eitaa logo
✳️محفل تفسیر و قرآن شناسی رحیق
2.9هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
728 فایل
🌷دانش دامنه گسترده ای دارد به آموخته ها قناعت نکنیم🌷 واژه رحیق برگرفته از آیه ۲۵ سوره مطففین به معنی شراب خالص بهشتی. گرداننده محفل گرچه تجربه و مطالعه ای ۳۰ ساله در مباحث قرآنی داردلیکن باور دارد هنوز در گام اول هست. @s_m_a57 @Sayyedali_1997
مشاهده در ایتا
دانلود
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت15:نکته ها و پیام های کلی تفسیر آیات 33 تا 37سوره عبس فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّهُ«33» یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ«34» وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ«35» وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ«36» لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ«37» پس زمانی که آن صدای هولناک در آید.روزی که انسان از برادرش بگریزد و از مادر و پدرش و همسر و فرزندانش.در آن روز برای هر یک از آنان کار و گرفتاری است که او را(از پرداختن به کار دیگران)بازدارد. 🗓نکته ها: ▫️ «صاخه»به معنای صدای وحشتناکی است که نزدیک است گوش را کر کند.مراد از آن،یا صیحه ی برپا شدن قیامت است و یا ناله و فریاد گوش خراش مردم در آن روز. ▫️ در آیات قبل،از معاش بحث شد و در این آیات از معاد گفتگو می شود. ▫️در باره انگیزه فرار انسان از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندان،مطالبی می توان گفت،از جمله اینکه می گریزد تا مبادا برادرش از حقوق خود مطالبه کند و او را گرفتار سازد.می گریزد تا مورد تقاضای دیگران قرار نگیرد.می گریزد تا رسوایی او را دیگران نفهمند.می گریزد تا به کار خود برسد و تکلیفش زودتر روشن شود. «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ» 📝پیام ها: 1- قیامت،روز فرار است.فرار برادر از برادر،فرزند از پدر و مادر،مرد از همسر، پدر از پسر. فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّهُ یَوْمَ یَفِرُّ ... 2- روابط خویشاوندی،در قیامت گسسته می شود. یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ ... 3- در قیامت،هرکس به فکر نجات خویش است. لِکُلِّ امْرِئٍ ... شَأْنٌ یُغْنِیهِ 4- در قیامت،فرصت برای پرداختن به کار دیگران نیست. «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ» ◽️👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت16:نکته ها و پیام های کلی تفسیر آیات 38 تا 42سوره عبس وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَهٌ«38» ضاحِکَهٌ مُسْتَبْشِرَهٌ«39» وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَهٌ«40» تَرْهَقُها قَتَرَهٌ«41» أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَهُ الْفَجَرَهُ«42» چهره هایی در آن روز درخشانند،خندان و شادمانند،و چهره هایی در آن روز،غبار(غم)بر آنها نشسته.و تیرگی و سیاهی،چهره آنان را پوشانده است.اینان همان کافران بدکردارند. 🗓نکته ها: ▫️«مُسْتَبْشِرَهٌ» با خبر شدن از مطلب شادی که از آن بشره و پوست صورت شکفته شود. ▫️«غَبَرَهٌ» و غُبار به معنای گرد خاک فرونشسته برچیزی است. «قَتَرَهٌ» ،دود سیاهی است که برمی خیزد و«رهق»به معنای فراگرفتن و پوشاندن است. ▫️ این آیات،مردم را در قیامت به دو دسته تقسیم می کند:اهل سعادت و اهل شقاوت،که هر دو گروه با سیما و چهره شان شناخته می شوند.چون صورت انسان،آئینه سیرت اوست و شادی و غم درونی او در چهره اش ظاهر می گردد. ▫️این سوره با چهره درهم کشیدن در دنیا آغاز و با چهره دود آلوده شدن در قیامت پایان می یابد. عَبَسَ ... .تَرْهَقُها قَتَرَهٌ ▫️«کفره»جمع کافر و«فجره»جمع فاجر است.اولی اشاره به فساد عقیده دارد و دومی اشاره به فساد عمل. 📝پیام ها: 1- معاد جسمانی است. وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ... 2- چهره باز و خندان یک ارزش است. «مُسْفِرَهٌ ، ضاحِکَهٌ» 3- خنده های قیامت،بر اساس بشارت به آینده ای روشن است. «ضاحِکَهٌ مُسْتَبْشِرَهٌ» 4- آلودگی به گناه در دنیا،سبب آلودگی چهره در قیامت می شود. «تَرْهَقُها قَتَرَهٌ أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَهُ الْفَجَرَهُ» 5-کفر،سبب ارتکاب گناه و فسق و فجور است. «الْکَفَرَهُ الْفَجَرَهُ» 6- صورتِ اهل ایمان و تقوا،شاد و خندان است.(به قرینه اینکه صورتِ اهل کفر و فجور،دود آلود است) وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَهٌ ... وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَهٌ 7- از بهترین شیوه های تبلیغ،مقایسه است. وُجُوهٌ ... وُجُوهٌ 8-گناه،باعث می شود که چهره پاک الهی انسان،با نقابی زشت و سیاه پوشیده شود. «عَلَیْها غَبَرَهٌ تَرْهَقُها قَتَرَهٌ» «والحمد للّه ربّ العالمین» ◽️👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت17:نکته ها و پیام های تفسیری آیات1و2 سوره عبس عَبَسَ وَتَوَلَّى ﴿١﴾ چهره در هم کشید و روی گردانید، (۱) 🔅🔅🔅 ۱ - چهره درهم کشیدن یکى از مسلمانان صدراسلام و روى گردانى اعتراض آمیز او، از مسلمانى که با ظاهرى ناخوشایند نزد او حاضر شده بود. (عبس و تولّى) فاعل «عبس» در آیه شریفه ذکر نشده است; ولى به قرینه نکوهش شدیدى که از او در آیات بعد آمده است; وى فردى بود که خداوند از اخلاق او رضایت کامل نداشت. ۲ - خداوند، نقاط ضعف مسلمانان صدراسلام را به آنان گوشزد مى کرد و ایشان را با خطاهایشان آشنا مى ساخت. (عبس و تولّى) ۳ - لزوم آگاهى از شیوه صحیح برخوردهاى اجتماعى و پرهیز از برخورد نامناسب با مردم (عبس و تولّى) ☘️☘️☘️ أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَىٰ ﴿٢﴾ از اینکه آن مرد نابینا نزد او آمد! (۲) 🔅🔅🔅 ۱ - مسلمانى نابینا، پس از ورود خود به مجلس وعظ و ارشاد پیامبر(ص)، با ترش رویى و روى گردانى یکى از حاضران مواجه شد. (عبس و تولّى . أن جاءه الأعمى) ۲ - عبداللّه بن اُمّ مکتوم، نابیناى مسلمانى که گرفتار ترش رویى و اعراض یکى از حاضران مجلس پیامبر(ص) شد. (أن جاءه الأعمى) برخى از مفسّران، نام شخصى را که «أعمى=نابینا» بود و آیه شریفه درباره حضور او نازل شده، «عمرو» و اکثریت «عبداللّه» نوشته اند; ولى همگان بر این اتفاق دارند که او فرزند نابیناى «ام مکتوم» بود. در شأن نزول آیه شریفه آمده است که وى در حال ورود به مجلسى که پیامبر(ص)، در آن حضور داشت، مورد اسائه ادب فردى از بنى امیه - که گفته مى شود عثمان بن عفان بوده است - قرار گرفت. ۳ - خداوند، اعتراض کننده به ابن ام مکتوم را، به دلیل برخورد سرد و حاکى از خشم او، با گفتارى قهرآمیز سرزنش کرد. (عبس و تولّى . أن جاءه الأعمى) فعل غایب «عبس» و «تولّى»، حاکى از لایق نبودن شخص براى خطاب مستقیم است. در جملات بعدى، گرچه ضمیر خطاب به طور مکرر به کار رفته است; ولى در این موارد - که فعلى به صورت غایب در آغاز سخن قرار مى گیرد - متکلم