مهران بلورچی
هم کلاسی آسمانی
# شهدای_دانش_آموز_کشور
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼
❤️ #دل_بده
آن نیرویی که نمازش را اول وقت نخواند، خوب هم نمی تواند بجنگد.
#نماز
#شهید_حسن_باقری
#پروفایل
@rahianenoor_news
#شهدا
کارت عروسی
میخواست برای عروسیش کارت دعوت بنویسه. اول رفته بود سراغ اهلبیت (علیهمالسلام). یک کارت نوشته بود برای امام رضا (علیهالسلام) به مشهد، یک کارت برای امام زمان (ارواحنا فداه) به مسجد جمکران و یک کارت هم به نیت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) انداخته بود توی ضریح حضرت معصومه. شب حضرت زهرا سلاماللهعلیها را در خواب میبیند که به عروسیاش آمده، شهید ردانیپور به ایشان میگوید: «خانم! قصد مزاحمت نداشتم، فقط میخواستم احترام کنم.»
حضرت زهرا سلاماللهعلیها پاسخ میدهند: «مصطفی جان! ما اگر به مجالس شما نیاییم، به کجا برویم؟»
منبع: تارنمای تبیان و تارنمای ابر و باد
سردار شهید حاج مصطفی ردانیپور
@rahianenoor_news
اینها با آن
غفلت زده های خسته
که در شهر پراکنده اند خیلی تفاوت دارند
@rahianenoor_news
#خاطرات_شهدا
🔹رمز یازهرا سلام الله علیها ...
برای تولد تنها فرزندمان داوود در خرداد سال 1363 از اندیمشك به دزفول آمدیم. در طول مسیر حاجی نشان بیمارستان را از مردم میپرسید،
متوجه شدیم كه تنها بیمارستان مناسب كه مزین به نام حضرت زهرا (س) بود در همان حوالی است.
وقتی حاجی نام خانم فاطمه زهرا (س) را شنید، ذكر نام ایشان را آنچنان بیان كرد كه فكر كردم اتفاقی افتاده ولی خودش به من چنین گفت:
«نام همسرم زهراست، در عملیات فتحالمبین با رمز یا زهرا (س) مجروح شدهام و اینك تولد فرزندم نیز در بیمارستان حضرت زهرا (س) است.» حاج عباس درست میگفت زندگی ما با رمز یا زهرا (س) گره خورده بود.
حتی شهادت او هم در عملیات بدر با رمز یا زهرا (س) بود و پیكرش میهمان ابدی بهشت زهرا (س) شد.
راوی : همسر #شهید_عباس_کریمی
➕ به کانال تلگرام راهیان نور بپیوندید 👇
🆔 @Rahianenoor1395
گاهے...
آرزوے شھـــــادت
کردنِ من
عرشیان را به
خنده وا مےدارد ... !
من...
آرےمنِ
غرقِ دنیا شده را ...
#مرا_جام_شھـادت_بدهید...♥️
➕ راهیان نور👇
🆔 @Rahianenoor_News
هدایت شده از مرکز طراحان راهیان نور
📲#لوح| امیر شهید طهرانی مقدم
هنرمند : صدرا رائی
➕ راهیان نور👇
🆔 @Rahianenoor_News
@rahianenoor_art
دریافت طرح با کیفیت
http://www.rahianenoor.com/images/advertise/b00000970.jpg
#حکایت_خوبان
بازخرید
پس از پیروزی انگلستان در جنگ جهانی دوم سفیر انگلیس در عراق با واسطهگری نوریسعید و اصرار زیاد، موفق به دیدار آقا سید ابوالحسن در جلسه¬ای عمومی میشود.
در آن جلسه، سفیر به بهانه شکرانه پیروزی در جنگ، صد هزار دینار به ایشان تقدیم میکند و آقا سید قبول میکنند! اطرافیان ناراحت میشوند که چرا ایشان پذیرفتند.
