خادمین شهدایی که شهید شدند...
از خادمی شهدا به شهادت رسیدند
کاری از سازمان اردویی، راهیان نور و گردشگری سپاه حضرت ولی عصر خوزستان
➕ در ایتا به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [https://eitaa.com/rahiankhuz ] [🌹]
➕ در روبیکا به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [https://rubika.ir/rahiankhuz ] [🌹]
➕ در سروش به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [http://splus.ir/rahiankhuz] [🌹]
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
مطلب در ادامه👇
با سلام.
بنده ارادت قلبی به شهید ابراهیم هادی دارم. درست است که روزگار جنگ را درک کرده ام، اما شخصیت شهید هادی در من و خانوادهام تاثیر عجیبی داشت. بعد از خواندن کتاب سلام بر ابراهیم، بارها این کتاب را تهیه و به دوستان و آشنایان هدیه دادم. بنده مرتب به بهشت زهرا میروم و به مزار یادبود شهید والامقام میروم و با او مثل کسی که حضور دارد صحبت میکنم. تا اینکه مدتی قبل دلم خیلی گرفته بود. وسط هفته به بهشت زهرا رفتم. میخواستم سر مزار آقا ابراهیم بروم اما تعداد خانم آنجا نشسته بودند، به حالت شوخی گفتم: آقا ابراهیم، چیکار میکنی که اینقدر مردم سر مزار شما میان؟
همان لحظه یکی از دوستانم که در خیریه مسجد فعالیت دارد تماس گرفت.
گفتم: کجایی؟ چند وقته خیریه درش بسته است. گفت گرفتار پدرم هستم، شما کجایی؟
گفتم بهشت زهرا کنار مزار شهید هادی.
گفت دعا کن، پدرم چندین روز است که توی کما و بخش مراقبتهای ویژه بستری است و از او قطع امید کرده اند. علت اینکه مدتی است درب خیریه مسجد بسته است به خاطر همین است که باید بیمارستان باشم.
من رو کردم به مزار یادبود شهید هادی و گفتم: آقا ابراهیم تو اهل کار خیر بودی، این دوست ما هم کارهای خیریه را انجام می ده و الان مدتی است کار تعطیل شده. اگر پدرش خوب شود او هم مشغول کار خیریه می شود.
این را گفتم و برگشتم. قبل از نماز مغرب در مسجد بودم که دوستم تماس گرفت و گفت: به ابراهیم هادی چی گفتی؟
گفتم چطور گفت عصر امروز پدرم به هوش آمد. هوش و حواس کاملی هم داشت. دکتر معاینه کرد و او را به بخش منتقل نمود.
الان به من گفتن اگر روال همینطور باشد یکی دو روزه میتوانیم او را مرخص کنیم.
بعد گفت: فردا می خواهم به بهشت زهرا بروم و از او تشکر کنم...
📙برگرفته از کتاب یاران ابراهیم. اثر جدید گروه شهید هادی.
➕ در ایتا به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [https://eitaa.com/rahiankhuz ] [🌹]
➕ در روبیکا به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [https://rubika.ir/rahiankhuz ] [🌹]
➕ در سروش به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [http://splus.ir/rahiankhuz] [🌹]
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
💐۲۳ دی ماه سالروز شهادت مدافع حرم "علی سعد" گرامی باد
#صلوات
➕ در ایتا به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [https://eitaa.com/rahiankhuz ] [🌹]
➕ در روبیکا به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [https://rubika.ir/rahiankhuz ] [🌹]
➕ در سروش به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [http://splus.ir/rahiankhuz] [🌹]
#عطر_نماز
#ترک نماز وکفر
پیامبر اکرم (ص):
کسی که نماز را بدون عذر به جا نیاوردتاوقتش بگذرد،اعمالش ازبین می رود
سپس فرمود:فاصله بین بنده و کفر،ترک نمازاست.یعنی کسی که نماز راترک کندکافر محسوب می شود.