گاه در ادامه کلام خود، فرد مورد نظر را شنونده گفتار خود فرض مى کند، بدون این که با او گفتوگوى مستقیم داشته باشد. ۴ - آگاه نشدن شخص از اظهار انزجار و ناراحتى دیگران، مجوّز چنین رفتارى با وى نیست و از زشتى آن نمى کاهد. (عبس و تولّى . أن جاءه الأعمى) با آن که فرد نابینا، گرفتگى چهره را مشاهده نمى کرد; ولى آیه شریفه آن رفتار را نکوهیده خوانده و فاعل آن را مذمت کرده است. ۵ - روشندلان مسلمان - هرچند فقیر باشند - شایسته احترام اند و اهانت یا اظهار کدورت از همنشینى با آنان، مجاز نیست. (عبس و تولّى . أن جاءه الأعمى) توصیف ابن ام مکتوم به «الأعمى» - با آن که اگر ثروتمند بود کورى او مایه خشم و قهر دیگران نمى شد - بیانگر این است که در نظام حاکم بر مردم آن زمان، افراد کور به رفاه و ثروت نمى رسیدند; به گونه اى که توصیف آنان به «کور»، براى بیان فقر آنها کافى بود. تقابل «الأعمى» با «من استغنى» در آیات بعد، گفته یاد شده را تأیید مى کند. سرزنش کسى که دیگران را بر شخص کور ترجیح داده بود، گویاى لزوم احترام نابینایان است. ۶ - نقص عضو، از شخصیت و ارزش انسان نمى کاهد. (عبس و تولّى . أن جاءه الأعمى) ۷ - مجلس پیامبر(ص)، پذیراى عموم مردم و آماده بهره بردن حتى براى معلولان و طبقات غیر اشراف (أن جاءه الأعمى) ◽️👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت17:نکته ها و پیام های تفسیری آیات 3 سوره عبس وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى ﴿٣﴾ تو چه می دانی شاید او [در پرتو تعالیم اسلام از آلودگی] پاک و پاکیزه شود (۳) ☘️☘️☘️ ۱ - تلاش براى تزکیه نفس و درست کارى، مایه ارجمندى انسان و شایستگى او براى احترام افزون تر (و مایدریک لعلّه یزّکّى) «زکاة» در معانى «صلاح»، «پاکیزگى»، «نمو»، «برکت» و «مدح» استعمال شده است (لسان العرب). در این آیه - به قرینه مقام - مراد صلاح (درست کارى) و پاکسازى درون است. ۲ - احتمال علاقه مندى افراد به تزکیه نفس، کافى در لزوم احترام آنان و استقبال از حضورشان در مجالس وعظ و ارشاد (و مایدریک لعلّه یزّکّى) کلمه «لعلّ»، بر رجا و امیدوارى دلالت دارد و جمله «لعلّه یزّکّى» امید به وجود تزکیه را در لزوم پذیرش مستمعان کافى مى داند. ۳ - آگاهى از صالح یا ناصالح بودن افراد، براى همگان مقدور نیست. (و مایدریک) «ما» براى استفهام است و جمله «مایدریک...» (چه چیز تو را آگاه مى سازد)، نشانگر بسته بودن راه آگاهى براى مخاطب است. ۴ - اندام ناقص، مانع تزکیه نفس و پیدایش صلاح و درست کارى در افراد نیست. (أن جاءه الأعمى . و مایدریک لعلّه یزّکّى) ۵ - اعتراض کننده به حضور ابن ام مکتوم در مجلس پیامبر(ص)، فردى ناآشنا به صفات نفسانى او و ناتوان از شناخت صالحان (أن جاءه الأعمى . و مایدریک لعلّه یزّکّى) ۶ - مبلغان، نباید با ارزیابى هاى ظاهربینانه و مشاهده ناتوانى هاى جسمى افراد، از ارشاد آنان دریغ ورزند. (أن جاءه الأعمى . و مایدریک لعلّه یزّکّى) عبارت «فأنت له تصدّى» - در آیات بعد - حاکى از آن است که فرد اعتراض کننده به ابن ام مکتوم، به وعظ و ارشاد دیگران پرداخته و از اختصاص دادن آن فرصت به وى، دریغ کرده بود. ۷ - مداومت بر تصفیه درون و پاکسازى باطن، مؤثر و سودمند در بهره گیرى از مجالس پند و اندرز (أن جاءه الأعمى . و مایدریک لعلّه یزّکّى) فعل مضارع «یزّکّى» - نظیر هر مضارع دیگرى که از حالت هاى شخص خبر دهد - بر استمرار دلالت دارد. ◽️👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت18:نکته ها و پیام های تفسیری آیه 4 سوره عبس 🔅 أَوْ يَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ‌ الذِّکْرَى يا پند گيرد و آن پند سودش دهد. 