و اضطرار ..
کاش کوفه، نقطه ختمِ مصیبت بود
کاش شهری به نام شـام در عالم نبود.
کاش در بینِ کوفه و شام، منزلـی به نام نصیبین نبود
و سجاد'ع' در این منـزل با غل و زنجیر از مرکب
فـرونمیافتاد.
کاش راه اینقدر طـولانی نبود
کاش هوا اینقدر گرم نـبود،
کاش در منازلِ بین راه، دشمن،
شما را در ظلِ آفتـاب، رها نمیکرد
تا تو ناگزیر شـوی سجاد'ع' را در زیر سایـه شتر بخوابانی و کنار بستـرش اشک بریزی و
بگویی: ''چه دشوار است بر من،
دیـدنِ این حال و روز تو.''
کاش سهمِ هرکدام از اسیـران در شبانه روز
یک قـرص نان نبود تا تو ناگزیـر نشوی
نانهایت را به کودکـان ببخشی
و از فرط ضعف و گرسنگـی،
نماز شبت را نشسته بـخوانی ..
و باز همهی این مصائب، قابل تحمل بود اگر
شهری به نام شام در عالم نمیبود ..
📕 آفتاب در حجاب
#سیدمهدی_شجاعی
...♡
#سلام_امام_زمانم 💚
لذت شعر به آن است که والا باشد
هدف شعر ظهور گل زهرا باشد
جان ناقابل ما نذر شما مهدی جان
علت هستی ما حضرت مولا باشد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#احادیث_حسینی
✨از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام نقل شده كه فرمودند:
هر كس كه مىخواهد مسكن و مأوايش بهشت باشد، زيارت مظلوم ـ امام حسين ـ را ترك نكند.✨
┄✦۞✦✺💔✺✦۞✦┄
وى از اصحاب اميرالمؤمنين على(عليه السلام) و ساكن كوفه بود، هنگامى كه شنيد امام حسین(عليه السلام) به سوى كربلا در حركت است، خود به استقبال امام از كوفه خارج شد و در بين راه به آن حضرت ملحق شد.
روزى كه لشكر حرّ در مقابل امام(عليه السلام) درآمد، هنگام ظهر به امر امام اذان گفت.
در «قصر بنى مقاتل» ـ يكى از منازل بين راه كربلا ـ وى به امر امام(عليه السلام) «عبيدالله بن حرّ جعفى» را به اردوى امام دعوت كرد ولى عبيدالله نپذيرفت.
روز عاشورا چون تنور جنگ داغ شد وى با اجازه امام(عليه السلام) به ميدان رفت و پس از مدتى مبارزه در حالى كه چهره اش غرق خون شده بود به سوى آن حضرت برگشت و اين رجز را خواند:
«فَدَتْكَ نَفْسي هادياً مَهْدِيّاً * اَلْيَوْمَ أَلْقى جَدَّكَ النَّبيَّا
ثُمَّ أَباكَ ذَا النَّدى عَلِيّاً * ذَاكَ الَّذي نَعْرِفُهُ الوَصِيّا»
(جانم به قربان تو اى هدايت گرِ هدايت شده، امروز جدّت پيامبر را ملاقات خواهم كرد. سپس پدرت على، آن صاحب فضل و احسان را، همان كسى كه او را وصىّ پيامبر مى شناسيم).
آنگاه امام(عليه السلام) به او فرمود: «نَعَمْ وَأَنَا أَلْقاهُما عَلى أَثَرِكَ»؛ (آرى، من هم آن دو بزرگوار را پس از تو ملاقات خواهم كرد).
او به ميدان بازگشت و پس از نبردى سنگين به افتخار شهادت نايل آمد.
مهران که از غلامان بنیکاهل است گفته: من در کربلا در کنار امام حسین علیه السلام خود شاهد بودم که مردی وارد میدان شد و درگیری بسیار سختی داشت. او چون صاعقهای شرربار به هر طرف میتاخت، به گونهای که هیچ کس را تاب برابری با او نبود؛ چرا که او به هر گروه که حملهور میشد، آن بخش از سپاه را پاره میکرد. سپس به خدمت امام بازگشت و عرض کرد:
تو را بشارت، ای پسر احمد که به هدایت رشد یافتهای، به باغ فردوس پر میکشی و در آن بالا میروی.
پس از آن پرسیدم: این کیست؟ گفتند: ابوعمره نهشلی است. پس «عامر بن نهشل» با او درگیر شد و او را کشت و سرش را از بدن جدا ساخت