eitaa logo
✳️ جستارهای قرآنی رحیق
2.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
784 فایل
«رحیق» نوشیدنی گوارا و ناب بهشتیان. ۲۵مطففین . مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد غنچهٔ خاموش، بلبل را به گفتار آورد صائب @s_m_a57 @Sayyedali_1997
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم 👈[نخستین پست این صفحه و پس از چهار سال به توفیق الهی همچنان بر این عهد و پیمان استواریم .]👉 🌿🌿🌿 به حول و قوه الهی مصمم هستیم نگاشته هایی مفید و کاربردی در باره قرآن شریف با استفاده از دیدگاههای بزرگان تفسیر و علوم قرآنی از متقدمین و معاصرین و حاضران ارائه دهیم. چشم و دل دوخته ایم به لطف حضرت دوست تا یار که را خواهد و چه پسندد لطفا برای حمایت از فعالیت های قرآنی ما را در لینک زیر دنبال کنید 👇👇👇 Eitaa.com/rahighemakhtoom
💢قران در نهج البلاغه خطبه 133 «کتاب خدا قرآن، در میان شما سخنگویی است که هیچ گاه زبانش از حق گویی کُند و خسته نمی شود و همواره گویاست، خانه ای است که ستون های آن هرگز فرو نمی ریزد، و صاحب عزتی است که یارانش هرگز شکست ندارند». در بخش دیگری از این خطبه آمده است: «این قرآن است که با آن می توانید راه حق را بنگرید و با آن سخن بگویید و به وسیله آن بشنوید. بعضی از قرآن از بعضی دیگر سخن می گوید و برخی بر برخی دیگر گواهی می دهد. آیاتش در شناساندن خدا اختلافی نداشته و کسی را که همراهش شد، از خدا جدا نمی سازد». 👇👇👇👇👇 Eitaa.com/rahighemakhtoom
قرآن در 🔅قرآن، همیشه ثُمَ انزَلَ عَلَیهِ الکِتابَ نوُراً لا تُطفَأُ مَصابیحُهُ وَسِراجاً لا یَخبوُ تَوَقُّدُهُ. ( خطبه/198) ترجمه:سپس قرآن را بر او نازل فرمود، قرآن نوری است که خاموشی ندارد چراغی است که درخشندگی آن زوال نپذیرد. شرح: «اما اینکه قرآن نور است چون مردم به وسیله آن ازظلمات جهل هدایت می شوند. نور دنیا که در ظلمات شب مردم را هدایت می کند.» «اما واژه ی مصابیح را یا برای دانش ها و حکمت هایی که قرآن پخش کرده و مردم از آن ها پیروی کرده اند و یا برای دانشمندان و آنانی که احکام قرآن را به کار بسته و به آن آراستگی یافته اند، استعاره فرموده است.چراغی است که فروغش قطع نمی شود؛ یعنی، به سبب تابش انوار قرآن، هدایت و راهنمایی مردم پایان نمی یابد و این معنای جمله نخست را دارد.» نور بودن قرآن در قسمت های دیگر نهج البلاغه نیز آورده شده است. 📚📚📚 قرآنی در ایتا قرآن باوران قرآن پژوهان 👇👇👇 Eitaa.com.com/rahighemakhtoom
🔅قرآن در 📚قرآن 📚 وَ مِنهاجاً لا یُضِلُّ نَهجُهُ. ( خطبه/198 ) ترجمه:راهی است که رونده ی آن گمراه نگردد. شرح: «آشکار است که قرآن برای کسی که بخواهد در پرتو قرآن به سوی خدا گام بردارد،راهی روشن است وکسی که مقاصد آن را درک کند دچارگمراهی نمی شود.» 👇👇👇 Eitaa.com/rahighemakhtoom
🔅قرآن در قرآن، حق و باطل وَ فُرقاناً لا یُخمَدبُرهانَهُ . ( خطبه/198) ترجمه:جدا کننده ی حق و باطلی است که درخشش برهانش خاموش نگردد. شرح:«یعنی قرآن مشتمل بر دلائلی است استوار و پایدار که حق وباطل را ازیکدیگر جدا و آشکارمی سازد.واژه ی (فرونشستن آتش)استعاره است زیرا ادله و براهین قرآنی از لحاظ تابندگی و روشنگری به آتش فروزانی شبیه است که شعله های روشنی بخش آن فرو نمی نشیند و امام(علیه السلام) این صفت آتش را که خمودی نمی پذیرد به قرآن نسبت داده است.» 📚📚📚📚📚 به صفحه قرآنی ایتا ملحق شوید. جذاب و رشد دهنده قرآنی 👇👇👇 Eitaa.com/rahighemakhtoom
جامعيت قرآن از نگاه نهج البلاغه جامعيت و جاودانگي قرآن كريم از مهمترين مباحث زير بنايي، جهت شناخت اين كتاب الهي و يكي از موضوعات بحث انگيز امروزي است. قطعا تشريح و بررسي دقيق و عميق اين موضوع ميتواند بر ادعاهاي پوچ در اين زمينه خط بطلان كشد. در پرتو مساله جامعيت، موضوع وجود تمامي علوم مختلف در قرآن كه از نظريه هاي افراطي به شمار ميآيد حجيت قرآن كريم و نظريه اهل حديث در اين باره و نقد و بررسي اين ديدگاه مورد بحث قرار ميگيرد. نهج البلاغه، اخوالقرآن و بهترين و نابترين منبعي است كه ميتواند ره پويان طريق را در شناخت صحيح و حقيقي قرآن مجيد ياري دهد. در نگاه اميرمؤمنان علي عليه السلام، قرآن نسخهاي جامع و جاوداني است كه از نيازهاي بشر براي رسيدن به سرمنزل سعادت و كمال، فروگذار نكرده است. حضرت در موارد گوناگون و به شيوه هاي زيبا و حكيمانه به ترسيم اين ويژگي پرداخته است ; در يكي از خطبه هاي [1] با استناد به آيات قرآن، جامعيت آن را بوضوح تشريح كرده است. حضرت بعد از آنكه درباره دو راي مختلف صادر شده از دو قاضي سخن ميگويد، با استفهام انكاري ميپرسد: «آيا خداوند دين ناقصي فرو فرستاده و در تكميل آن از آنان مدد جسته است؟ آيا آنها شريك خدايند و بر خدا لازم است به گفته ايشان رضايت دهد؟ يا اينكه خداوند را كامل نازل كرده، اما پيغمبرصلي الله عليه وآله در تبليغ و اداي آن كوتاهي ورزيده است؟» آنگاه با استشهاد به آيات قرآن بصراحت به اين شبهه پاسخ ميدهد: والله سبحانه يقول: «ما فرطنا في الكتاب من شيء»[2] و قال: «فيه تبيان لكل شيء»[3] و ذكر ان الكتاب يصدق بعضه بعضا، و انه لا اختلاف فيه فقال سبحانه: «و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا»[4] خداوند ميفرمايد: «در قرآن از هيچ چيز فروگذار نكردهايم»و نيز ميفرمايد: «در قرآن بيان همه چيز آمده است»و ياد آور شده است كه آيات قرآن، يكديگر را تصديق ميكنند و اختلافي در آن وجود ندارد، چنانكه ميفرمايد: «اگر از ناحيه غير خدا بود، اختلافات فراواني در آن مييافتند.» مرحوم طبرسي رحمه الله در ذيل آيه 38 سوره انعام به ذكر يكي از اين اقوال پرداخته، مينويسد: «مراد از كتاب، قرآن است; چرا كه شامل جميع نيازهاي دنيوي و اخروي آدمي است; چه مفصل بيان شده باشد و چه مجمل; اما مجمل آن در لسان پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله تشريح شده و حق تعالي ما را مامور به تبعيت از او كرده است; چنانكه فرمود: «و ما اتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا [5] و شما آنچه را رسول حق دستور ميدهد(منع يا عطا ميكند) بگيريد و هرچه را نهي ميكند، واگذاريد.»