اذان ظهر به افق اهواز
12:23
➕ در ایتا به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [https://eitaa.com/rahiankhuz ] [🌹]
➕در روبیکابهراهیاننوربپیوندید👇
[🌹] [https://rubika.ir/rahiankhuz ] [🌹]
➕درسروشبهراهیاننوربپیوندید👇
[🌹] [http://splus.ir/rahiankhuz] [🌹]
23 دی ماه سال 94 یکی از روزهایی بود که شهدای مختلفی را در تقویم رزمندگان مدافع حرم ایرانی ماندگار کرده است.
شهید محمد کامران
شهید علی آقاعبداللهی
شهید سعید سیاح طاهری
شهید سعید انصاری
شهید جابر حسین پور
شهدای این روز خونین سوریه هستند.
➕ در ایتا به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [https://eitaa.com/rahiankhuz ] [🌹]
➕ در روبیکا به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [https://rubika.ir/rahiankhuz ] [🌹]
➕ در سروش به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [http://splus.ir/rahiankhuz] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢همسر شهید سیاح طاهری از لحظه ای میگه که خبر شهادت همسرش رو بهش میدن...
🔹سردار فرهنگی که اجر و مزدش رو از حضرت زینب (س) میگیرد
👈به مناسبت سالروز شهادت شهید سیاح طاهری
➕ در ایتا به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [https://eitaa.com/rahiankhuz ] [🌹]
➕ در روبیکا به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [https://rubika.ir/rahiankhuz ] [🌹]
➕ در سروش به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [http://splus.ir/rahiankhuz] [🌹]
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
#سالگرد_شهادت
🔻همسر شهید مدافع حرم حجتالاسلام #جابر_حسین_پور (زهیری):
▪️همیشه میگویم شیخ جابر اگر شهید نمیشد واقعا بیانصافی بود.
آیا انسانی که با گریه یتیم گریه میکرد و با ذکر یادی از #امام_حسین و #زینب_کبری علیهما السلام اشک چشمانش سرازیر میشد و کسی که همیشه سر و پای #پدر و #مادرش را میبوسید. کسی که همه کوچک و بزرگ عاشقانه دوستش داشتند و کسی که برای راحتی زندگی همسر و فرزندانش از چیزی دریغ نمیکرد، کسی که #دائم_الوضو بود، آیا حقش غیر از #شهادت بود؟
🗓شهادت ۲۳ دی ماه ۹۴
📿شادی روحشان #صلوات
➕ در ایتا به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [https://eitaa.com/rahiankhuz ] [🌹]
➕ در روبیکا به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [https://rubika.ir/rahiankhuz ] [🌹]
➕ در سروش به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [http://splus.ir/rahiankhuz] [🌹]
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
بخشی از کتاب فاتحان نبل و الزهرا
به مناسبت سالروز شهادت شهید علی سعد
خاطره ی راوی و نویسنده کتاب از شهید عزیز
➕ در ایتا به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [https://eitaa.com/rahiankhuz ] [🌹]
➕ در روبیکا به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [https://rubika.ir/rahiankhuz ] [🌹]
➕ در سروش به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [http://splus.ir/rahiankhuz] [🌹]
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
حاج قاسم از من درخواست هدیه کرد
روزی که حاج قاسم آمده بود خانهمان به بچهها انگشتر هدیه داد. به من هم هدیه داد و گفت: «دخترم! میشود خواهش کنم تو هم به من یک هدیه بدهی؟» گفتم: «هر چی که بخواهید! من جانم را میدهم.» گفت: «بابا! میروی یکی از زیر پیراهنیهای علی را برایم بیاوری؟» گفتم: «برای چی؟» گفت: «من فکر میکنم هنوز توفیق شهادت ندارم.» گفتم: «حاجی! تو را به خدا دیگر این حرف را نزنید، تمام امید بچههای شهید شما هستید. چرا این حرف را میزنید؟» گفت: «دخترم! شهادت آرزوی من است. همه این سالها تلاش کردم، چرا نباید شهید شوم؟ میخواهم لباس شهید را بپوشم، شاید من هم شهید شوم.»
من یک چفیه و یک زیرپوش علی را به او دادم و گفتم: «میدهم اما تو را به خدا به این نیت که گفتید استفاده نکنید.» گفت: «باشه.»
