علی هاشمی در تاریخ ۱۰ دیماه ۱۳۴۰ در شهر اهواز، در محلهٔ عامری، در خانواده ایرانی عربتبار، زاده شد. پدر وی از اهالی روستای مویلحه هواشم ،از توابع شهرستان باوی بود. دوران کودکی و نوجوانی او در محله حصیرآباد، شهر اهواز سپری شد.
پس از وقوع انقلاب ۱۳۵۷، وی با همکاری گروهی از دوستانش در دشت آزادگان، اقدام به تشکیل سپاه حمیدیه نمود. با شروع جنگ ایران و عراق، در پی کشته شدن نظرآقایی؛ فرمانده سپاه حمیدیه، علی شمخانی؛ فرمانده وقت سپاه خوزستان، هاشمی را به عنوان فرمانده سپاه حمیدیه منصوب کرد.
با گسترش محورهای عملیاتی در طول جنگ ایران و عراق، علی هاشمی تیپ ۳۷ نور را در منطقه حمیدیه راهاندازی کرد. پس از عملیات بیتالمقدس، اقدام به تشکیل سپاه بستان و پس از آن سپاه هویزه نمود. ایجاد تعدادی از پاسگاههای مرزی، با هدف پدافند از منطقه خوزستان نیز از فعالیتهای دیگر او در سالهای نخست جنگ بود. وی پس از تشکیل قرارگاه نصرت در سپاه پاسداران و ارائه طرح کلی عملیات خیبر و عملیات بدر، مسؤلیت سپاه ششم (سپاه امام جعفر صادق) را عهدهدار شد، که حاصل آن سازماندهی ۱۳ یگان رزمی و پشتیبانی سپاه پاسداران، در استان خوزستان بود.
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
با شکلگیری یگانهای رزم سپاه پاسداران، هاشمی مأمور تشکیل تیپ ۳۷ نور شد و با آغاز جنگ، فرمانده یکی از محورهای سپاه در جبههها بود. در روزهای نخست جنگ و پیشروی سریع نیروهای ارتش عراق به عمق استان خوزستان، هاشمی در جایگاه فرمانده تیپ ۳۷ نور، اقدام به رهاسازی آب موجود در کانال سلمان، به منطقه کرخه کور نمود و از پیشروی بیشتر نیروهای ارتش عراق به حمیدیه و به طبع آن، از سقوط اهواز جلوگیری نمود. تیپ ۳۷ نور به فرماندهی هاشمی در عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر نیز شرکت داشت و توانست محور منطقه غرب خوزستان را آزاد و از نیروهای عراقی پاکسازی نماید
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
در آستانه عملیات والفجر مقدماتی، تیپ ۳۷ نور، با تصمیم فرماندهان ارشد سپاه پاسداران منحل شد و علی هاشمی نیز به فرماندهی سپاه سوسنگرد منصوب گردید.
از اقدامات قرارگاه نصرت در طول جنگ ایران و عراق، شناسایی مناطق عملیاتی، از هورالعظیم، تا جاده بغداد به بصره بود. همچنین شناساییهای برونمرزی در عراق، از جمله شهرهای نجف، کربلا و سامرا، از دیگر اقدامات قرارگاه نصرت بود. پس از انجام عملیاتهای خیبر و بدر، نیروهای قرارگاه نصرت شیوه جدیدی را برای مقابله با ارتش عراق آغاز کردند، که نیروهای اطلاعات و عملیات این قرارگاه، از نظر اطلاعاتی، به سراسر منطقه هورالعظیم مسلط شدند. وی در قرارگاه نصرت از نیروهای بومی و عربهای ایرانی استفاده فراوانی نمود. این مساله در مخفی ماندن هویت نیروهای ایرانی حین انجام عملیات شناسایی در منطقه هور نقش بسزایی داشت.
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
در سال ۱۳۶۵ علی هاشمی به فرماندهی سپاه ششم امام جعفر صادق منصوب شد، که فرماندهی سپاههای استان خوزستان، لرستان و لشکر ۵ نصر، به وی سپرده شد
از علی هاشمی به عنوان طراح عملیات خیبر یاد شدهاست. طی یازده ماه کار شناسایی در هور توسط هاشمی، عملیات خیبر طراحی شد.ثمره عملیات خیبر تصرف دو جزیره شمالی و جنوبی مجنون بود، که دارای ۵۸ حلقه چاه نفت بود
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
#دلنوشته_های_دفاع_مقدس
گردان پشت میدون مین زمین گیر شد، چند نفر رفتن معبر باز کنن … 15 ساله بود، چند قدم که رفت برگشت، گفتن حتماً ترسیده… پوتینهاشو داد به یکی از بچهها و گفت: تازه از گردان گرفتم، حیفه، بیتالماله و پا برهنه رفت!
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
در سال ۱۳۶۵ علی هاشمی به فرماندهی سپاه ششم امام جعفر صادق منصوب شد، که فرماندهی سپاههای استان خوزست
اندکی قبل از انجام عملیات والفجر ۸ که به فتح فاو منجر شد، علی هاشمی اقداماتی برای فریب نیروهای عراقی انجام داد تا توجه عراق را از فاو به هور جلب کند. به عنوان مثال او دستور میداد روزها چندین کامیون از ستاد به سمت هور حرکت کنند (او این کامیونها را شبانه برمیگرداند). به علاوه تعداد زیادی سنگر در هور ساخت تا وانمود کند قرار است نیروهای زیادی در منطقه هور مستقر شوند. ضمنا شکل برخی سنگرها را با لولههای پولیکا به گونهای طراحی کرد که در تصاویر هوایی شبیه تانک به نظر برسند. تحرکات تصنعی در قرارگاه نصرت (واقع در هور) این تصور را برای عراق پدید آورد که حمله اصلی قرار است از جانب هور انجام شود. لذا هنگام شروع حمله به فاو، عراق تا مدتی از پاتک جدی خودداری نمود. به علاوه بخشی از نیروهای عراقی مستقر در منطقه فاو به نزدیکی هور منتقل شدند تا جلوی حملهای که تصور میشد از ناحیه هور قرار است آغاز شود را بگیرند. الگاوی، فرمانده لشکر ۲۳ عراق که یکسال بعد در مناطق شمالی اسیر شد در اعترافات خود می گوید:
در زمستان ۱۳۶۴ لشکر من در فاو مستقر بود. آن قدر تحرکات شما در هور زیاد شد که من مطمئن شدم حملهی مجدد شما از هور است. برای همین سه تیپ از نیروهایم را از فاو به هور منتقل کردم. عکسهای هوایی از هور نشان میداد که شما تانکهای زیادی را در هور مستقر کردهاید. جاسوسهای ما خبر دادند که هر روز صدها کامیون تجهیزات و نفرات وارد هور میشوند. دیگر مطمئن شدیم که عملیات در هور خواهد بود. وقتی که نیروها خبر دادند ایران به فاو حملهکرده، گفتم نگران نباشید، حمله ایران به فاو یک فریب است! حمله اصلی از هور است. ما تا سهروز منتظر حملهی شما در هور بودیم اما خبری نشد! این اشتباه من باعث شد که فاو را از دست دادیم.
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
علی هاشمی فرمانده سپاه ششم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در ۴ تیرماه ۱۳۶۷ به دنبال تهاجم سراسری ارتش عراق به جزیره مجنون و پس از اطمینان از تخلیه افراد از این جزیره، اندکی پس از جدا شدن از علیاصغر گرجیزاده؛ رئیس ستاد سپاه ششم، به هنگام ترک مقر فرماندهی، هدف موشک هلیکوپترهای ارتش عراق قرار گرفت و در ٢۶ سالگی کشته شد. با توجه به مجروح شدن و اسارت گرجیزاده توسط نیروهای ارتش عراق، تا مدتها تصور میشد که هاشمی نیز در عراق اسیر شدهاست. در سال ۱۳۸۹ پیکر وی پس از ۲۲ سال، در نزدیکی محل استقرار قرارگاه فرماندهی سپاه ششم کشف شد و در اهواز به خاک سپرده شد.
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
سلام علیکم بزرگواران، عزیزان شهدا
خیلی ها تو ناشناسی گفتن که کپی از مطالب کانال آزاده...!
بله آزاده
صلاح دانستید با لینک کانال 🌹😊
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🌹🍃سلام بر ابراهیم 🍃🌹
🍃اسیر🍃
"قسمت سیوپنجم"
🔺راوی:مهدی فريدوند، مرتضي پارسائیان
از ويژگي هاي ابراهيم، احترام به ديگران، حتي به اسيران جنگي بود.