[6] بنابراين، قرآن مجيد از بيان معارفي كه موجب سعادت حقيقي انسان در دنيا و آخرت ميباشد، فروگذار نكرده است. [7] علامه طباطبايي در تفسير آيه 82 نساء پس از برشمردن مفاهيم آيه مينويسد: «از آنجا كه قرآن اختلاف قبول نميكند، تغيير و تحول، نسخ و باطل و غيره را هم نميپذيرد; از اين رو لازم ميآيد كه شريعت اسلامي تا روز واپسين استمرار داشته باشد.»[8] حضرت در ادامه 18 در چندين عبارت بسيار زيبا در حالي كه ظاهر و باطن قرآن را معرفي ميكند، تاييدي ديگر بر جامعيت قرآن ارائه ميدهد: «ان القرآن ظاهره انيق [9] و باطنه عميق» ظاهر قرآن زيبا و شگفت آور و باطن آن ژرف و پرمايه است، پس عموم و خواص مردم ميتوانند بهترين و بيشترين بهره را از اين كتاب ببرند. در اين خصوص مينويسد: «مقصود از عمق معاني، دشوار بودن و حالت معمايي نيست، بلكه قرآن همه مسائل نهايي مربوط به انسان و جهان را در آياتي كه كلمات آن ساده و زيباست، مطرح كرده است. از طرفي، عبارت بعدي امام عليه السلام كه ميفرمايد: لا تفني عجائبه و لا تنقضي غرائبه و لا تكشف الظلمات الا به; «نكات شگفت آور آن فاني نگردد و اسرار نهفته آن پايان نپذيرد و هرگز تاريكيهاي و ناداني جز به آن رفع نشود.»، حاكي از استمرار جاوداني محتويات قرآن است.»[10] امام عليه السلام در يكي ديگر از سخنان حكيمانه خويش ميفرمايد: واعلموا انه ليس علي احد بعد القرآن من فاقة ولا لاحد قبل القرآن من غني [11] ; «آگاه باشيد! هيچ كس پس از داشتن قرآن، فقر و بيچارگي ندارد و هيچ كس پيش از آن، غنا و بي نيازي نخواهد داشت.» بيان كوتاه اما پر معناي حضرت متضمن اين معناست كه اين نسخه الهي از چنان غناي برخوردار است كه پيروان خود را بي نياز از هرگونه مكتب و مسلكي ميكند; درحالي كه ديگر مكاتب فكري و كتب بشري قادر به پاسخگويي نيازهاي اخلاقي و معنوي بشر نيستند. در وصف ديگري از قرآن بصورتي شيوا و دلنشين ميفرمايد: «ثم انزل عليه الكتاب نورا لا تطفا مصابيحه و سراجا لا يخبو توقده و بحرا لا يدرك قعره و منهاجا لا يضل نهجه و شعاعا لا يظلم ضوؤه و فرقانا لا يخمد برهانه و تبيانا لا تهدم اركانه.»[12]
41-42 [14] . التفسير، عياشى، ج 1، ص 10 [15] . جامعيت قرآن كريم نسبتبه علوم و معارف الهى و بشرى، محمد هادى معرفت، نامه مفيد (فصلنامه دارالعلم لمفيد)، ش 6، سال دوم، ص5; گفت و گوبا استاد معرفت، مجله پژوهشهاى قرآنى، ش 11-12، ص 210-212 [16] . انعام، 59 [17] . بقره، 31 [18] . جامعيت قرآن كريم، همانجا [19] . فرقان، 66
سپس كتاب آسماني يعني قرآن را بر او نازل فرمود; نوري كه خاموشي ندارد، چراغي كه افروختگي آن زوال نپذيرد، دريايي كه اعماقش را درك نتوان كرد، راهي كه گمراهي در آن وجود ندارد، شعاعي كه روشني آن تيرگي نگيرد، جداكننده حق از باطل كه درخشش دليلش به خاموشي نگرايد و بنياني كه اركان آن منهدم نگردد.» هدف حضرت از بيان اين عبارات آن است كه دوران حقايق و مفاهيم قرآن محدود و موقت نيست و آيات و دستوراتش پيوسته نوين و جاوداني اند، تا آنجا كه مفهوم آياتي كه درباره گروه معيني نازل شده، عموميت داشته همگان را در موارد مشابه و تا روز واپسين دربرميگيرد. [13] از امام صادقعليه السلام روايتشده كه فرمود: «اگر چنين بود كه آيهاي درباره قومي نازل ميگشت و با از بين رفتن آن قوم، آيه هم از بين ميرفت، از قرآن چيزي باقي نميماند ولكن قرآن تا زماني كه آسمانها و زمين برپاست، اول تا آخر آن جريان و سريان دارد.»[14] ارتباط قرآن و علوم مختلف بنابر اصل جامعيت قرآن، برخي اين مجموعه عظيم الهي را حاوي كليه علوم و مسائل مورد نياز بشر پنداشته و در پي ايجاد رابطه مابين كليه علوم نوين با قرآن برآمدهاند. آيت الله معرفت اين پندار را افراطي ميداند و ميگويد: «اين ادعا كه هرآنچه بشر به آن رسيده يا ميرسد مانند دستاوردهاي علمي، فني، فرهنگي و... از قرآن بوده، و يا ريشه قرآني دارد، ادعايي گزاف و بي اساس است. مقصود از كمال و جامعيت قرآن، جامعيت در شؤون ديني، اعم از اصول و فروع آن است; يعني آنچه در رابطه با اصول ، معارف و احكام و تشريعات، بطور كامل در دين مطرح گشته است; به عبارت ديگر هرآنچه كه در زمينه سلامت و سعادت معنوي، روحي و اخلاقي انسان است، در برنامهها و اهداف قرآن قرار دارد، اما روشهاي اجرايي، ساختاري و اجتماعي براي پياده كردن اين برنامهها به عهده انسانهاست. بايستي به اين نكته توجه داشت كه دليل ادعاي قرآن كريم به كمال، در «اليوم اكملت لكم دينكم» و يا «تبيانا لكل شيء» برعهده داشتن تشريع مطالب است; چنانچه از زاويه تكوين چنين ميگفت، بايد انتظار ميداشتيم كه هرآنچه بشر از علوم طبيعي، تجربي و... نياز دارد بطور كامل در قران آمده باشد و يا حداقل ريشهاش در قرآن باشد; ولي منظور قرآن از «بيان هرچيز»و «كامل بودن دين»آن است كه قرآن هرآنچه را در زمينه شريعت است،براي ما طرحو پايهريزيكردهاست. [15] آيه «و لا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين»[16] نيز كه برخي براي تاييد صحبتخود مبني بر اينكه در قرآن همه علوم بشري و طبيعي نهفته است، بدان تمسك جستهاند، زماني مورد قبول است كه «كتاب مبين»را «قرآن»فرض كنيم، حال آنكه مفسران آن را «لوح محفوظ»تفسير كردهاند; يعني هرآنچه در عالم وجود تحقق مييابد، در آن لوح محفوظ ثبت ميگردد. طبق شواهد ارائه شده مفسران، منظور از «كتاب مبين»در آيه فوق «قرآن»نيست. آيةالله معرفت جايي ديگر در تاييد صحبتخود، دخالت قرآن در امور مربوط به علوم