eitaa logo
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
4.6هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
7.1هزار ویدیو
77 فایل
🕊️این کانال دلی است و شما دعوت شهدایید🕊️ سروش ، شاد ، روبیکا ، ویراستی⇣ @rahiankhuz مدیر⇣ @Rahyan_noor گروه مطالب ارزشی⇣ https://yun.ir/t1vozb کانال فاتحان نُبُل و الزهرا⇣ @fatehan94 برای تبادل⇣ @Rahyan_noor
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻باور کن شهید دوست داره... دوست داره که میون این شلوغی های دنیا هنوز گوشه ی خلوتی برای دیدار نگاه معنویشون داری... 📍 مرکز فضای مجازی راهیان نور ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدیه اول قرعه کشی اول + آرم خادم الشهید تا 1k فاصله ای نیست جمع عزیزان شهدا را به کانال راهیان نور دعوت کنید. دعوت شهدا هستیم ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃سلام بر ابراهیم 🍃🌹 🍃فکه‌اخرین‌میعاد🍃 "ادامه‌قسمت‌شصت‌وهفتم" 🔺راوی:علی‌نصر‌الله همه آماده حركت به سمت فكه بودند. از دور ابراهيــم را ديدم. با ديدن چهره ابراهيــم دلم لرزيد. جمال زيباي او ملكوتی شده بود! صورتش ســفيدتر از هميشــه بود. چفيه‌ای عربی انداخته و اوركت زيبائی پوشــيده بود. به ســمت ما آمد و با همه بچه‌ها دســت داد. كشيدمش كنار و گفتم: داش ابرام خيلی نورانی شدی! نفس عميقی كشــيد و با حســرت گفت: روزی كه بهشتی شهيد شد خيلي ناراحت بودم. اما باخودم گفتم: خوش به حالش كه با شــهادت رفت، حيف بود با مرگ طبيعی از دنيا بره. اصغر وصالب، علی قربانی، قاســم تشــكری و خيلی از رفقای ما هم رفتند، طوری شده كه توی بهشت زهرا(س) بيشتر از تهران رفيق داريم. مكثی كرد و ادامه داد: خرمشهر هم كه آزاد شد، من می‌ترسم جنگ تمام بشه و شهادت را از دست بدهم، هرچند توكل ما به‌خداست. بعــد نفس عميقی كشــيد وگفت: خيلی دوســت دارم شــهيد بشــم. اما، خوشگلترين شهادت رو می‌خوام! بــا تعجب نگاهش كــردم. منتظر ادامه صحبت بودم که قطرات اشــک از گوشه چشمش جاری شد. ابراهيم ادامه داد: اگه جائی بمانی كه دســت احدی به تو نرســه، كسي هم تو رو نشناســه، خودت باشی وآقا، مولا هم بياد سرت رو به دامن بگيره، اين خوشگلترين شهادته. گفتم: داش ابرام تو رو خدا اين طوری حرف نزن. بعد بحث را عوض كردم و گفتم: بيا با گروه فرماندهی بريم جلو، اين طوری خيلی بهتره. هر جا هم كه احتياج شد كمک می‌كنی. گفت: نه، من می‌خوام با بسيجی‌ها باشم. بعد با هم حركت كرديم و آمديم سمت گردان‌های خط شكن. آنها مشغول آخرين آرايش نظامی بودند.گفتم: داش ابرام، مهمات برات چی بگيرم؟ گفت: فقط دو تا نارنجك، اسلحه هم اگه احتياج شد از عراقی‌ها می‌گيريم! حاج حسين‌الله‌كرم از دور خيره شده بود به ابراهيم! رفتيم به طرفش. حاجی محو چهره ابراهيم بود. بی‌اختيار ابراهيــم را در آغوش گرفت. چند لحظه‌ای‌در اين حالت بودند. گويی‌می‌دانستند كه اين آخرين ديدار است. بعد ابراهيم ســاعت مچی‌اش را باز كرد و گفت: حســين، اين هم يادگار برای شما! چشــمان حاج حسين پر از اشک شــد، گفت: نه ابرام جون، پيش خودت باشه، احتياجت می‌شه. ابراهيم با آرامش خاصی گفت: نه من بهش احتياج ندارم. حاجی هم که خيلی منقلب شــده بود، بحــث را عوض كرد و گفت: ابرام جــون، برا عمليــات دو تا راهكار عبوری داريم، بچه‌ها از راهكار اول عبور می‌كنند. من با يک ســری از فرمانده‌ها و بچه‌های اطلاعات‌ از راهكار دوم می‌ريم. تو هم با ما بيا. ابراهيــم گفت: من از راهكار اول با بچه‌های بســيجی می‌رم. مشــكلي كه نداره!؟ حاجی هم گفت: نه، هر طور راحتی. ابراهيــم از آخريــن تعلقات مادی جدا شــد. بعد هم رفــت پيش بچه‌های گردان‌هايی كه خط‌شكن عمليات بودند و كنارشان نشست. 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ادامه دارد... ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺پيامبراکرم ص ✍اى على! هرگاه وقت نمازت رسيد آماده آن شووگرنه شيطان تو را سرگرم مى كند و هرگاه قصدكار خيرى كردى، شتاب كن،وگرنه شيطان تو را از آن باز مى دارد. اذان صبح به افق اهواز 5:12 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا