7.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پلیسی که بعد از شهادت نیز جان هموطنانش را نجات داد
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
[🇮🇷] [ @rahiankhuz ] [🇮🇷]
📸 بازدید ۳ ساعته رهبر انقلاب از نمایشگاه توانمندیهای تولید داخل
🔹در این نمایشگاه توانمندیهای داخلی در حوزههای صنایع معدنی و اکتشافی، الکترونیکی و مخابرات، هوافضا و ماهواره، خودرو، کشاورزی و غذایی، حمل و نقل ریلی، جادهای، دریایی و هوایی، بخش مسکن، نفت و پتروشیمی، لوازم خانگی، نساجی، صنایع آبزی پروری، آبخیزداری، صنایع برق و نیروگاهی و سدسازی و طرحهای مدیریت آب، فناوری اطلاعات و ارتباطات به نمایش گذاشته شده بودند.
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
[🇮🇷] [ @rahiankhuz ] [🇮🇷]
🕌خبرنگار ژاپنی پرسید:
شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟؟؟
شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمیجنگیم ما برای اسلام میجنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطـــر باشد.
این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستین هایش را بالا زد.
چند نفر به زبان های مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا میرود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده!
شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت #نماز است...
#شهید_علی_اکبر_شیرودی
#از_شهدا_بیاموزیم
📙بر فراز آسمان. خاطرات شهید شیرودی. اثر گروه شهید هادی
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
[🇮🇷] [ @rahiankhuz ] [🇮🇷]
یـارانشـتابکنیدکهزمیـننه؛ جایمانـدنکهگـذرگاهاسـت!
#شهیدآوینی'
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
[🇮🇷] [ @rahiankhuz ] [🇮🇷]
#راهیان_نور
#سرزمین_دلها🕊
#دلنوشته✍
به لحاظ روحی نیاز دارم
الان کوله پشتی رو پر کرده باشم
سوار اتوبوس
به سمت شلمچه
در حرکت باشم
🌱 دلتنگ دیدار سرزمین شهدا بودن را چه درمانی ایست؟
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
[🇮🇷] [ @rahiankhuz ] [🇮🇷]
#برکت🌱
#خدای_مهربون:)
با خدا حرف بزن
چون اون تنها کسیه که به کسی چیزی نمیگه.....
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
[🇮🇷] [ @rahiankhuz ] [🇮🇷]
🔆سه دقیقه در قیامت
🔅گذر ایام/ قسمت اول
❁ پسری بودم كه در مسجد و پای منبرها بزرگ شدم، در خانوادهای مذهبی رشد كردم و در پايگاه بسيج يكی از مساجد شهر فعاليت
داشتم در دوران مدرسه و سال های پايانی دفاع مقدس، شب و روز ما
حضور در مسجد بود، سال های آخر دفاع مقدس، با اصرار و التماس
و دعا و ناله به درگاه خداوند، سرانجام توانستم برای مدتی كوتاه،
حضور در جمع رزمندگان اسلام و فضای معنوی جبهه را تجربه كنم.
❁راستی، من در آن زمان در يكی از شهرستان های كوچک استان اصفهان زندگی میكردم، دوران جبهه و جهاد برای من خيلی زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند، اما از آن روز تمام تلاش خودم را در راه كسب معنويت انجام میدادم، میدانستم كه شهدا قبل از جهاد اصغر، در جهاد اكبر موفق بودند لذا در نوجوانی تمام همت من اين بود كه گناه نكنم، وقتی به
مسجد میرفتم، سرم پايين بود كه نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد.
❁يک شب با خدا خلوت كردم و خيلی گريه كردم، در همان حال وهوای هفده سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به اين دنيا و زشتی ها و
گناهان نشوم، بعد با التماس از خدا خواستم كه مرگم را زودتر برساند،
گفتم: من نمیخواهم باطن آلوده داشته باشم من میترسم به روز مرگی دنيا مبتلا شوم و عاقبت خودم را تباه كنم لذا به حضرت عزرائيل التماس میكردم كه زودتر به سراغم بيايد
❁چند روز بعد، با دوستان مسجدی پيگيری كرديم تا يک كاروان مشهد برای اهالی محل و خانواده شهدا راه اندازی كنيم، با سختی فراوان كارهای اين سفر را انجام دادم و قرار شد قبل از ظهر پنجشنبه، كاروان ما حركت كند، روز چهارشنبه با خستگی زياد از مسجد به خانه آمدم قبل از خواب، دوباره به ياد حضرت عزرائيل افتادم و
شروع به دعا برای نزديكی مرگ كردم، البته آن زمان سن من كم بود و فكر میكردم كار خوبی میكنم، نمیدانستم كه اهل بيت ماهيچگاه چنين دعايی نكرده اند،آنها دنيا را پلی برای رسيدن به مقامات عاليه می دانستند.
❁خسته بودم و سريع
خوابم برد، نيمه های شب بيدار شدم و نماز شب خواندم و خوابيدم بلافاصله ديدم جوانی بسيار زيبا بالای سرم ايستاده، از هيبت و زيبايی او از جا بلند شدم، با ادب سلام كردم ايشان فرمود:«با من چكار داری؟ چرا اينقدر طلب مرگ میكنی؟ هنوز نوبت شما نرسيده»فهميدم ايشان حضرت عزرائيل است، ترسيده بودم، اما باخودم گفتم: اگر ايشان اينقدر زيبا و دوست داشتنی است، پس چرا مردم از او میترسند؟!
❁میخواستند بروند كه با التماس جلو رفتم و خواهش كردم مرا ببرند، التماس های من بی فايده بود با اشاره حضرت عزرائيل برگشتم به سرجايم و گويی محكم به زمين خوردم! در همان عالم خواب ساعتم را نگاه كردم رأس ساعت 12 ظهر بود هوا هم روشن بود موقع زمين خوردن، نيمه چپ بدن من به شدت درد گرفت، در همان لحظات از خواب پريدم نيمه شب بود میخواستم بلند شوم اما نيمه چپ بدن من شديداً درد میكرد، خواب از چشمانم رفت، اين چه رويايی بود؟ واقعاً من حضرت عزرائيل را ديدم؟ ايشان چقدر زيبا بود.
ادامه دارد...
#سه_دقیقه_در_قیامت
🔰با ما همراه باشید در⇣
راهیان نور مجازی🇮🇷
18.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وکیلنمیخواهد،امتیکهولیدارد...!:)
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
[🇮🇷] [ @rahiankhuz ] [🇮🇷]