طبيعي را كه بشر خود بايستي بدان برسد، دور از شان قرآن كريم دانسته ميگويد: از طرفي شان قرآن و دين اقتضا نميكند در اموري كه مربوط به يافتههاي خود بشر است، دخالت كندو حتي راهنمايي كردن او هم معنا ندارد; زيرا خداوند به انسان عقل و خرد ارزاني داشته و فرموده:«و علم ادم الاسماء كلها»[17] يعني به انسان اسماء را آموخته است. منظور از اسماء حقايق اشياست; يعني ما به انسان قدرت پي بردن به تمام حقايق هستي را دادهايم و براي آنكه جنبه جانشينياو در زمين به منصه ظهور برسد، بايد خود جوشيده و به فعليتبرسد. خداوند انسان را توانمند و خردورز و كاوشگر آفريده است. از طرف ديگر ميدان تاثير پذيري را در طبيعتبازگذاشته است: «و سخر لكم ما في السموات و الارض» همين كافي است كه بشر بتواند با تصرف در طبيعتبه طرف سازندگي دنيوي حركت كند و لزومي ندارد كه خداوند فرمول شيمي يا مسائل رياضي را توضيح دهد. [18] واضح است كه شارع در برخي موارد در مسائل غير شرعي نيز دستوراتي داده است، زيرا خدايي كه «يعلم السر في السموات و الارض»[19] است، به هنگام بيان مطالبي از اسرار طبيعتبه صورت اشاره و كنايه صحبت ميكند و اين تراوشاتي است كه به هنگام بيان مناسب شرعي عرضه ميشود. __________________ [1] . نهجالبلاغه، خطبه 18 [2] . انعام، 38 [3] . نحل، 89 [4] . نساء، 82 [5] . حشر، 7 [6] . مجمع البيان، طبرسى، ج 4، ص 372 [7] . الميزان، علامه طباطبايى، ج 7، ص 83 [8] . همان منبع، ج 5، ص 21 [9] . انيق»به معناى «حسن معجب»مىباشد، يعنى از نظر انواع بيان داراى زيبايى شگفت آورى است. بنگريد به: نهج البلاغه امام على بن ابىطالب(ع)، تصحيح صبحى صالح، ج2، فهرس الالفاظ الغريبة. [10] . ترجمه و تفسير نهجالبلاغه، محمد تقى جعفرى، ج 4، ص 266-269 [11] . خطبه 175 [12] . خطبه 189 [13] . بيان در علوم و مسائل كلى قرآن، سيد ابوالقاسم خويى، ج 1، ص
آثار قرآن مجيد با توجه به جامعيت و گستردگي عنايتش به تمامي ابعاد انسانها،آثار و ثمرات فراواني دارد که اين آثار را مي توان در انس با قرآن دريافت: تفكر اگرچه اسلام دين تسليم است اما اين به معناي تقليد كوكورانه نيست. بلكه تقليدي است همراه با آگاهي و تفكر در مورد دستورات اسلام و لذا قرآن نيز همواره به انديشيدن در مورد مسائل مختلف دعوت مي‌كند. براستي اگر قبل از هر كار، انسان، لحظاتي فكر مي‌كرد چه مشكلاتي كه از انسان و جوامع انساني حل نمي‌شد. «... كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ».[1] ... خدا آيات خود را بدين روشني براي شما بيان مي‌كند باشد كه عقل و انديشه بكار ببنديد. نيز آية: «... بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»[2] ... و بر تو قرآن را نازل كرديم تا بر امت آنچه فرستاده شد بيان كني، باشد كه خرد و انديشه بكار بندند. همچنين آية: «... وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»[3] ... و اين امثال را در (قرآن) براي مردم بيان مي‌كنيم، باشد كه خرد و انديشه بكار بندند. تعقل قرآن در موارد متعددي بيان مي‌فرمايد كه اين آيات براي تعقل است و اين بدان معناست كه انسان با آگاهي درست از مطلبي، آن را به كار بندد. در تفسير الميزان مي‌خوانيم (تعقل در زمينه‌اي استعمال مي‌شود كه به دنبال درك و فهم، انسان وارد مرحلة عمل گردد.)[4] انديشة تنها در مورد احكام يا جهان هستي، نتيجه‌اي نخواهد داد بلكه بايد عمل را نيز به دنبال داشته باشد. «كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ آياتهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلوُنَ»[5] ... خدا آيات خود را براي شما اين‌گونه روشن بيان سازد، باشد كه خردمند شويد. نيز مي‌فرمايد: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»[6] قرآن را به عربي فرستاديم، باشد كه خردمند شويد. و لذا كساني را كه به آيات آن ايراد گرفته و به آن عمل نمي‌كنند مورد خطاب قرار داده و مي‌فرمايد: چرا در اين آيات روشني‌بخش تعقل نمي‌كنيد. «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلا تَعْقِلُونَ»[7] ما بر شما كتابي نازل كرديم كه وسيله تذكر شما در آن است، آيا انديشه نمي‌كنيد؟ و علاوه بر آن كساني را كه صرفاً قرآن را تلاوت مي‌كنند توبيخ كرده و مي‌فرمايد: چرا در آنها انديشه نمي‌كنيد؟ «... وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ»[8] ... و كتاب (خدا را) كه مي‌خوانيد، چرا در آن انديشه و تعقل نمي‌كنيد؟ تدبر هدف از نزول اين كتاب اين نبوده كه تنها به تلاوت آن قناعت كنند بلكه هدف اين بوده كه آياتش سرچشمه فكر و انديشه گردد و آن نيز حركتي در جهت عمل به وجود آورد. «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ...»[9] كتابي است پربركت كه بر تو نازل كرده‌ايم تا در آيات آن تدبر كنند... و لذا به سرزنش كساني مي‌پردازد كه در آيات آن تدبر نمي‌كنند. «أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها»[10] آيا آنها در قرآن تدبر نمي‌كنند يا بر دل‌هايشان قفل زده‌اند؟ همچنين آية: «أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ و ...»[11] آيا آنها در قرآن تدبر نمي‌كنند و ... هدايت به استوارترين راه قرآن از اين جهت كه از سرچشمه لايزال الهي نازل شده مطابق با نيازهاي روحي و جسمي انسان‌هاست و نيز چون از هر كژي و ناراستي مبري بوده و يكسره تعاليم انسان‌ساز است، انسان‌ها را به بهترين راه هدايت مي‌كند. «يَهْدِي إِلَى الرُّشْد ِ...»[12] (اين قرآن خلق را) به راه خير و صلاح هدايت مي‌كند... نيز مي‌فرمايد: «... إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ»[13] ما آيات كتابي را شنيديم كه پس از موسي نازل شده بود، درحالي كه كتب آسماني را كه در مقابل او بود تصديق مي‌كرد و خلق را به سوي حق و طريق راست هدايت مي‌فرمود. همچنين مي‌فرمايد: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَم ُ...»[14] همانا اين قرآن خلق را به استوارترين راه هدايت مي‌كند... بشارت در قرآن مردم بارها به پيروي از دستورات خدا و انجام اعمال نيكو دعوت شده‌اند و در همين كتاب كساني كه به اين دستورات عمل مي‌كنند را به پاداش جاوداني بشارت مي‌دهد. «فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ ...»[15] ما حقايق قرآن را تنها به زبان تو آسان كرديم تا به آن اهل تقوي را بشارت دهي... و نيز آية: «... هذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِيًّا لِيُنْذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ بُشْرى لِلْمُحْسِنِينَ»[16] ... اين كتاب مصدق كتب آسماني پيشين به زبان عربي نازل شده تا ستمكاران عالم را بترساند و
