#شهدای_پیشمرگ_کرد
شهید محمد کاکه خانی با برادرم دوست و همرزم بود. رفت و آمد آقا محمد به خانه ما ادامه داشت تا اینکه یک روز مادرش به خانه ما آمد و از من برای آقا محمد خواستگاری کرد.

شهید محمد کاکه خانی
بعد از اینکه من و آقا محمد با هم ازدواج کردیم، برایم تعریف می کرد: «همان روزهای اولی که شما را دیدم، مهرتان به دلم نشست. اما نمی توانستم به دوست صمیمی ام بگویم که عاشق خواهرت شده ام. مدت ها با خودم کلنجار رفتم تا اینکه توانستم به خودم بقبولانم که خواستگاری کردن از خواهر دوست صمیمی ام اشکالی ندارد. بعد از این مرحله باید جریان عاشق شدنم را با خانواده ام در میان می گذاشتم که به خواستگاری شما بیایند. من که نمی توانستم در چشم پدر و مادرم نگاه کنم و به آن ها بگویم که به خواستگاری شما بیایند، بعد از اینکه مرخصی ام تمام شد و به محل کار مراجعه کردم، درد دلم را داخل یک نامه نوشتم و نامه را مهر و موم کردم و به برادرت تحویل دادم تا نامه را سربسته به خانواده ام تحویل دهد. بعد از اتمام مرخصی وقتی به خانه آمدم، پدر و مادرم به خواستگاری شما آمدند».
بعد از خواستگاری آقا محمد، خانواده ام با ازدواج من و ایشان موافقت کردند و ما به عقد هم درآمدیم. ابتدای سال 1361 بود که زندگی مشترک من و همسرم در اتاق کوچکی در منزل پدری آقا محمد آغاز شد. آقا محمد فرزند بزرگ خانواده بود و زندگی مشترک ما در یک خانواده نسبتاً بزرگ با خوبی و خوشی شروع شد.
آقا محمد هفته به هفته و ماه به ماه دور از خانه و در محل کارش بود؛ ایشان جزء نیروهای گردان ضربت بود و بیشتر ایام سال را در مناطق آلوده از جمله ارتفاعات سارال، سقز، سروآباد و مریوان سپری می کرد. اما زمانی که به خانه می آمد موجی از خوشی و صفا تمام خانه را در بر می گرفت. اخلاق خوب آقا محمد با من و خواهر و برادران کوچکش هیچ گاه از خاطرم نمی رود. آقا محمد احترام ویژه ای برای پدر و مادرش قایل بود و همواره با عزت و احترام با آن ها برخورد می کرد.
آقا محمد جوان با اخلاق و با حیایی بود و در کنار پدر، مادر و خواهر و برادرانش خیلی با من گرم نمی گرفت، اما زمانی که با هم بیرون می رفتم متوجه عشق و علاقه ایشان می شدم. قدم زدن و حرف زدن در کنار آقا محمد برایم مسرت بخش بود.
مهرماه سال 1363 بود که خداوند یک فرزند دختر به ما ارزانی داشت، نامش را کوهستان نهادیم. عشق و علاقه آقا محمد به دخترمان وصف ناپذیر بود. آقا محمد می گفت: «در ایامی که در محل کار هستم، عکس کوهستان را روی سینه ام می گذارم و به خواب می روم».
نه ماهی از تولد کوهستان سپری شده بود و ما با خوشی ومهربانی در کنار همدیگر زندگی می کردیم. یک روز که قرار بود آقا محمد به محل کارش در شهر مریوان عزیمت نماید، صبح زود از خواب بیدار شد و شال و کلاه کرد تا عازم مریوان شود. از خواب بیدار شدم و صبحانه آقا محمد آماده کردم. آقا محمد خداحافظی کرد و از خانه بیرون رفت، اما دوباره برگشت و کوهستان را که در خواب بود، در آغوش گرفت و صورتش را بوسید. این کار آقا محمد سه مرتبه تکرار شد. در مرحله آخری که آقا محمد می خواست پایش را از درب خانه بیرون بگذارد رو کرد به من و گفت: «شاید این آخرین دیدار ما باشد، اما قَسَمَت می دهم به مقدسات دین مبین اسلام، هیچ گاه فرزندمان را رها نکن؛ این دختر تنها یادگار من است، پس هرجا رفتی او را با خودت همراه کن و اجازه نده که درد بی مادری نیز بر او تحمیل شود».

شهید محمد کاکه خانی در کنار همرزمش
هر چه خواستم آقا محمد را دلداری دهم، نشد. انگار به دلش برات شده بود که در این سفر به شهادت خواهد رسید. برای اینکه از سفر منصرفش کنم گفتم: پدرم مریض است، اگر می خواهید امروز به ملاقات پدرم می رویم و شما صبح فردا به محل کارتان مراجعه کنید. ایشان قبول نکرد و خداحافظی کرد و رفت.