ادامه👇
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
حاج قاسم از من درخواست هدیه کرد روزی که حاج قاسم آمده بود خانهمان به بچهها انگشتر هدیه داد. به من
قولی که هیچ وقت عملی نشد
یکی ـ دو شب قبل از شهادت حاج قاسم استرسی که قبل از شهادت علی پیدا کردم، همان استرس را برای شهادت حاج قاسم پیدا کردم. زنگ زدم به آقای پورجعفری گفتم: «میشود تلفن را به حاج قاسم بدهید؟» گفت: «حاجی دستش بند است.» گفتم: تو را به خدا چند دقیقه فقط کار دارم. شهید پورجعفری حاجی را صدا کرد و گفت: «نمیدانم چرا خانم سعد دارد گریه میکند.» حاجی تلفن را گرفت و گفت: «دختر غرغروی من! دوباره چی شده؟» گفتم: «حاجی کجا هستید؟ من دوباره بیقرار هستم. نکند جایی بروید. احساس میکنم همان اتفاقی که برای علی افتاد، ممکن است برایتان بیافتد. همان حس بد را از دیشب تا حالا نسبت به شما پیدا کردم.» گفت: «یعنی میخواهم شهید شوم؟» گفتم: «خدا نکند، دشمنت بمیرد.» گفت: «دارم کارهایم را جمع و جور میکنم. اینقدر هم غرغر نکن سر من. خیالت راحت من دارم میروم جایی، برمیگردم بعد میآیم همان قولی که دادم، ناهار میآیم خانه شما.»
➕ در ایتا به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [https://eitaa.com/rahiankhuz ] [🌹]
➕ در روبیکا به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [https://rubika.ir/rahiankhuz ] [🌹]
➕ در سروش به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [http://splus.ir/rahiankhuz] [🌹]
باخبر شدیم در شب جمعه و در آستانه وفات ام البنین، مادر گرامی شهید هادی ذوالفقاری به فرزند شهیدش پیوست.
روحش شاد. شادی ارواح مومنین و مومنات فاتحه مع الصلوات.
➕ در ایتا به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [https://eitaa.com/rahiankhuz ] [🌹]
➕ در روبیکا به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [https://rubika.ir/rahiankhuz ] [🌹]
➕ در سروش به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [http://splus.ir/rahiankhuz] [🌹]
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
سلام علیکم در بخش ثبت صلوات ها عزیزی با عنوان شفا یافته حججی صلوات ثبت کرده است اگر صلاح می دانید م
ماجرای یکی از عزیزان کاربر که در بخش نذر صلوات عنوان خود را شفا یافته حججی ثبت کرده بودند را در ادامه بخوانید👇
در چند بخش ارسال میشه تا بهتر بخوانید:
🥀بسم رب الشهدا و الصدیقین🥀
سلام
من اسمم فاطمه است 18سالمه حقیقتش من راهنمایی مدرسه شاهد ثبت نام کردم و چادر پوشیدن اجباری بود و منم به همین خاطر موقع مدرسه چادر می پوشیدم بدم از چادر نمیومد حتی ماه محرم واسه بعضی مراسمات چادر می پوشیدم ولی خب من همیشه موقع نماز که میشد وقتی مامانم می گفت نماز بخونم بعضی مواقع که خسته بودم نماز بخونم الکی به دروغ می گفتم خوندم نماز خوندن رو دوست داشتم ولی هر موقع که حال داشتم می خوندم حجابم چون خانواده مادرم از خانواده شهدا هستن تقریبا زیاد بد نبود ولی بعضی مواقع هم بد میشد در حدی که مانتو کوتاه و تنگ بپوشم و موهام رو بزارم بیرون و آرایش و... اهل بگو و بخند با نامحرم بودم😭و خانواده بهم تذکر میدادن ولی خب رعایت نمی کردم...