کمی بعد ایشان شروع به صحبت میکنند: «ما میدانیم که محرومان زیادی در کشور شما هستند که به کمک نیاز دارند. ما این مبلغ را بهعلاوه صد هزار دینار دیگر به آنها می¬دهیم.» سفیر جلسه را ترک میکند. نوری سعید نیز همراه او بیرون میرود و دوباره بازمیگردد و دست آقا را میبوسد و بیان میکند که سفیر گفت: «ما میخواستیم مرجع شیعیان را بخریم! او با این کار همه ما را خرید.»
آقا سید در جواب اعتراض سایرین بابت پول اضافی میفرمایند: «این پول باید صرف ترویج دین بشود و من از این راه بالاتر برای ترویج دین نمیدانستم.» و اینگونه بود که توطئه اجنبیها خنثی شد.
راوی: حجتالاسلام عابدینی- روایتشده در برنامه سمت خدا
منبع: تسنیم
آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی
یار مهربان
@rahianenoor_news
مرحمت بالا زاده
هم کلاسی آسمانی
# شهدای_دانش_آموز_کشور
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼
#معرفی_کتاب
📚کتاب بیست سال و سه روز
زندگینامه شهید مدافع حرم #سید_مصطفی_موسوی
اثر سمانه خاکبازان
📖گزیده ای از کتاب
وقتی خیال سید مصطفی راحت شد که مادر سراغ کارهایش رفته، برگه دومی را از لای کتابش بیرون کشید و به آقا سید گفت: «رضایت نامه دوم. امضا می کنی؟» آقا سید لبخندی زد و گفت: «ای کلک. فکرشو می کردی مامان بیاد نه؟» سید مصطفی لبخندی زد و به امضایی که آقا سید پای برگه می انداخت، نگاه کرد و گفت: «به مامان نگو. باشه؟» آقا سید نگاهی به چهره خندان پسرش انداخت و گفت: «حالا که امضا کردم و خیالت راحت شد، بگو چرا آن قدر اصرار داری بری؟ برو دانشگاه. درس بخون. الآن مملکت ما به آدم های تحصیل کرده بیشتر احتیاج داره. جنگ حالا حالا ها هست.»
چهره سید مصطفی جدی و لحنش جدی تر شد. نگاهی به چشمان آرام پدر انداخت و گفت: «شاید جنگ حالاحالا ها تموم نشه؛ اما ممکنه من عوض بشم. هیچ تضمینی نیست که پنج سال دیگه، دو سال دیگه که درس من تموم شد، اون موقع هم همین آدم باشم.»
@rahianenoor_news
نه دلشان مي آمد من را تنها بگذارند ،نه دلشان مي آمد جبهه نروند .اين اواخر قبل از رفتنشان هر روز با هم يكي به دو مي كردند. شوهرم به پسرم مي گفت :«از اين به بعد ،تو مرد خونه اي .بايد بموني از مادرت مراقبت كني .»
پسرم مي گفت :«نه آقاجون .من كه چهارده سالم بيش تر نيست.كاري ازم بر نمي آد.شما بمونيد پيش مادر بهتره»
-اگه بچه اي ،پس مي ري جبهه چه كار ؟بچه بازي كه نيست.
- لااقل آب كه مي تونم به رزمنده ها بدم.
ديدم هيچ كدام كوتاه نمي آيند،گفتم «بريد هر دو تاييتون بريد
@rahianenoor_news
امیر حسین،صاحب هنر
هم کلاسی آسمانی
# شهدای_دانش_آموز_کشور
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼
#بخشید_چند_لحظه
از کتاب های درسی
آن سال ها
عکس صفحه اولش یادم هسٺ
که امیدش
به ما
دبسٺانی ها بود..
حالا بزرگ شده ایم آقـا..."
▫️حججی ها، قربانخانی ها، معزغلامی ها، حجت اسدی ها، بلباسی ها، زبرجدی ها و تمام مدافعان حرم همان دبستانی هایی بودند که ناامیدت نکردند...
🌹هنوز هم بسیارند، آن دبستانی هایی که ندیده شما را عاشق اند و مطیع...
#نحن_ابناءُ_الخمینی
#نحن_ابناء_الخامنه_ای
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
💐 امروز 22 آبان سالروز شهادت مدافع حرم" محمدحسین بشیری گرامی باد.
@rahianenoor_news