نيكوكاران را دهد. قرآن علاوه بر دعوت به كارهاي نيك و بشارت متقين، مردم را از انجام كارهاي ناپسند بازداشته و آنها را انذار مي‌كند. «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ»[17] و چنين قرآن عربي را بر تو نازل كرديم تا مردم (شهر مكه) ام القري و هركه را در اطراف اوست از خدا و از روز قيامت بترساني... و نيز آية: «لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ»[18] (اين قرآن نازل شده) تا قومي را كه پدرانشان (به كتب آسماني پيشين) اندرز شدند (از قهر خدا) بترساني كه ايشان سخت غافلند. همچنين مي‌فرمايد: «... وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ...»[19] ... و وحي مي‌كند به من آيات اين قرآن را تا بدان شما و هركس از افراد بشر را كه خبر اين قوم به او رسد بترسانم. «تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً»[20] بزرگوار آن خدايي است كه قرآن را بر بندة خاص خود نازل فرمود تا اهل عالم را خداترس گرداند. تذكر آخرين منشور آسماني، به گونه‌هاي مختلف اجر و عذاب خداوند را براي نيكوكاران و بدكاران و نظم عالم و نعمت‌هايي را كه براي انسان‌ها آفريده است متذكر مي‌شود تا شايد با يادآوري آنها فراموشكار خداترس شود. «وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّروُنَ»[21] و ما در اين قرآن براي مردم هرگونه مثل‌هاي روشن آورديم باشد كه متذكر شوند. هم‌چنين مي‌فرمايد: «ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى إِلاَّ تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشي»[22] ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه خود را به رنج افكني ـ تنها غرض اين است كه مردم را متذكر سازي. و نيز آية: «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُوا...»[23] و ما اين قرآن را به سخنان فصيح و بليغ، نيكو بيان كرديم تا خلق متذكر شوند... نيز مي‌فرمايد: «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ»[24] كتابي مبارك بر تو نازل كرديم تا امت در آياتش تفكر كنند و صاحبان متذكر (حقايق آن) شوند. در ميان مردم «إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِها أَراكَ اللَّهُ...»[25] و ما قرآن را به سوي تو به حق فرستاديم تا به آنچه خدا به وحي خود بر تو پديد آرد ميان مردم حكم كني... هم‌چنين مي‌فرمايد: «فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ...»[26] پس حكم كن ميان آنها به آنچه خدا فرستاد... و نيز آية: «وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ...»[27] و تو بدانچه خدا به تو فرستاده ميان مردم حكم كن... تفصيل مطالب «وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ»[28] شايسته نيست كه اين قرآن بدون وحي الهي به خدا نسبت داده شود ولي تصديقي است براي آنچه بيش از آن است و كتاب و احكام الهي را به تفصيل بيان مي‌كند بي‌هيچ شك نازل از جانب خداي عالم است. «... ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْ...»[29] ... اين (قرآن) نه سخني است كه فراتوان بافت ليكن كتب آسماني پيش از خود را تصديق كرده و هر چيزي را مفصل بيان مي‌كند... هم‌چنين آية: «كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ»[30] كتابي كه آيات جامعش را به زبان عربي براي دانشمندان، مبين ساخته است. براي مردم «قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ»[31] قرآن عربي است كه در آن ناراستي و حكم ناصواب نيست باشد كه مردم پرهيزكار شوند. هم‌چنين آية: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ»[32] اين كتاب بي‌هيچ شك راهنماي پرهيزكاران است. ______________ [1] . بقره، 219. [2] . نحل، 44. [3] . حشر، 21 به اين مفهوم در سوره بقره، 266 و يونس، 24 نيز اشاره شده است. [4] . ج 2، صص 249 و 250. [5] . بقره، 242. [6] . يوسف، 2 به اين مفهوم در سوره‌هاي آل عمران، 118؛ نور، 61؛ زخرف، 3؛ حديد، 17 و روم، 28 نيز اشاره شده است. [7] . انبيا، 10. [8] . بقره، 44. [9] . ص، 29. [10] . محمد، 24. [11] . نسا، 82. [12] . جن، 2. [13] . احقاف، 30 به اين مفهوم در سوره سبا، 6 نيز اشاره شده است. [14] . اسرا، 9. [15] . مريم، 97. [16] . احقاف، 12 به اين مفهوم در سوره بقره، 97؛ نحل، 89 و 102 و نمل، 2 اشاره شده است. [17] . شوري، 7 به اين مفهوم در سوره انعام، 92 نيز اشاره شده است. [18] . يس، 6. [19] . انعام،
19. [20] . فرقان، 1 به اين مفهوم در سوره‌هاي قصص، 46؛ سجده، 3؛ ابراهيم، 52؛ مريم، 97 و احقاف، 12 نيز اشاره شده است. [21] . زمر، 27. [22] . طه، 2 و 3. [23] . اسرا، 17. [24] . ص، 29 به اين مفهوم در سورة بقره، 221؛ نور، 1 و 27؛ رعد، 19؛ قصص، 43؛ اسرا، 41؛ انعام، 126؛ نحل، 13؛ ابراهيم، 52 و دخان، 58 نيز اشاره شده است. [25] . نسا، 105. [26] . مائده، 48. [27] . مائده، 49. [28] . يونس، 37. [29] . يوسف، 111. [30] . فصلت، 3. [31] . زمر، 28. [32] . بقره، 2.