با وجود اینکه داییم شهید هستن ولی درست و حسابی شهدا رو نمی شناختم فقط شهدای دفاع مقدس رو ازشون اطلاع داشتم تا اینکه تو شهرمون یک شهید مدافع حرم آوردن (شهید احسان فتحی)و من و خانواده ام تو مراسم این شهید عزیز شرکت کردیم ولی بازهم من مدافعان حرم رو نمی شناختم و من حتی رهبر عزیزم رو نمی شناختم و همیشه نسبت به ایشون حس خوبی نداشتم ولی خب همیشه با تمام بد بودنم به برنامه های مذهبی و شهداو... علاقه داشتم ماجرا همین طور گذشت تا کلاس هشتم بودم و یه مدتی حدود 2،3ماهی شروع کردم به مسجد رفتن و با چادر می رفتم و می اومدم ولی بعد جاهای دیگه که می رفتم چادر نمی پوشیدم؛ چون مستاجر بودیم خونمون از اونجا رفت یه جای دیگه ولی چون خونه اصلی که می خواستیم برم اونجا زندگی کنیم آماده نبود موقتا رفتیم یه جای دیگه که خیلی خیلی کوچک بود و من بعد از اون متوجه شدم که چقدر به مسجد وابسته شدم و اون مدت خودم احساس می کردم دنبال یه چیزیم که گم شده و تو همین موقع بود که شهید حججی شهید شده بودن و منی که شهدا رو نمی شناختم با شهید شدن این عزیز خیلی خیلی حالم بد شد (خیلی خیلی حال روحیم بد بود احساس می کردم دنبال یه چیزی هستم ولی نمی دونستم اون چیز اصلا چیه خیلی دگرگون بودم) ولی...
و همش گریه می کردم نمازهامو درست می خوندم و حجابم رو هم درست کردم ولی چادری نشدم، خیلی تو اون خونه اذیت شدم و معلوم نبود که کِی از اونجا میریم تا اینکه یه عکس از شهید همت و شهید حججی تو گوشی دیدم و نمی دونم چی شد که به دلم افتاد ازشون کمک بخوام برای اولین بار متوسل شدم به شهید حججی وشهید همت و بهشون گفتم اگه کمک کنن تا فلان تاریخ از اینجا بریم قول میدم همونجوری بشم که اونا می خوان و جوابم رو سریع دادن و من بعد از یک مدت خیلی خیلی تغییر کردم و بعد از حدودا چند ماه چادرم شدم و عاشق خدا، نماز، اهل بیت(ع)، شهدا و رهبری، چادرو... شدم ؛من وقتی شنیدم که یک کتاب به نام سربلند در مورد زندگینامه داداش محسن نوشتن خیلی دنبال کتاب بودم ولی پیدا نکردم تا....
سال ۹۸رفتم راهیان نور و اونجا اتفاقی کتاب سربلند رو به همراه یک کیف که عکس داداش محسن روش بوده خریدم ؛همون موقع تحولم ماه محرم بود و من برای اولین بار فهمیدم عزاداری درست برای امام حسین علیه السلام چطوریه و اصلا آقا رو کامل تر شناختم و عاشق و بی تاب کربلا شدم تا حد رفتن به کربلا هم برنامه هام جور شد اما بازهم طلبیده نشدم و هر لحظه بی تاب تراز قبلم و چون خوزستان زندگی می کنم هر وقت تابلو کربلا رو می بینم حالم خیلی بد میشه و از تمامی افرادی که داستان من رو می خونن می خوام که واسم دعا کنن که کربلا نصیبم بشه و ان شاء الله که نصیب همه بشه و فیلمژ از بریدن سر داداش محسن حججی دیدم که حالم بد شد و قول دادم تا زندم یک تار از موهام رونمیزارم نامحرم ببینه و الان حتی حاضر نیستم برای یک ثانیه هم شده بدون چادرم جایی برم و خیلی وقت ها واسه حاجات و مشکلاتم به شهدا و خصوصا داداش محسن و بابا جون حاج ابراهیم متوسل شدم و جوابم رو دادن
تو را خدا یه حاجتی دارم واسم دعا کنید و دعا کنید که همیشه خوب بمونم و عالی بشم
یاعلی🌸