همسرم در روز ششم مرداد ماه سال 1364 در منطقه کُره میانه مریوان به شهادت می رسد و پیکرش به مدت سه شبانه روز در منطقه روی زمین می ماند و همرزمانش بعد از سه روز پیکرش را به بهشت محمدی(ص) منتقل می کنند. نیروهای ضد انقلاب تمام وسایل همسرم را به غارت برده بودند؛ آن ها حتی به عکس دختر نُه ماهه ام نیز رحم نکرده و عکس دخترم را نیز با خود برده بودند.
گروهک های ضد انقلاب بعد از شهادت همسرم، نام و مشخصات همسرم را در رادیوهای بیگانه اعلام کرده بودند. تعدادی از اقوام و همسایه ها از شهادت همسرم اطلاع داشتند، اما خود ما از شهادت ایشان بی اطلاع بودیم. تا اینکه پدر و مادر همسرم برای پیگیری ماجرا به مریوان رفتند و پیکر بی جان همسرم را به سنندج آوردند و ما پیکر همسرم را در بهشت محمدی(ص) سنندج به خاک سپردیم.
زمانی که همسرم زخمی می شود و در چنگال گروهک های ضد انقلاب گرفتار می شود، به طرز وحشتناکی مورد شکنجه قرار می گیرد. نیروهای ضد انقلاب همسرم را مورد بازجویی قرار می دهند و چون همسرم لام تا کام حرفی نمی
زند، ایشان را مورد شکنجه قرار می دهند. وقتی با پیکر بی جان همسرم رو به رو شدم، متوجه شدم که نیروهای ضد انقلاب دست و پای همسرم را شکسته اند و با شلیک گلوله های متعدد ایشان را شکنجه کرده اند. نیروهای ضد انقلاب در نهایت با یک تیر خلاص همسرم را مظلوانه به شهادت رسانده بودند و پیکر پاک و مطهرش را روی زمین رها کرده بودند.
کوهستان کاکه خانی تنها یادگار شهید محمد کاکه خانی نیز با بیان اینکه مادرم در تمام طول زندگی ام اجازه نداد که درد بی پدری را بچشم گفت: علی رغم تمام حمایت های مادرم، اما گاهی آن قدر دلتنگ پدرم می شدم و پتو را روی سرم می کشیدم و آرام آرام زیر پتو گریه می کردم تا به خواب می رفتم. آن قدر دوست داشتم که پدرم زنده بود و دستش را روی سرم می کشید و نوازشم می کرد، اما ... .
زمانی که می خواستم ازدواج کنم، دوست داشتم پدرم شاهد عقدم باشد و من با اجازه ایشان در جواب عاقد "بله" بگویم. دو شب قبل از مراسم عقد، پدرم را در خواب دیدم که در مراسم عقدم حاضر شده است، در حالیکه همه اقوام و آشنایان در مراسمم حضور داشتند، پدرم عقد نامه ام را امضاء کرد. دیدن این خواب تا حدود زیادی از ناراحتی هایم کاست و من را برای ازدواج مصمم تر کرد.
من هیچ خاطره ای از پدر شهیدم ندارم و تمام ذهنیتی که از ایشان دارم متعلق به خاطراتی است که مادرم برایم تعریف کرده است. با جان و دل پای حرف های مادرم می نشستم و به خاطرات پدرم گوش می دادم. یکی از وصایای بزرگ پدرم، حفظ حجاب بوده. من هم برای اینکه به وصیت پدرم جامه عمل بپوشانم همواره سعی کرده ام در نشر و گسترش حجاب و حفظ آن در جامعه اسلامی کوشا باشم.
پدرم اعتقاد راسخی به انقلاب اسلامی داشت و برای حفظ دست آوردهای انقلاب اسلامی لباس مقدس پاسداری به تن کرد و وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. پدرم آن قدر شجاع و دلیر بود که امروز بعد از گذشت سال ها از شهادت ایشان، وقتی خاطرات حضور ایشان در عملیات های مختلف را می شونم افتخار می کنم که فرزند چنین پدری هستم.
#سرزمین_مجاهدت_خاموش
#راهیان_نور_غرب_شمالغرب
➕باشگاه خبرنگاران راهیان نور👇
@rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
#حدیث_روز
حکمت 83 :
وَ قَالَ [عليه السلام] لِرَجُلٍ أَفْرَطَ فِى الثَّنَاءِ عَلَيْهِ وَ كَانَ لَهُ مُتَّهِماً أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ وَ فَوْقَ مَا فِى نَفْسِكَ .
