eitaa logo
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
4.6هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
7هزار ویدیو
75 فایل
🕊️این کانال دلی است و شما دعوت شهدایید🕊️ سروش ، شاد ، روبیکا ، ویراستی⇣ @rahiankhuz مدیر⇣ @jamandehazsoada گروه مطالب ارزشی⇣ https://yun.ir/t1vozb کانال فاتحان نُبُل و الزهرا⇣ @fatehan94 برای تبادل⇣ @Rahyan_noor
مشاهده در ایتا
دانلود
‏جا داره یادی کنیم از بخور بخورهای زمان جنگ! چقدر تیر و ترکش می خوردند ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🌹پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)فرمودند 🦋✨سه نفر هستند که هنگام دیدار با خدا از هر دری که بخواهند وارد بهشت می‌شوند: ✨۱. کسی که خوش اخلاق باشد. ✨۲. کسی که هم در خلوت هم در حضور مردم از خدا بترسد. ✨۳. کسی که جر و بحث را رها کند، حتی اگر حق با او باشد. 📚اصول کافی، ‌‎ ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🌹🍃سلام بر ابراهیم 🍃🌹 🍃سلاح کمری🍃 "ادامه‌قسمت‌پنجاه‌ویکم" 🔺راوی:امیر منجر ابراهيم گفت: مادر، بدون اجازه سر وسايل كسی رفتن خوب نيست! پيرزن گفت: اگر می توانستم خودم بازش می‌كردم. بعد رفت و پيچ گوشتی آورد. من هم با اهرم كردن، قفل كوچك گنجه را باز كردم. َدر گنجه كه باز شــد اســلحه كمری داخل يك پارچه سفيد روی وسائل مشخص بود. اسلحه را برداشتيم و بيرون آمديم. موقع خداحافظی ابراهيم پرسيد: مادر، چرا به ما اعتماد كردی!؟ پيرزن جواب داد: ســرباز اسلام دروغ نمی‌گه. شما با اين چهره نورانی مگه ميشه دروغ بگيد! از آنجــا راه افتاديم. آمديم به ســمت تهران. در مســير كمربندی اصفهان چشــمم به پادگان توپخانه ارتش افتاد. گفتم: آقا ابرام، يادته سرپل ذهاب يه آقائی فرمانده توپخانه ارتش بود که خيلی هم تو عمليات ها كمك‌مون‌می‌كرد. گفت: آقای مداح رو ميگی؟ گفتم: آره، شــده فرمانده توپخانه اصفهان، الآن هم شايد اينجا باشه. ُ گفت: خب بريم ديدنش. رفتيم جلوی پادگان. ماشــين را پارك كردم. ابراهيم پياده شــد. به سمت دژبانی رفت و پرسيد: سلام، آقای مداح اينجا هستند؟ دژبــان نگاهی به ابراهيم كرد. ســرتا پای ابراهيم را برانــداز نمود؛ مَردی با شلوار كُردی و پيراهن بلند و چهره‌ای ساده، سراغ فرمانده پادگان را گرفته! مــن جلو آمدم و گفتــم: اخوی ما از رفقای آقای مداح هســتيم و از جبهه آمديم. اگر امكان دارد ايشان را ببينيم. دژبان تماس گرفت و ما را معرفی كرد. دقايقی بعد دو تا جيپ از دفتر فرماندهی به سمت درب ورودی آمد. سرهنگ مداح به محض ديدن ما، ابراهيم را بغل‌كرد و بوســيد. با من هم روبوسی كرد و با اصرار، ما را به دفتر فرماندهی برد. بعد هم ما را به اتاق جلسات برد. حدود بيست فرمانده نظامی داخل جلسه بودند. آقای مداح مســئول جلسه بود. دوتا صندلی برای ما آورد و ما هم دركنار اعضای جلسه نشستيم. بعدهم ايشان شروع به صحبت كرد: دوســتان، همه شــما من را می‌شناســيد. من چه قبل از انقلاب ، در جنگ 9روزه، چه در سال اول جنگ تحميلی مدال شجاعت و ترفيع گرفتم. گروه توپخانه من ســخت ترين مأموريت ها را به نحو احسن انجام داد و در همه عمليات هايش موفق بوده. من سخت ترين و مهمترين دوره های نظامی را در داخل وخارج كشورگذرانده ام. اما كســانی بودند و هستند كه تمام آموخته های من را زير سؤال بردند. بعد مثالــی زد كه: قانون جنگ‌های دنيا می گويد؛ اگر به جايی حمله می كنيد كه دشــمن يك‌صد نفر نيرو دارد، شما بايد