هميشه اين حرف را از ابراهيم مي شنيديم كه: اكثر اين دشمنان ما انسان هاي جاهل و ناآگاه
هستند. بايد اسلام واقعي را از ما ببيند. آن وقت خواهيد ديد كه آنها هم مخالف
حزب بعث خواهند شد. لذا در بسياري از عمليات ها قبل از شليك به سمت دشمن در فكر به اسارت درآوردن نيروهاي آنها بود.
با اسير هم رفتار بسيار صحيحي داشت.
سه اسير عراقي را داخل شهرآوردند. هنوز محلي براي نگهداري آنها نبود.
مسئوليت حفاظت آنها را به ابراهيم سپرديم. هر چيزي كه از طرف تداركات
براي مــا مي آمد و يا هر چيزي كه ما مي خورديم. ابراهيم همان را بين اســرا
توزيع مي كرد. همين باعث مي شد كه همه، حتي اسرا مجذوب رفتار او شوند.
كمي هم عربي بلد بود. در اوقات بيكاري مي نشست و با اسرا صحبت مي كرد.
دو روز ابراهيم با آنها بود، تا اينكه خودرو حمل اسرا آمد. آنها از ابراهيم
سؤال كردند: شما هم با ما مي آيي؟ وقتي جواب منفي شنيدند خيلي ناراحت
شــدند.
آنها با گريه التماس مي كردند و مي گفتند: مــا را اينجا نگه دار، هر
كاري بخواهي انجام مي دهيم. حتي حاضريم با بعثيها بجنگيم!
عمليات بر روي ارتفاعات بازي دراز آغاز شد. ما دو نفر كمي به سمت بالای
ارتفاعات رفتيم. از بچه هاي خودي دور شديم. به سنگري رسيديم که تعدادي عراقي در آن بودند. با اسلحه اشاره كردم که به سمت بيرون حركت كنيد.
فكر نمي كردم اينقدر زياد باشــند! ما دو نفر و آنها پانزده نفر بودند. گفتم:
حركت كنيد. اما آنها هيچ حركتي نمي كردند!
طوري بين ما قرار گرفتند كه هر لحظه ممكن بود به هر دوي ما حمله كنند.
شايد هم فكر نمي كردند ما فقط دو نفر باشيم!
دوباره داد زدم: حركت كنيد و با دســت اشاره كردم ولي همه عراقي ها به افسر درجه داري كه پشت سرشان بود نگاه مي كردند!
افسر بعثي ابروهايش را بالا مي انداخت. يعني نرويد! خيلي ترسيدم، تا حالا در چنين موقعيتي قرار نگرفته بودم. دهانم از ترس تلخ شد. يك لحظه با خودم
گفتم: همه را ببندم به رگبار، اما كار درستي نبود.
هر لحظه ممكن بود اتفاق بدي رخ دهد. از ترس اسلحه را محكم گرفتم. از
خدا خواستم كمكم كند. يكدفعه از پشت سنگر ابراهيم را ديديم. به سمت ما
مي آمد. آرامش عجيبي پيدا كردم. تا رسيد، در حالي كه به اسرا نگاه ميكردم
گفتم: آقا ابرام، كمك! پرسيد: چي شده؟!
گفتم: مشكل اون افسر عراقيه. نميخواد اينها حركت كنند! بعد با دست،
افسر را نشان دادم. لباس و درجه اش با بقيه فرق داشت و كاملا مشخص بود.
ابراهيم اســلحه اش را روي دوشش انداخت و جلو رفت.
با يك دست يقه افسر بعثي و با دست ديگر كمربند او را گرفت و در يك لحظه او را از جا بلند
كرد! چند متر جلوتر او را جلوي پرتگاه آورد.
تمامي عراقي ها از ترس روي زمين نشســتند و دستشان را بالا گرفتند. افسر
بعثي مرتب به ابراهيم التماس مي كرد و مي گفت: الدخيل الدخيل، ارحم ارحم
و همينطور ناله مي كرد. ذوق زده شــده بودم، در پوست خودم نمي گنجيدم، تمام ترس لحظات پيش من برطرف شــده بود.
ابراهيم افسر عراقي را به ميان
اسرا برگرداند. آن روز خدا ابراهيم را به كمك ما فرستاد.
بعد با هم، اسرا و افسر بعثي را به پايين ارتفاع انتقال داديم.
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
ادامه دارد...
#رمان
#سلام_بر_ابراهیم
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #شهید_گمنام | #راهیان_نور
🔻 راهیان نور و شلمچه مسیر زندگی من را عوض کرد
🎧 #کربلایی_محسن_عراقی
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]