روش برخورد با چاپلوسان (اخلاقى، تربيتى)
و درود خدا بر او ، : (به شخصى كه در ستايش امام افراط كرد ، و آنچه در دل داشت نگفت).
فرمود : من كمتر از آنم كه بر زبان آوردى ، و برتر از آنم كه در دل داري.
➕باشگاه خبرنگاران راهیان نور👇
@rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
#شهدای_پیشمرگ_کرد
شهید فایق امانی در اولین روز از فروردین ماه سال 1351 در روستای خورخوره از توابع شهرستان سقز به دنیا آمد. پدرش رشید نام داشت که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و حضور ناموجه گروهک های ضد انقلاب در کردستان، به عنوان پیشمرگ مسلمان کرد از میهن اسلامی دفاع می کرد و مادرش زیبا خانم به کار خانه داری مشغول بود.
فایق در روزهایی که امت مسلمان ایران بر علیه حکومت پهلوی قیام کرده بودند، در پایه اول دبستان مشغول تحصیل بود. فایق همزمان با تحصل علم و دانش در مدرسه، درس دفاع از وطن، شرف و ناموس را از پدر مبارزش می آموخت.
شهید فایق امانی جوانترین پیشمرگ مسلمان کرد شهرستان سقز و حتی کردستان است که در سال تحصیلی 1361-1362 دانشآموز مقطع ابتدائی دبستان هجرت سقز بود. فایق علی رغم اینکه کم سن و سال بود، اما شاهد رشادت و ایثارگری پدر و همرزمان پیشمرگش بود.
در روزهایی که هم سن و سالان فایق در کلاس های درس حاضر می شدند و به تحصیل علم و دانش مشغول بودند، فایق شاهد ظلم و ستم گروهک های ضد انقلاب در حق مردم سرزمینش بود. فایق علی رغم صغر سنی نمی توانست ببیند که مزدوران اجنبی به جان مردم کردستان افتاده اند و آرامش مردم را سلب کرده اند.
در حالیکه کودکان و نوجوانان بعد از فراغت از تحصیل، به دنبال بازی های کودکانه اشان بودند؛ فرزندان کردستان باید درس جهاد و شهادت را خیلی زود میآموختند تا دوشادوش پدرانشان از سرزمین مجاهدتهای خاموش پاسداری کنند.
با تعطیلی مدارس در تابستان سال 1362، تعدادی از پیشمرگان کم سن و سال به اصفهان اعزام می شوند تا با شرکت در یک اردوی نظامی، هم اوقات فراغتشان را سپری نمایند و هم با فنون نظامی و استفاده از سلاح آشنایی پیدا کنند تا به هنگام نیاز، همرزم پدرانشان باشند. شهید فایق امانی در این اردوی نظامی، بر اثر اصابت گلوله در حین آموزش و در سن یازده سالگی شربت گوارای شهادت را سرکشید و نامش در لیست پیشمرگان مسلمان کرد شهید ثبت شد.
#سرزمین_مجاهدت_خاموش
#راهیان_نور_غرب_شمالغرب
➕باشگاه خبرنگاران راهیان نور👇
@rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
#حدیث_روز
حکمت 84 :
وَ قَالَ [عليه السلام] بَقِيَّةُ السَّيْفِ أَبْقَى عَدَداً وَ أَكْثَرُ وَلَداً .
مردم پس از جنگها (سياسى ، نظامى)
و درود خدا بر او ، فرمود : باقيماندگان شمشير و جنگ ، شماره شان با دوام تر ، و فرزندانشان بيشتر است .