🔅🔅🔅 ۱ - وعظ و ارشاد دینى، زمینه ساز از میان رفتن غفلت ها است. (أو یذّکّر) ذکر و حفظ به یک معنا است; با این تفاوت که به اصل ذخیره سازى اطلاعات «حفظ» و به حاضر ساختن آن در قلب یا زبان - چه پس از فراموشى و چه بدون آن - «ذکر» مى گویند ۲ - امکان بهره گیرى انسان از تذکّرات و تعالیم دینى حتى در صورتى که خود را تزکیه نکرده باشد. (لعلّه یزّکّى . أو یذّکّر) 🔘 حرف «أو» دلالت دارد که هرگاه یکى از دو ویژگى (تزکیه یا تذکّر) محتمل باشد; باید شخصى را که مى خواهد به مجلس وعظ و ارشاد وارد شود، پذیرفت و نباید او را تا پس از خودسازى و تزکیه از تذکرات دینى محروم کرد. ۳ - تذکرات دینى براى انسان، سودمند است و آموختن آن او را براى تزکیه آماده مى سازد. (لعلّه یزّکّى . أو یذّکّر فتنفعه الذکرى) ۴ - فراگیران پند و اندرز، انسان هایى ارجمند و شایسته احترامى افزون تر از دیگران (و ما یدریک لعلّه ... یذّکّر) ۵ - احتمال تأثیرپذیرى مردم از نصیحت ها، کافى در لزوم استقبال از آنان در مجالس پند و اندرز (لعلّه ... یذّکّر) ۶ - شایستگى فرد براى ترجیح او بر دیگران در پند و اندرز، به سلامتى کامل، بینایى و فعال بودن تمام قواى جسمى وى وابسته نیست. (أن جاءه الأعمى ... و ما یدریک لعلّه ... یذّکّر) ۷ - تنها کسانى شایسته حضور در مجالس وعظ و ارشادند، که خود را در مسیر خودسازى قرار داده یا افرادى توصیه پذیر و نصیحت خواه باشند. (یزّکّى . أو یذّکّر) ۸ - کشف وجود روحیه پندپذیرى در افراد، براى همه کس مقدور نیست. (و ما یدریک لعلّه ... یذّکّر) ۹ - رفتار مسلمانى که از حضور ابن ام مکتوم در مجلس پیامبر(ص) ناخشنود بود - به دلیل ناآگاهى او از روحیات نیک و بد وى - رفتارى ناروا و توجیه ناپذیر بود. (عبس ... و ما یدریک لعلّه یزّکّى ... أو یذّکّر) ۱۰ - ابن ام مکتوم، در تلاش براى تزکیه نفس یا پندآموزى و داراى مقامى ارجمند در پیشگاه خداوند (لعلّه یزّکّى . أو یذّکّر) ۱۱ - خوددارى از ارشاد کسانى که در مسیر خودسازى قرار دارند و استنکاف از راهنمایى پندپذیران، کردارى نکوهیده و ناروا است. (عبس ... و ما یدریک لعلّه یزّکّى . أو یذّکّر) ۱۲ - بهره بردن از پند و اندرز دیگران و سودمندى آن به حال انسان، در گرو داشتن روحیه اى پندپذیر و نصیحت خواه أو یذّکّر فتنفعه الذکرى «فاء» در «فتنفعه»، نافع بودن تذکر را فرع برخوردارى از روحیه تذکّرپذیرى ساخته است. ۱۳ - پاکسازى خویش از آلودگى ها، داراى اهمیتى بیشتر از آموختن پند و اندرز است. (لعلّه یزّکّى . أو یذّکّر) تقدیم «تزکیه» بر «تذکر»، گویاى برداشت یاد شده است. ◽️👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت19:نکته ها و پیام های تفسیری آیه 5 سوره عبس 🔅 أَمَّا مَنِ‌ اسْتَغْنَى‌ ۱ - برخى از حاضران مجلس پیامبر(ص) در ماجراى ابن ام مکتوم، خود را از پند و اندرزهاى الهى بى نیاز مى دیدند و از فرجام خود نگرانى نداشتند. (أمّا من استغنى) به قرینه «جاءک» و «یخشى» - در آیات بعد - مراد از جمله «استغنى»، احساس بى نیازى نسبت به حضور در مجلس وعظ و ارشاد و نیز بى خطر دیدن عاقبت خویش است. ۲ - پیامبر(ص)، حتى کسانى را که به معارف دینى احساس نیاز نمى کردند، به حضور مى پذیرفت و از ارشاد آنان دریغ نمى ورزید. (أمّا من استغنى) 