⭕️ ناترسی و از شاخصه های یک رهبری الهی انقلابی است. [سوره يونس ، آيه 71] وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامِي وَ تَذْكِيرِي بِآياتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ ☆ سرگذشت نوح را بر آنان تلاوت کن، هنگامی که به قومش گفت:‌ای قوم اگر توقفم در بین شما و یادآوری آیات الهی برای شما سخت است [و غیرقابل تحمل، هرکاری از دستتان ساخته است انجام دهید و کوتاهی نکنید؛ چرا که] من بر خدا تکیه نموده و توکل کرده‌ام [ و از غیراو هراسی ندارم]. سپس مى گوید: اگر مى توانید برخیزید، و به زندگى من پایان دهید و لحظهاى مرا مهلت ندهید.»(یونس/ 71) ✅ نكته ها: 1⃣ اين آيه، و پشت گرمى حضرت عليه السلام را به امدادهاى الهى مى رساند كه از تهديدها و نقشه هاى هراسى نداشت. 2⃣ امام عليه السلام نيز در ، قبل از ظهر عاشورا اين آيه را بر سپاه كوفه خواند. ✅ پيام ها: 1⃣ آشنا كردن مردم با خبرهاى مهم و مفيد گذشته و تاريخ و فلسفه ى آن، از وظايف رهبران الهى است. «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ» 2⃣ انبيا از مردم و با مردم بودند و حتّى تا آخرين لحظه با مخالفان خود برخورد عاطفى داشتند. «يا قَوْمِ» 3⃣ دل اگر آمادگى نداشته باشد، حتّى تذكّر و يادآورى انبيا هم بر او سنگين است. «كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامِي وَ تَذْكِيرِي» 4⃣ ايمان به هدف، بزرگترين اهرم انبيا و مبارزه طلبى آنان است.«إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامِي» ... «فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ» 5⃣ مخالفان خود را به مبارزه مى طلبيدند.«فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ» 6⃣ انبيا با به خدا، قدرتهاى مخالف را تحقير مى كردند و به مؤمنان مى دادند و همه ى قدرتها را پوچ مى دانستند«فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ» ... «ثُمَّ اقْضُوا» 7⃣ ارزيابى درست، جمع آورى قوا و تصميم قاطع، از اصول است.«أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً» 8⃣ انبيا از نمى ترسيدند. «ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ» ✅ درسها: قرآن مى خواهد به مومنان و رهبر الهی این دستور را بدهد که نباید به قدرت دشمن اهمیت دهد، بلکه با قاطعیت و شهامت بیشتر حرکت خود را ادامه داده، پیش برود؛ چرا که تکیه گاهشان است و هیچ نیرویى تاب مقاومت در برابر قدرت او را ندارد. ✅ آیات پیوستی الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَلَتِ اللَّهِ وَ يخَْشَوْنَهُ وَ لَا يخَْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَ كَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا كسانى كه پيامهاى الهى را ابلاغ مى كنند و از خدا مى ترسند، و از هيچ كس جز خدا بيم ندارند، و براى كافى است. در اين آيه سخن از قاطعيّت و مبلّغ در ابلاغ دستورات الهى به مردم است واینکه دستورات الهی دشمن ساز است باید مومنین شجاعت ایستادگی در مسیر را داشته باشند. 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
سوره مبارکه آیه 11 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِيلَ انشُزُوا فَانشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هرگاه به شما گفته شود در مجالس (براى ديگران) جا باز كنيد، پس جا باز كنيد تا خدا نيز براى شما دهد و هرگاه گفته شود برخيزيد، برخيزيد. (بزرگى، به نشستن در جاى خاص نيست، بلكه) خدا از ميان شما كسانى را كه آورده و كسانى را كه صاحب و دانش اند، به درجاتى رفعت و بزرگى مى دهد و خداوند به آنچه انجام مى دهيد به خوبى آگاه است. 📚📚📚📚📚 به کانال مختوم ایتا ملحق شوید. جذاب و رشد دهنده قرآنی 👇👇👇 Eitaa.com/rahighemakhtoom
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ‌ آمَنُوا لاَ تُقَدِّمُوا بَيْنَ‌ يَدَيِ‌ اللَّهِ‌ وَ رَسُولِهِ‌ وَ اتَّقُوا اللَّهَ‌ إِنَ‌ اللَّهَ‌ سَمِيعٌ‌ عَلِيمٌ‌ .آیه 1 ححرات ای کسانی که آورده‌اید! چیزی را بر خدا و رسولش مقدّم نشمرید (و پیشی مگیرید)، و الهی پیشه کنید که خداوند و داناست! کلمات و عبارات: «لا تُقَدِّمُوا»: پیشی مگیرید. پیشدستی مکنید. بعضی این فعل را لازم و برخی آن را متعدی و مفعولش را محذوف دانسته‌اند، و مراد این است که هیچ حکمی را بر حکم و پیغمبرش مقدم ندارید. پیش از فهم و دریافت سخن و دستور خدا و رسول درباره حکم چیزی، سخنی نگوئید. پیش از اخذ فرمان از خدا و پیغمبرش، عملی را انجام ندهید. در جائی که خدا و پیغمبرش حکمی‌دارند، شما حکم نکنید، یعنی حکمی نکنید مگر به حکم خدا و رسول او، و باید که همواره این ویژگی در شما باشد که پیرو و گوش بفرمان خدا و رسول باشید. «بَیْنَ یَدَیْ»: جلو. حضور. منظور مقام حکمرانی است که مختص به خدا و به رسول خدا - برابر رهنمود و با اجازه خدا - دارد 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
سبب ابن کدینة الاودى گوید: مردى از امیرالمومنین على علیه‌السلام درباره این آیه پرسید که براى چه کسى نازل شده است؟ فرمود: درباره دو نفر از نازل گردیده است.[۱] و نیز گویند: درباره دو طایفه بنى‌عدى و بنى‌تمیم نازل شده که نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده بودند و در مقابل حجره ایستاده و با صداى بلند آواز می‌دادند و مى گفتند: یا رسول الله بیرون بیا که تو را ببینیم. وقتى که پیامبر از بیرون آمد و با آنان مشغول صحبت گردید. در راه رفتن از پیامبر جلوتر مى رفتند و هنگام صحبت با یکدیگر با صداى بلند همدیگر را می‌خواندند و بر رسول خدا صلی الله علیه و آله به لفظ یا محمد می‌نمودند سپس این آیه نازل گردید.[۲] از طریق ابن جریج از ابن ابى ملیکه روایت شده که عبدالله بن زبیر به او خبر داده و گفته است که طائفه بنى‌تمیم نزد پیامبر آمده بودند و می‌خواستند تا یکى از میان ایشان از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله به سمت امیر برگزیده شود. یک نفر را که نام وى قعقاع بن معبد بود بدین منظور پیشنهاد نموده و اختیار کرده بود و بن الخطاب فرد دیگرى را که نام وى اقرع بن حابس بود بدین منظور پیشنهاد نموده و برگزیده بود. در این میان ابوبکر به گفت: آیا مقصود تو از این انتخاب مخالفت با من بوده است؟ در جواب گفت: مراد من از این انتخاب مخالفت با تو نبود سخنان این دو نفر به مشاجره لفظى کشیده شد و صداهاى خود را در حین مشاجره بلند کرده و با آواز بلند با یکدیگر سخن مى گفتند. سپس در چنین موقعى این آیه نازل گردید.[۳] شأن و نزول مذکور درباره آیه دوم این سوره نازل شده است.[۴] حسن بصرى گوید: عده اى در روز عید قربان قبل از نماز عید و پیش از آن که پیامبر اقدام به ذبح بنماید. عمل قربانى و ذبح را انجام دادند سپس این آیه نازل شد و از طرف پیامبر به آنان دستور داده شد تا عمل ذبح را اعاده نمایند.