➕باشگاه خبرنگاران راهیان نور👇
@rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
🔸دیدار تصویری یک میلیون پیشکسوت دفاع مقدس با رهبر انقلاب/ امسال رژه نیروهای مسلح برگزار نخواهد شد
رئیس ستاد مرکزی راهیان نور کشور گفت: امسال رژه نیروهای مسلح به دلیل شیوع بیماری کرونا برگزار نخواهد شد و ۳۱ شهریور که روز آغاز هفته دفاع مقدس است بهصورت تصویری محضر رهبر معظم انقلاب اسلامی خواهیم بود
🔍متن را در اینجا بخوانید
➕باشگاه خبرنگاران راهیان نور👇
@rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
🔸روحالله شنبهای؛ اولین فرمانده شهید دوران دفاع مقدس
تهران- راهیان نور-اولین فرمانده شهید دوران دفاع مقدس 11 روز قبل از شروع رسمی جنگ تحمیلی در مهران به شهادت رسید
🔍متن را در اینجا بخوانید
➕باشگاه خبرنگاران راهیان نور👇
@rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
#شهدای_پیشمرگ_کرد
شهید محمد احمد سورینی
فرزند:.................. مجید
ولادت:................ 1337
شهادت:.............. 30/5/1361
محل شهادت:..... منطقه سقز
نحوه شهادت:..... درگیری با ضد انقلاب
محل دفن:........... مفقودالجسد
مادرش تا زمانی که به رحمت خدا رفت چشم انتظار بود از صبح تا غروب به گوشه درب خانه چشم میدوخت که شاید خبری از پسرش آورده شود پسری که تحصیلات ابتدائی را در زادگاهش روستای سورین از توابع شهرستان سقز فرا گرفت و سال تحصیلی 1347-1348 از ادامه تحصیل بازماند و در همان دوران کودکی همچون بیشتر بچههای روستا به کار کشاورزی مشغول شد. در سال 1356 به عنوان مشمول مازاد از خدمت نظام وظیفه معاف گردید و در جوانی ازدواج کرد و ثمره ازدواجش یک فرزند پسربود که با همسرش متارکه نمود و سرپرستی همسرش را خود عهده دار گردید اوایل سال 1360 به عنوان پیشمرگ مسلمان کرد سلاح به دوش گرفت و به مصاف دشمن رفت سختترین روزها را تحمل کرد همواره توسط ضد انقلاب تهدید میشد و خانواده اش تحت اذیت و آزار قرار میگرفتند و چندین بار برای دستگیری او خانه پدرش را محاصره کردند هر جا گزارشی درباره حضور گروهکها و اصل می شد اولین گروهی که برای مقابله با آنها اعزام میشدند پیشمرگان مسلمان کرد بودند و جنگ با ضد انقلاب زمان نمیشناخت و هر وقت نیاز بود به منطقه اعزام میشدند مادرش نقل می کند: در آخرین ماموریت پسرم تازه به خانه آمده بود هنوز بند کفشهایش را باز نکرده بود که زنگ درب خانه به صدا درآمد همرزمانش بودند و آمده بودند تا او را با خود ببرند اگر چه آثار خستگی را به تن داشت و آمده بود تا لحظاتی استراحت کند اما ماموریت اورژانسی بود و او میبایست بی درنگ عزیمت کند با اهل خانه خداحافظی کرد و از خانه خارج شد و در همان ماموریت هم آسمانی شد.
#راهیان_نور_غرب_شمالغرب
#سرزمین_مجاهدت_خاموش
➕باشگاه خبرنگاران راهیان نور👇
@rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
🔸وظیفه همگان بیان ارزش های دفاع مقدس است
قزوین- راهیان نور-جانشین سپاه صاحبالامر(عج) استان قزوین گفت: صدام و همپیمانانش در محاسبات خود از مولفه های قدرت جمهوری اسلامی از جمله فرماندهی امام، روحیه شهادت طلبی و شجاعت و وحدت مردم غافل بودند و نمی دانستند این یک جنگ حق علیه باطل است و با سایر جنگ ها تفاوت دارد لذا به اهداف خود دست نیافتند.
🔍متن را در اینجا بخوانید
#چهل_سالگی_حماسه
➕باشگاه خبرنگاران راهیان نور👇
@rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
🔸انقلاب اسلامی و دفاع مقدس مفهوم قدرت را تغییر داد
تهران- راهیان نور- معاون صدای رسانه ملی گفت: قبل از انقلاب اسلامی رژیم پهلوی قدرت را در داشتن صرف سلاح میدانست، اما انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس این مفهوم را تغییر داد و ثابت کرد مفهوم قدرت در شهادت و ایثارگری نهفته است
🔍متن را در اینجا بخوانید
#چهل_سالگی_حماسه
➕باشگاه خبرنگاران راهیان نور👇
@rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
🔸بیش از ۴۰۰ عنوان برنامه در خراسان شمالی اجرا می شود
خراسان شمالی- راهیان نور-فرمانده سپاه جوادالائمه(ع) خراسان شمالی از اجرای ۴۰۳ عنوان برنامه در هفته دفاع مقدس خبر داد و گفت: ۲۱۲ عنوان برنامه نیز در سطح نواحی و شهرستانهای هشت گانه در حوزههای مختلف اعم از فرهنگی، اجتماعی و اقتصاد مقاومتی پیش بینی شده است.
🔍متن را در اینجا بخوانید
#چهل_سالگی_حماسه
➕باشگاه خبرنگاران راهیان نور👇
@rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
🔸دفاع مقدس قطعه ای ماندگار از تاریخ معاصر ایران اسلامی است
دفاع مقدس قطعهای از تاریخ معاصر ایران اسلامی است که برکات زیادی به همراه داشت و ثابت کرد ایران اسلامی میتواند بدون کشورهای استعمارگر روی پای خود بایستد و در مقابل ظلم ایستادگی کند.
🔍متن را در اینجا بخوانید
#چهل_سالگی_حماسه
➕باشگاه خبرنگاران راهیان نور👇
@rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