جمعه همیشه بوی انتظار میده
مادر شهیدی که سی اندی سال میره مزار شهید گمنام میشنه باهاش درد دل میکنه شاید بچه اش این شهید باشه
پدر مادرهای که هنوز چشم به راه هستن...💔
#شهیدگمنام🕊
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#غروبجمعه
🍂مثل کبوتر میون قفس
زخمی شده بالم...
🍂از این غروب جمعه ها
هر هفته مینالم...
#اللهمعجللولیکالفرج
#اینجمعههمنیامدی💔
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
*❣شهیدی ڪه نماز نمیخواند*
توگردان شایعه شده بودنمازنمیخونه
گفتن ، توڪهرفیق اونیبهش تذڪر بده..
باورنڪردم وگفتم : لابدمیخواد ریانشه پنهانیمیخونه .
وقتی دونفری تویسنگر کمین جزیره ی مجنونبیست وچهارساعت نگهبان شدیم
باچشمخودم دیدمڪہ نمازنمی خواند !
توی سنگڪمیندرڪمینش بودم تا سر حرف رابازڪنم..
بهشگفتم توڪهبرای خدامیجنگی حیف نیست نمازنخونی.
لبخندی زد وگفت ...
یادم میدی نمازخواندن رو .
بلد نیستی ؟
نه تاحالانخوندم
همان وقتداخل سنگر ڪمین..
زیرخمپاره هایشصت دشمن
تاجاییڪه خستگی اجازه داد ،نماز خواندن رایادشدادم ..
تویتاریڪ روشنایصبح.اولین نمازش را بامن خوانددونفرنگهبان بعدبا قایق پاروییآمدندوجای ما راگرفتند .
سوارقایق شدیم تا برگردیم. پارو زدیم و هُور راشڪافتیم .
هنوزمسافتیدورنشده بودیم ڪه خمپاره شصت تویآب هورخورد وپارو از دستش افتاد ،آرامڪهڪفقایق خواباندمش ..
لبخندڪم رنگیزد 😞
باانگشت روسینه اش صلیب #ڪشید و چشمش بهآسمان یڪی شد . . .
وبالبخند به #شهادت رسید .
آری...مسیحی بودڪه مسلمان شدوبعد ازاولیننمازشبه شهادترسید ...
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مناجات سوزناک با امام زمان ارواحنا لتراب مقدمه الفداه💔
🌼اللهـمعجـللولیڪالفـرج🌼
#غروب_جمعه
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
دلگیر نباش!
دلت که گیر باشد رها نمی شوی
یادت باشد...
خدا بندگانش را با آنچه بدان دل بسته اند
می آزماید...✨
#دلبکن🕊
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
#نماز_اول_وقت
سیماۍتو...
سجادهعشقاستودلمن
بااشکوضوبستهوهردمبهنماز است...!
"شهیدمرتضیعباسیمقانکی"
اذان مغرب بہ افق اهــواز
20:36
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
هدایت شده از °ࢪاهیـاننوࢪِخوزسټـاݩ°
بچه ها سلام...😍
خوبین...؟؟
دیدید 🌧 بارون میزنه قطره های کوچیک بارون 💧💧💧💧💧
هرکدوم یه جایی میرن
اما وقتی همون قطره های کوچیک یجا جمع میشن 💦💦💦💦💦
رودخونه میشن🌊🌊🌊🌊
دریا میشن🌊🌊🌊🌊
موج میشن🌊🌊🌊🌊
این صندوق خیریه شهدا🥀🥀🥀 ماهم همینه
قراره با قطره های کوچک کمک هاتون 💦
موج مهربونی راه بندازیم🌊🌊🌊
اما هنوز منتظریم یه یاعلی محکم و بلند بگین
هزینه پفک و چیپساتون و کمتر کنین 🍿🍦🍦
چراغ خیریه همیشه روشن بمونه💡💡💡💡
منتظرتونیم⏰⏰⏰⏰
خیریه شهدا بارویکرد
کمک کردن به رفع چالش ها و رفع مشکلات عمومی 💢
بامحوریت رفع مشکلات و نیارهای ضروری دانش اموزان و معلمان 🌸
هر کاربر کانال با مختصر کمک میتواند باری از دوش هموطن و دوست خود بردارد🙏☺️
با پول توجیبی هامون هروقت و هرزمان میتونیم یه موج مهربونی راه بندازیم👍
شماره کارت:
6393-4610-4106-8780
فرشاد عبدالله نژاد جهت دریافت کمک های مومنانه شما ...