[۵] و نیز گویند: مردى قبل از نماز اقدام به ذبح نموده بود سپس این آیه نازل گردید.[۶] گوید: عده اى یک روز قبل از ماه به عنوان یوم الشک گرفته بودند و پیش از آن که پیامبر روزه بگیرد، اقدام به روزه گرفتن نموده بودند سپس این آیه نازل شد.[۷] مقاتل بن حیان گوید: پیامبر بیست و هفت تن را به سرکردگى منذر بن عمرو الانصارى به تهامه فرستاد. اینان وقتى که به بئرمعونه رسیدند قومى از مشرکین بنى عامر به آنان برخوردند. ایشان را بکشتند سه نفر موفق به فرار شدند و به سوى مدینه آمدند که پیامبر را از این موضوع باخبر سازند چون به دروازه مدینه رسیدند، دو نفر از قبیله بنى‌عامر را دیدند که از نزد رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله مى آمدند. این دو نفر را به تلافى بنى‌عامر به قتل رسانیدند و البته این کشتن بدون دستور و اجازه رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است و پیامبر را از کار آنان خوش نیامد و این آیه نازل گردید. 📚منابع: کتاب الاختصاص از شیخ . تفسیر على بن ابراهیم. صحیح بخارى و دیگران از علماء عامه. تفسیر کشف الاسرار. تفسیر ابن المنذر و میبدى صاحب کشف الاسرار. کتاب الاضاحى از ابن ابى الدنیا از عامه. کتاب الاوسط از طبرانى. تفسیر کشف الاسرار. 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
📌نکات آیه: ۱ - مؤمنان، مورد نهى الهى از جستن بر خدا و رسول، در گفتار و رفتار (یأیّها الذین ءامنوا لاتقدّموا بین یدى اللّه و رسوله) ۲ - ایمان واقعى، مستلزم کامل از دستورات دین و پرهیز از و خودرأیى (یأیّها الذین ءامنوا لاتقدّموا بین یدى اللّه و رسوله) ۳ - دخالت عجولانه و بى مورد برخى از مؤمنان، در احکام خدا و رسول(ص) * (یأیّها الذین ءامنوا لاتقدّموا بین یدى اللّه و رسوله) برداشت بالا بدان احتمال است که نهى در آیه شریفه، نظر به مواردى داشته باشد که قبل از آن صورت گرفته است; چنان که از شأن نزول ها چنین استفاده مى شود. ۴ - عدم جواز کردن به چیزى، قبل از رسیدن حکم آن از سوى خدا و رسول او (یأیّها الذین ءامنوا لاتقدّموا بین یدى اللّه و رسوله) تعبیر «لاتقدّموا بین...» هم شامل حکم کردن قبل از حکم خدا و رسول او و هم شامل حکم کردن در قبال فرمان آن دو مى شود. برداشت بالا براساس معناى نخست است. ۵ - فرمان پیامبر(ص)، همانند فرمان خداوند، لازم الاتّباع است. (لاتقدّموا بین یدى اللّه و رسوله ) ۶ - لزوم رعایت تقواى الهى، در زمینه دین (و اتّقوا اللّه ) ۷ - تقواى الهى، مستلزم محض بودن در برابر حکم خدا و رسول (لاتقدّموا بین یدى اللّه و رسوله و اتّقوا اللّه ) ۸ - مخالفت بااحکام و معارف دین، ناسازگار با روح تقوا (لاتقدّموا ... و اتّقوا اللّه ) ۹ - خداوند، «سمیع» (شنوا) و «علیم» (دانا) است. (إنّ اللّه سمیع علیم) ۱۰ - توجه به شنوایى و آگاهى خداوند، مستلزم رعایت تقوا و نگرفتن بر حکم خدا و رسول (لاتقدّموا ... و اتّقوا اللّه إنّ اللّه سمیع علیم) ۱۱ - لزوم روحى و درونى انسان، در برابر حکم خدا و رسول * (إنّ اللّه سمیع علیم) برداشت بالا بدان احتمال است که وصف «علیم» پس از وصف «سمیع» بیانگر این جهت باشد که اگر مؤمنان، رأى عجولانه خود را اظهار کنند، خداوند «سمیع» است و اگر در دل نسبت به حکم خدا و رسول او موضعى داشته باشند، خداوند «علیم» است. بنابراین حتى در درون نیز، باید منقاد حکم الهى باشند. 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
📌اقسام به طور كلى در بررسى و مطالعه هر كتابى سه نوع شناخت ضروري است: اول : شناخت سندى يا انتسابى در اين مرحله مى خواهيم بدانيم انتساب كتاببه نويسنده آن تا چه اندازه قطعى است ؟ مثلا فرض كنيد كه مى خواهيم ديوان حافظ و يا خيام را بشناسيم. اول كارى كه بايد بكنيم اين است كه ببينيم آيا آنچه كه بنام ديوان حافظ مشهور شده همه اش مال حافظ است و يا تنها بعضى از قسمتهايش به حافظ تعلق دارد و بقيه اش الحاقى است. و همچنين در مورد خيام و ديگران. اينجاست كه پاى نسخه ها در ميان مىآيد, آنهم قديميترين و معتبرترين نسخه ها, و مى بينيم كه هيچيك از اين كتابها از اين نوع شناخت بى نياز نيست. حافظى كه مرحوم قزوينى چاپكرده و در آن معتبرترين نسخه ها را ملاك قرار داده با حافظ هاى معمولى كه در ايران يا بمبئى چاپ ميشد و در خانواده ها وجود داشت, بسيار متفاوت است. حافظ هايى كه 30 - 40 سال پيش چاپ كرده بودند در حدود دو برابر حافظ هايى است كه امروز نسخه شناسها معتبر ميدانند, در حاليكه ميان اشعارى كه نسخه شناسها آنها را به اصطلاح(منحول)(1) و مجعول ميدانند احيانا اشعارى يافت مى شود در سطح اشعار عالى حافظ. و يا وقتى به رباعيات منسوب به خيام نگاه مى كنيد شايد حدود 200 رباعى پيدا كنيد كه همه تقريبا در يك سطح قرار دارند و اگر اختلافى هست در همان حدودى است كه ميان اشعار همه شاعران است. حال آنكه هر چه از نظر تاريخى به عقب برويد و به عصر خيام نزديكتر شويد مى بينيد كه از اين تعداد آنچه قطعا منسوببه اوست شايد كمتر از 20 رباعى باشد. و باقى يا در صحت انتسابشان ترديد هست و يا آنكه قطعا به ديگران تعلق دارد. بنابر اين اولين مرحله در شناخت يك كتاب اينست كه ببينيم اينكه در دست ماست از نظر اسناد به گوينده و آورنده اش چقدر اعتبار دارد ؟ آيا اسناد همه آن درست است يا آنكه قسمتى درست است و قسمتى نادرست ؟ در اين صورت چه درصدى از مطالب را ميتوانيم از نظر انتساب تاييد كنيم ؟ بعلاوه به چه دليل ميتوانيم بعضى را قطعا نفى و برخى را قطعا اثباتو پاره اى را مشكوك تلقى كنيم ؟ اين نوع آن چيزى است كه قرآن از آن بى نياز است و از اين نظر كتاب منحصر بفرد جهان قديم محسوب مى شود. در ميان كتابهاى قديمى كتاب ديگرى نتوان يافت كه قرنها بر آن گذشته باشد و تا اين حد بلاشبه باقى مانده باشد. مسائلى از اين قبيل كه فلان سوره مشكوك است, فلان آيه در فلان نسخه هست و در فلان نسخه نيست, و... در مورد قرآن اساسا مط رح نيست. قرآن بر نسخه و نسخه شناسى پيشى گرفت. جاى كوچكترين ترديدى نيست كه آورنده همه اين آيات موجود حضرت محمد بن عبدالله است, كه آنها را به عنوان معجزه و كلام الهى آورد, و احدى نمى تواند ادعا كند و يا احتمال بدهد كه نسخه ديگرى از قرآن وجود داشته و يا دارد. هيچ مستشرقى هم در دنيا پيدا نشده كه قرآن شناسى را بخواهد از اينجا شروع كند كه بگويد بايد بسراغ نسخه هاى قديمى و قديمى ترين نسخه هاى قرآن برويم و ببينيم در آنها چه چيزهايى هست و چه چيزهايى نيست. اگر در مورد تورات و انجيل و اوستا و يا شاهنامه فردوسى و گلستان سعدى و هر كتاب ديگر اين نياز هست, براى قرآن چنين نيازى نيست. سر اين مطلب همانطور كه گفته شد پيشى گرفتن قرآن بر نسخه و نسخه شناسى است. قرآن گذشته از اينكه يك كتاب مقدس آسمانى بود و پيروان با اين چشم بدان مينگريستند, اساسى ترين دليل و برهان صدق دعوى پيامبر و بزرگترين معجزه او