سيصد نفر داشته باشی. مهمات تو هم بايد بيشتر باشد تا بتوانی موفق شوی. بعد كمی مكث كرد و گفت: اين آقای هادی و دوستانش كارهائی می‌كردند كه عجيب بود. مثلا در عملياتی با كمتر از صد نفر به دشمن حمله كردند، اما بيش از تعداد خودشان از دشمن تلفات گرفتند و يا اسير می آوردند. من هم پشتيبانی آنها را انجام می‌دادم. خوب به ياد دارم كه يكبار می‌خواســتند به منطقه بــازی‌دراز حمله كنند. من وقتی شــرايط نيروهای حمله كننده را ديدم به دوســتم گفتم: اينها حتما شكست می‌خورند. اما در آن عمليات خودم مشــاهده كردم كه ضمن تصرف مواضع دشمن، بيش از تعداد خودشان از دشمن تلفات گرفتند! ُ يكی از افســران جوان حاضر در جلســه گفت: خب آقای هادی، توضيح دهيد كه نحوه عمليات شما به چه صورت بوده، تا ما هم ياد بگيريم؟ ابراهيم كه ســر به زير نشســته بود گفت: نه اخوی، ما كاری نكرديم. آقای مداح زيادی تعريف كردند، ما كارهای نبوديم. هر چه بود لطف خدا بود. 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ادامه دارد... ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••♥️ خدایا امیدم تویی مرا از درگاهت نا امید برمگردان😔 •••♥️ خدایا تو‌ از نهان دل های ما آگاهی پس در دل های ما جز بذر محبت مکار 📿 🌿 🤲 اذان صبح به افق اهواز 5:44 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
1_937038773.mp3
1.82M
روز 155 ام عزیزان شهدا ! 😊 🌹 دعای عهد فراموش نشه اگه نخوندی تا قبل ظهر وقت داری ________________ اگر چهل روز 0⃣4⃣خوندی ان شاء الله از یاران امام زمان🌹 عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهی بود و ان شاء الله حضرت رو زیارت😍 خواهی کرد ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
14.000.000 صلوات نذر تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 برای شرکت در این نذر و ختم صلوات بر روی لینک زیر کلیک کنید و تعداد صلوات های خود را روزانه تا 14000 صلوات ثبت کنید. اینجا کلیک کنید و ثبت کنید در صورتی که امکان مشاهده ندارید حداقل تعداد 500 عدد را به خادم الشهید @jamandehazsoada اطلاع دهید. لطفا به اشتراک بگذارید... ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 «فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ ۚ وَمَنْ يُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا» « کسی که در راه خدا جهاد کند، و در راه خدا شهید گردد، یا پیروز شود، پاداش بزرگی به او عطا خواهیم کرد» سوره نساء آیه 74 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
⚘﷽⚘ روح الله، برادر شهید که اومد، رفتیم بهشت زهرا و منتظر شدیم حکاک بیاد و سنگ مزار رسول رو آماده کنیم. به محض اینکه حکاک اومد یه نگاه به ما انداخت و گفت: ببخشید این سنگ مزار کیه؟ گفتیم چه طور؟ گفت: من اصلا نمی‌دونستم قراره امروز بیام اینجا بنویسم. دیشب خواب دیدم از طرف حرم امام حسین علیه السلام منو خواستن گفتن شما مامور شدی رو ضریح آقا قرآن بنویسی. ما که خشکمون زده بود! وقتی بهش گفتیم سنگ رو از حرم امام حسین آوردن و قراره برای یه شهیدی نصب بشه حالش منقلب شد. سنگ مزاری که می‌توان گفت هدیه‌ای بود از جانب اربابش حضرت اباعبدالله... ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
7.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘ 💠 | مرگ یا شهادت 📽 | حاج حسین یکتا ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]