14.000.000 صلوات نذر تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 برای شرکت در این نذر و ختم صلوات بر روی لینک زیر کلیک کنید و تعداد صلوات های خود را روزانه تا 14000 صلوات ثبت کنید. اینجا کلیک کنید و ثبت کنید در صورتی که امکان مشاهده ندارید حداقل تعداد 1500عدد را به خادم الشهید @jamandehazsoada اطلاع دهید. لطفا به اشتراک بگذارید... ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]

#دعای —ندبه👌 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]

دل من گم شد مرا در شلمچه بجویید... شهدا پیدایم کنید... #دفتر_گم_شدگان ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]

🌱🌱☘☘🌱🌱☘☘ ✨ اللهمّ‌صل‌علی‌محمد‌و‌آل‌محمد‌وعجل‌فرجهم✨ (خدایا‌بر‌محمدو‌آل‌محمد‌درودفرست‌ودر‌فرج‌ایشان تعجیل‌فرما) 0⃣0⃣1⃣ مرتبه ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]

#عطرنماز چرا نماز می‌خوانیم ولی ترقی نمی‌کنیم ؟ #آیت الله فاطمی نیا اذان ظهر به افق اهواز 12:01 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]

#اطلاعیه ⭕️هفتمین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم #حسن_حزباوی 🗓دوشنبه ۱ آذرماه ۱۴۰۰ ساعت ۱۹ گلزار شهدای اهواز بر سر مزار شهید ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]

•[🌼💛]• #استوری #جمعه‌های‌دلتنگی من‌منتظرروی‌دلارام‌تو‌هستم واین‌انتظار‌بوی‌هرگز‌گرفته‌است،نمی‌آیی!؟ °الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج° ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]

اگہ میخواهید ڪارتان برڪـت پیدا کند.. به خانواده شہــدا سر بزنید! #شهید‌مصطفی‌صدر‌زاده ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]

📋 #اینفوگرافی_شهید #اختصاصی 🕊امروز سالروز شهادت ۴ شهید مدافع حرم است. #شهیدمحمد‌حسین‌مرادی #شهیدمحمدسخندان #شهیدعلیرضاجیلان #شهیدعلیرضانظری این شهیدان عزیز را بیشتر بشناسیم... 💫با این ستاره ها می‌توان راه را پیدا کرد. ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]

🍂🍃🍂🍃 #استوری #شهادت °•من در پیِ تو هستم و مردم پیِ بهشت... ایمانِ شهر کفر مرا در می‌آورد💔 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]

🎬 #کلیپ|#راهیان_نور 🔻شهادت راه میانبر از بین خیلی از غم و غصه هاست... 📍مرکز فضای مجازی راهیان نور ➕به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News

#عطرنماز 🕋 ✨اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ ✨وَأَقِمِ الصَّلَاةَ ✨إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ ✨وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ ✨وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ ﴿۴۵﴾ ✨آنچه از كتاب به سوى تو ✨وحى شده است بخوان ✨و نماز را برپا دار كه ✨نماز از كار زشت و ناپسند باز مى دارد ✨و قطعا ياد خدا بالاتر است ✨و خدا مى‏ داند چه مى ‏كنيد (۴۵) سوره مبارکه العنكبوت آیه ۴۵ اذان مغرب به افق اهواز 17:33 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]

🌹🍃سلام بر ابراهیم 🍃🌹 🍃حضور🍃 "ادامه‌قسمت‌‌هفتادوپنجم" 🔺راوی: _ من هم گفتم: اين‌ها رفتند با دشــمن‌ها جنگيدند و نگذاشــتند دشمن به ما حمله كنه، بعد هم شهيد شدند. دخترم از زمانی كه اين مطلب را شــنيد هر وقت از جلوی‌تصوير ايشان رد می‌شد به عكس شهيد هادی سلام می‌كنه. چند شب قبل، دخترم در خواب اين شهيد را می‌بينه! شهيد هادی به دخترم می‌گويد: دختر خانم، تو هر وقت به من سلام می‌كنی من جوابت رو می‌دم! برای تو هم دعا می‌كنم كه با اين سن كم، اينقدر حجابت را خوب رعايت ميكنی. حالا دخترم از من می‌پرسه: اين شهيد هادی كيه؟ قبرش كجاست!؟ بغض گلويم را گرفت،حرفی برای گفتن نداشــتم، فقط گفتم: به دخترت بگو، اگه ميخوای آقا ابراهيم هميشــه برات دعاكنه مواظب نماز و حجابت باش. بعد هم چند تا خاطره از ابراهيم تعريف كردم. يادم افتاد روی تابلویی نوشــته بود:«رفاقت و ارتباط با شهدا دو طرفه است. اگر شما با آنها باشــی آنها نيز با تو خواهند بود.» اين جمله خيلی حرف‌ها داشت. نوروز 1388 بود، برای‌تكميل اطلاعات‌ كتاب، راهی گيلان غرب شــديم. در راه به شــهر ايوان رســيديم. موقع غروب بود و خيلی خسته بودم. از صبح رانندگی و... هيچ هتل يا مهمان‌پذيری در شهر پيدا نكرديم! در دلم گفتم: آقا ابرام ما دنبال كار شما آمديم، خودت رديفش كن! همان موقع صدای اذان مغرب آمد. با خودم گفتم: اگر ابراهيم اينجا بود حتماً برای نماز به مســجد می‌رفت، ما هم راهی مسجد شديم. نماز جماعت را خواندیم، بعد از نماز آقايی حدوداً پنجاه ســال جلو آمد و با ادب سلام كرد. ايشان پرسيد: شما از تهران آمديد!؟ باتعجب گفتم: بله چطور مگه!؟ گفت: از پلاک ماشين شمافهميدم. بعد ادامه داد: منزل ما نزديک اســت، همه چيز هم آماده اســت. تشــريف می‌آوريد!؟ گفتم: خيلی ممنون ما بايد برويم. ايشان گفت: امشب را استراحت كنيد و فردا حركت كنيد. نمی‌خواستم قبول كنم، خادم مسجد جلو آمد و گفت: ايشان آقای محمدی از مسئولين شهرداری اينجا هستند، حرفشان را قبول كن. آنقدر خسته بودم كه قبول كردم. با هم حرکت کرديم. شــام مفصل، بهترين پذيرايی و... انجام شــد، صبح، بعد از صبحانه مشغول خداحافظی شديم. آقای محمدی گفت: می‌توانم علت حضورتان را در اين شهر بپرسم!؟ گفتم: برای تكميل خاطرات يک شهيد، راهی گيلان غرب هستيم. با تعجب گفت: من بچه گيلان غرب هستم. كدام شهيد؟! گفتم: او را نمی‌شناســيد، از تهران آمده بود. بعد عكسی را از داخل كيف در آوردم و نشانش دادم. باتعجــب نگاه كرد وگفــت: اين كه آقا ابراهيم اســت!! من و پدرم نيروی شهيد هادی بوديم. توی عمليات‌ها ، توی‌شناسايی‌ها با هم بوديم، در سال اول جنگ! مات و مبهوت ايشان را نگاه كردم. نمی‌دانستم چه بگويم، بغض گلويم را گرفت. ديشــب تا حالا به بهترين نحو از ما پذيرايی شــد،ميزبان ما هم كه از دوستان اوست! آقا ابراهيم ممنونم. ما به ياد تو نمازمان را اول وقت خوانديم. شما هم... 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ادامه دارد... ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]