جهت جمع اوری قطرات مهر شما 🕊
شھداهمیشـھتوقلبتن ،
کافیـھقلبوروحتروبـھروزرسانـے
کنـے..:)💔
بعدشخیلـےزیبـٰآترازقبلحسشونمیکنے..
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
#نماز_اول_وقت سیماۍتو... سجادهعشقاستودلمن بااشکوضوبستهوهردمبهنماز است...! "شهیدمرتضیعباسیم
اکنون اذان مغرب به افق اهـواز
التمـاس دعا 🌹 🌹
کانال راحیل👇 👇
🔰احادیث مختلف قرآنی با ترجمه
💠هر روز با یک آیه قرآن
🔰رمان های زیبای مذهبی
💠استوری مذهبی و کربلایی
🕊 مطالب شهدایی و همچنین وصیت های شهدای دفاع مقدس
دعوتید به کانال راحیل
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
❁ @RahiL_com ❁
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
ارتباط با مدیر 👇
@navsrii
🌹🍃سلام بر ابراهیم 🍃🌹
🍃قهرمان🍃
"قسمت نهم"
🔺راوی: حسین الله کرم
مسابقات قهرماني74 کيلو باشگاه
ها بود. ابراهيم همه حريفان را يکي پس از
ديگري شكست داد و به نيمه نهائي رسيد.
آن سال ابراهيم خيلي خوب تمرين
کرده بود. اکثر حريف ها را با اقتدار شکست داد.
اگر اين مســابقه را ميزد حتمًا در فينال قهرمان ميشــد. اما در نيمه نهائي
خيلي بد کشتي گرفت. بالاخره با يک امتياز بازي را واگذار كرد!
آن ســال ابراهيم مقام سوم را کســب کرد. اما سال ها بعد، همان پسري که
حريف نيمه نهائي ابراهيم بود را ديدم. آمده بود به ابراهيم سر بزند.
آن آقــا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف ميکــرد. همه ما هم گوش
ميکرديم.
تا اينکه رســيد به ماجراي آشــنائي خودش با ابراهيم و گفت: آشنائي ما بر
ميگردد به نيمه نهائي کشتي باشگاه ها در وزن 74 کيلو، قرار بود من با ابراهيم
کشتي بگيرم.
اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض ميکرد!
آخر هم نگذاشــت كه ماجرا تعريف شود! روز بعد همان آقا را ديدم وگفتم:
اگه ميشه قضيه کشتي خودتان را تعريف کنيد.
او هم نگاهي به من کرد. نََفس عميقي کشــيد وگفت: آن سال من در نيمه
نهائي حريف ابراهيم شدم. اما يکي از پاهايم شديدًا آسيب ديد.
به ابراهيم که تا آن موقع نميشــناختمش گفتم: رفيق، اين پاي من آســيب
ديده.
هواي ما رو داشته باش.
َ ابراهيم هم گفت: باشه داداش،چشم.
بازي هاي او را ديده بودم. توي كشــتي اســتاد بود. با اينکه شــگرد ابراهيم
فن هائي بود که روي پا ميزد. اما اصلا به پاي من نزديک نشد!
ولي من، در کمال نامردي يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزي
به فينال رفتم.
ابراهيم با اينکه راحت ميتونســت من رو شکست بده و قهرمان بشه،ولي
اين کار رو نکرد
بعد ادامه داد: البته فكر ميكنم او از قصد كاري كرد كه من برنده بشــم
از
شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرماني براي او تعريف ديگه اي داشت.
ولي من خوشــحال بودم. خوشحالي من بيشتر از اين بود که حريف فينال،
بچه محل خودمون بود.
فکر ميکردم همه، مرام و معرفت داش ابرام رو دارن.
اما توي فينال با اينکه قبل از مســابقه به دوســتم گفته بودم که پايم آسيب
ديده، اما دقيقًا با اولين حرکت همان پاي آســيب ديــده من را گرفت.
آه از
نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روي زمين و بالاخره من ضربه شدم.
آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم. اما شک نداشتم حق ابراهيم قهرماني بود.
از آن روز تــا حالا با او رفيقم. چيزهاي عجيبي هم از او ديده ام. خدا را هم
شکر ميکنم که چنين رفيقي نصيبم کرده.
صحبت هايش که تمام شد خداحافظي کرد و رفت. من هم برگشتم.
در راه
فقط به صحبت هايش فکر ميکردم.
يادم افتاد در مقر ســپاه گيلان غرب روي يكي از ديوارها براي هر كدام از
رزمنده ها جمله اي نوشته شده بود. در مورد ابراهيم نوشته بودند:
«ابراهيم هادي رزمندهاي با خصائص پورياي ولي»
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
ادامه دارد...
#رمان
#سلام_بر_ابراهیم
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]