محسوب ميشد. بعلاوه قرآن مانند تورات نبود كه يكباره نازل شود و بعد اين اشكال بوجود بيايد كه نسخه اصلى كدامست, بلكه آيات قرآن بتدريج و در طول بيست و سه سال نازل شد و از همان روز اول نزول, مسلمين مانند تشنه بسيار سوزانى كه به آب گوارايى برسد, آيات قرآن را فرا ميگرفتند و حفظ و ضبط ميكردند, بخصوص كه جامعه آنروز مسلمين جامعه اى بسيط بود و كتاب ديگرى وجود نداشتتا مسلمانان هم ناگزير به حفظ آن باشند و هم ناچار از ضبط اين. ذهن خالى و حافظه قوى و نداشتن سواد خواندن و نوشتن سببشده بود تا مسلمانان تنها, اطلاعاتشان را از راه آنچه كه ميديدند و مى شنيدند كسب كنند, از اينرو, پيام قرآن كه با احساس و عاطفه آنان سازگار بود همچون نقشى كه در سنگ كنده شود در قلب آنان نقش مى بست. و چون آنرا كلام خدا ميدانستند نه سخن بشر, بر ايشان مقدس بود و به خود اجازه نميدادند تا حتى يك كلمه يا يك حرف را در آن تغيير دهند و يا پس و پيش كنند و پيوسته تلاششان اين بود كه با تلاوت اين آيات بخدا نزديكتر شوند. مزيد بر همه اينها ذكر اين نكته ضروريست كه پيامبر اكرم از همان روزهاى اول عده اى نويسندگان خاص براى انتخابكرد كه به(كتاب وحى)(معروفند. اين امتيازى براى قرآن محسوبميشود كه هيچكدام از كتابهاى قديمى از آن برخوردار نبوده اند. نگارش كلام خدا از همان آغاز از جمله علل قطعى حفظ و مصون ماندن آن از بود.
به اين ترتيب قبل از آنكه تحريف در اين كتاب آسمانى راه پيدا كند آيات آن متواتر شد و به مرحله اى رسيد كه ديگر انكار و يا كم و زياد كردن حتى يك حرف از آن, غير ممكن شد. بنابراين درباره قرآن نيازى نداريم كه از اين جهت بحثى بكنيم. همچنان كه هيچ قرآن شناسى در دنيا خود را نيازمند به اين گونه بحثنمى بيند. اما يكنكته لازم است كه يادآورى شود و آن اينكه در اثر توسعه سريع قلمرو اسلام و اقبال چشمگير مردم جهان به قرآن و نيز بواسطه دور بودن عامه مسلمين از مدينه كه مركز صحابه و حافظان قرآن بود اين خطر وجود داشت كه تدريجا لااقل در نقاط دور افتاده به عمد يا اشتباه كم و زيادها و تغييراتى در نسخه هاى قرآن رخ دهد, ولى هوشيارى و موقع سنجى مسلمين مانع اين كار شد. مسلمانان در همان نيم قرن اول متوجه اين خطر شدند و لهذا از حضور صحابه و حافظان قرآن استفاده كردند و براى جلوگيرى از كم و زيادهاى سهوى يا عمدى در نقاط دور افتاده, نسخه هايى تصديق شده از مدينه به اطراف پراكندند و براى هميشه جلو اشتباهكارى را مخصوصا از طرف يهود كه قهرمان چنين كارهايى بحساب ميايند گرفتند. 😁دوم : در اين مرحله بررسى تحليلى كتاب, مورد نظر است, يعنى تشخيص اينكه اين كتاب مشتمل بر چه مطالبى است و چه هدفى را تعقيب ميكند ؟ راجع به جهان چه نظرى دارد ؟ نظرش درباره انسان چيست؟ چه ديدى درباره جامعه دارد ؟ سبك ارائه مطالب در آن و شيوه برخورد آن با مسائل چگونه است؟ آيا ديدى فيلسوفانه و يا به اصطلاح امروز عالمانه دارد ؟ آيا قضايا را از دريچه چشم يك نگاه ميكند و يا آنكه سبكش مخصوص بخود است ؟ و باز سؤال ديگرى در اين مورد كه آيا اين كتاب پيامى و رهنمودى براى بشريت دارد يا نه ؟ و اگر پاسخ مثبت است آن پيام چيست ؟ در واقع دسته اول اين پرسشها مربوط ميشود به نگرش و ديد اين كتاب نسبت به جهان و انسان و حيات و مرگ و... يا بعبارت جامعتر مربوط ميشود به جهان بينى كتاب و باصطلاح خودمان حكمت نظرى آن, ولى دسته دوم سؤالها در خصوص اينست كه كتاب چه طرحى براى آينده انسان دارد ؟ انسان و جامعه انسانى را بر اساس چه الگويى ميخواهد بسازد ؟ كه اينرا ما به (پيام) كتاب تعبير ميكنيم. در هر حال اين نوع شناخت مربوط به محتواست و درباره هر كتاب ميتوان از اين نظر بحث كرد خواه آن كتابشفاى بوعلى باشد و يا سعدى. ممكن است كتابى از (ديد) و (پيام) هر دو خالى باشد و يا تنها (ديد) داشته باشد و نه پيام, يا آنكه هر دو را دارا باشد. در باب شناخت تحليلى قرآن بايد ببينيم قرآن مجموعا مشتمل بر چه مسائلى است و آن مسائل را چگونه عرضه كرده است. استدلالات و احتجاجات قرآنى در زمينه هاى مختلف چگونه است ؟ آيا چون قرآن حافظ و حارس و نگهبان ايمان است و پيامش يك پيام ايمانى است, به عقل بچشم يك رقيب نگاه مى كند و ميكوشد تا جلو تهاجم عقل را بگيرد و دست و پاى رقيب را ببندد و يا بالعكس همواره بچشم يك حامى و يك مدافع به عقل نگاه ميكند و از نيروى آن استمداد ميكند ؟ اين سؤالات و صدها سؤال نظير آن, كه ضمن شناخت تحليلى طرح مى گردد, ما را با ماهيت قرآن آشنا ميسازد. سوم : اى در اين مرحله, بعد از آنكه صحت استناد و انتساب يك كتاب به نويسنده اش محرز شد و بعد از اينكه محتواى كتاب بخوبى تحليل و بررسى شد, بايد به در اين مورد بپردازيم كه آيا مطالب و محتويات كتاب فكر بدیع نويسنده آن است يا آنكه از انديشه ديگران وام گرفته شده است. 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
قرآن مجيد متضمن كليات برنامه زندگى بشر است‌ .زيرا آيين اسلام كه بهتر از هر آيين ديگرى سعادت زندگى بشر را تأمين و تضمين مى‌كند از راه قرآن مجيد به دست مسلمانان رسيده است و مواد دينى اسلام كه يك سلسله معارف اعتقادى و قوانين اخلاقى و عملى است ريشه اصلى آنها در قرآن مجيد مى‌باشد، خداى متعال مى‌فرمايد: {«إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ» «1» به درستى اين قرآن به سوى آيينى كه بهتر از هر آيين ديگر جهان بشريت را اداره مى‌نمايد راهنمايى مى‌كند. و باز مى‌فرمايد: {«وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ» «2» و فرو فرستاديم بر تو اين كتاب را كه همه چيز را بيان مى‌نمايد و روشن مى‌سازد. و روشن است كه در قرآن مجيد اصول عقايد دينى و فضايل اخلاقى و كليات قوانين عملى در آيات بسيارى كه نيازى به نقل آنها نيست ذكر شده است. {بيان ديگر تفضيلى:} با تأمل در چند مقدمه زيرين مى‌توان معناى واقعى اشتمال قرآن مجيد به برنامه زندگى بشر را دريافت: 1. انسان در زندگى خود هرگز هدفى جز سعادت و خوش‌بختى و كام‌روايى خود ندارد (خوشبختى و سعادت شكلى است از زندگى كه انسان آرزوى آن را داشته شيفته آن است مانند آزادى و رفاهيت و وسعت معاش و جز آنها.) و چنانچه گاهى افرادى را مى‌بينيم كه از خوش‌بختى و سعادت خود روگردان مى‌باشند مانند كسى كه با انتحار به زندگى خود خاتمه مى‌دهد يا از مزاياى زندگى اعراض مى‌كند اگر درحال روحى‌شان دقيق شويم خواهيم ديد كه به واسطه عوامل ويژه‌اى سعادت زندگى را در آنچه تعقيب مى‌كنند مى‌دانند؛ مثلًا كسى كه خودكشى مى‌كند در اثر حمله و هجوم ناملايمات، راحتى خود را در مرگ مى‌بيند و مثلًا كسى كه به زهد و رياضت پرداخته لذايذ مادى را بر خود تحريم مى‌كند سعادت را در شيوه‌اى كه پيش گرفته مى‌داند. پس فعاليت زندگى انسان پيوسته براى دست يافتن به سعادت و پيروزى در آن راه مى‌باشد خواه در تشخيص سعادت واقعى خود مصيب باشد يا مخطى.
2. فعاليت زندگى انسان هرگز بدون برنامه صورت نمى‌گيرد. مسئله‌اى است بديهى و اگر احياناً خفا پيدا مى‌كند از كثرت وضوح است، زيرا در يك طرف انسان با خواست و اراده خود كار مى‌كند و در نتيجه تا كارى را به سبب شرايط موجوده «كردنى» تشخيص ندهد به انجام دادن آن اقدام نمى‌كند؛ يعنى كار را به دنبال دستور علمى درونى انجام مى‌دهد و از طرف ديگر كارهايى را كه انجام مى‌دهد براى «خود» يعنى براى رفع حوايجى كه درك مى‌كند به وجود مى‌آورد و در نتيجه ميان اعمال و افعال وى ارتباطى است مستقيم.
خوردن و نوشيدن و خواب و بيدارى و نشستن و برخاستن و رفتن و آمدن و غير آنها هركدام جايى و اندازه‌اى دارد درحالى لازم و در حالى غير لازم در شرايطى نافع و در شرايطى مضر مى‌باشد و در نتيجه انجام دادن هر كارى طبق دستورى است درونى كه در درك انسان كليات آن ذخيره شده و به حسب انطباق به مورد جزئيات آنها تحقق مى‌پذيرد. هر فرد از انسان در كارهاى فردى خود به منزله كشورى است كه فعاليت‌هاى اهالى آن تحت قوانين و سنن و آداب معينه‌اى كنترل مى‌شود و قواى فعاله كشور نامبرده موظفند كه اعمال خود را اول به دستورات لازم‌الرعايه آن تطبيق نموده پس از آن انجام دهند. فعاليت‌هاى اجتماعى يك جامعه نيز حال فعاليت‌هاى فردى را دارد و پيوسته يك نوع مقررات و آداب و رسومى كه مورد تسليم اكثريت افراد مى‌باشد بايد در آنها حكومت كند وگرنه اجزاى جامعه به واسطه هرج و مرج در كمترين وقت و كوتاه‌ترين فرصتى درهم و متلاشى خواهد شد.
نهايت اگر جامعه، جامعه مذهبى باشد حكومت از آن احكام مذهب خواهد بود و اگر جامعه غير مذهبى و متمدن باشد فعاليت‌ها از قانون پيروى خواهد كرد و اگر جامعه غير مذهبى و متوحش وهمجى باشد آداب و رسومى را كه حكومت فردى و مستبد وضع و تحميل نموده يا مراسمى را كه در اثر برخورد و كسر و انكسار عقايد گوناگون در جامعه پيدا شده اجرا خواهد كرد. پس در هر حال انسان در فعاليت‌هاى فردى و اجتماعى خود از داشتن هدفى گزير ندارد و از تعقيب هدف خود از راهى كه مناسب آن است و به كار بستن مقرراتى كه برنامه كار است هرگز مستغنى نيست. قرآن مجيد نيز نظر نامبرده را تأييد نموده مى‌فرمايد: {«وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ» براى هر كدام‌تان وجهه و هدفى است كه به آن، روى مى‌كنيد، پس در كارهاى نيك به همديگر پيشى و سبقت بگيريد (تا به هدفى عالى برسيد). قرآن دين به راه و رسم زندگى اطلاق مى‌شود. حتى كسانى كه اصلًا صانع را منكرند بدون دين نيستند، زيرا زندگى انسان بدون داشتن راه و رسمى خواه از ناحيه نبوت و وحى باشد يا از راه وضع و قرار داد بشرى اصلًا صورت نمى‌گيرد، خداى متعال در وصف ستمگران كه با دين خدايى دشمنى دارند از هر طبقه و صنف بوده باشند مى‌فرمايد: {«الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً» كسانى كه- مردم را- از راه خدا بر مى‌گردانند و راه خدا- راه و رسم زندگى فطرى- را در حالى كه كج كرده‌اند قصد مى‌كنند و پيش مى‌گيرند. قرآن در اسلام- علامه طبا طبایی
📌 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ (2 سوره حجرات) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! (در گفتگو با پيامبر) صدايتان را بلندتر از صداى پيامبر نكنيد و آن گونه كه با يكديگر بلند گفت وگو مى كنيد، با پيامبر بلند سخن مگوييد! مبادا (به خاطر اين بى ادبى،) اعمالتان نابود شود و شما آگاه نشويد. 📚پیام ها: - براى آموزش ادب به ديگران، ما نيز بايد آنان را مؤدّبانه صدا بزنيم. (در اين آيه خداوند مؤمنان را با جمله ى «يا ايّها الّذين آمنوا» صدا زده است.) - سفارش به احترام بزرگان، از زبان ديگران زيبا است. (در اين آيه پيامبر نمى فرمايد: بلندتر از من سخن نگوييد، اين خداوند است كه سفارش مى كند بلندتر از پيامبر صحبت نكنيد.) «لا تَرفعوا اصواتكم» - مقام و موقعيّت افراد، در عمل آنان اثر دارد. (جسارت مؤمن نسبت به پيامبر، كيفر سنگينى دارد.) «يا ايّها الّذين آمنوا لا ترفعوا... ان تَحبط اعمالكم» - گاهى انسان ندانسته تيشه به ريشه خود مى زند. «تَحبط اعمالكم و انتم لاتشعرون»