🔘 با توجه به شأن نزول و جملات آیه شریفه، چنین بر مى آید که پیامبر(ص) در مجلسى به ارشاد کسانى پرداخته بود که برخى از افراد حاضر در آن، خود را از تعالیم آن حضرت بى نیاز مى پنداشتند. فردى از مسلمانان نیز با شرکت در آن مجلس، خود را در مقام وعظ و ارشاد آنان قرار داده بود. پس از حضور ابن ام مکتوم، آثار ناخرسندى در قیافه و رفتار او نمودار گشت و این آیات با نکوهش از دوگانگى برخوردش، وى را فردى نامناسب براى ارشاد معرفى کرده است. ۳ - ثروت و امکانات مادى، زمینه ساز بازماندن از تلاش براى درک معارف الهى و غافل سازنده انسان از عاقبت خویش* (أمّا من استغنى) 🔘 مراد از «استغناء» ممکن است داشتن مال و ثروت باشد. در این صورت - به قرینه «جاءک یسعى و هو یخشى» در توصیف جبهه مقابل - مى توان گفت ثروتمندان در معرض ترک حضور در مجالس دینى و خوددارى از تلاش براى آموختن دین و دچار محرومیت از خشیت هستند. ◽👈 ادامه دارد.... ☘☘☘ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت 20:نکته ها و پیام های تفسیری آیه 6 سوره عبس فَأَنْتَ‌ لَهُ‌ تَصَدَّى‌ پس تو به او مى‌پردازى 🔅🔅🔅 ۱ - کسانى که خود رااز پند و اندرزهاى الهى بى نیاز مى پندارند، شایسته بذل توجّه کامل از سوى ارشادگران و مبلّغان نیستند. (فأنت له تصدّى) 🔘 متصدى کسى است که با کشیدن سر و سینه خود به بالا، در صدد دیدن چیزى برآید (لسان العرب). این تعبیر حاکى از معطوف داشتن تمام توجّه و عنایت، به سوى همنشین خود است. ۲ - فرد خشمگین از حضور ابن ام مکتوم در مجلس پیامبر(ص)، تمام توجّه خود را معطوف کسى ساخته بود که خود را از فراگیرى آموزه هاى آن مجلس بى نیاز مى دانست. (أمّا من استغنى . فأنت له تصدّى) ۳ - بذل توجّه کامل به ارشاد کسانى که نیازى به تعالیم الهى در خود احساس نمى کنند، روشى ناپسند و مذموم است. (أمّا من استغنى . فأنت له تصدّى) 🔘 آغاز سخن با ضمیر «أنت» و نیز تقدیم «له» بر «عنه» در جمله هاى «أنت له تصدّى» و «أنت عنه تلهّى» - در آیات بعد - ارشاد کننده را به جهت برخوردش با هر دو نوع مخاطب، نکوهش کرده است. ۴ - حضور پیامبر(ص)، مانع اظهار نظر مسلمانان و پرداختن آنان به ارشاد دیگران نبود. (أمّا من استغنى . فأنت له تصدّى) برداشت بالا، با توجّه به شأن نزول و سیاق آیات استفاده شده است. ۵ - عثمان بن عفان، از حاضران مجلس پیامبر(ص) در ماجراى ابن ام مکتوم و ارشاد کننده کافران مکه در عصر بعثت * (أمّا من استغنى . فأنت له تصدّى) 🔘 در شأن نزول آیه شریفه از تفسیر قمى نقل شده که فرد مورد نظر از ضمیر خطاب در «أنت له تصدّى»، عثمان بوده است. او در صدد مسلمان ساختن حاضران مجلس - که از چهره هاى برجسته قریش بودند - برآمده بود. ۶ - علاقه شدید برخى از مسلمانان عصر بعثت، به ارشاد کافران سرشناس مکه و مسلمان ساختن آنان (فأنت له تصدّى) 🔘 براساس شأن نزول این آیات، افراد معروفى از قریش (نظیر ابوجهل) در مجلسى که ابن ام مکتوم وارد شد، حضور داشتند و تعبیر «من استغنى» در مورد آنان نازل شده است. ◽️👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت 21:نکته ها و پیام های تفسیری آیه 7 سوره عبس وَ مَا عَلَيْکَ‌ أَلاَّ يَزَّکَّى‌ و اگر هم پاك نشود، گناهى بر تو نيست. 🔅🔅🔅 ۱ - مسلمانان براى تزکیه کسانى که خود را از تعالیم الهى بى نیاز مى پندارند، هیچ تکلیف و مسؤولیتى ندارند. (و ما علیک ألاّ یزّکّى) 🔘 بى توجّهى شخص کافر به تزکیه خویش، براى تو مسؤولیت آفرین نیست که هدایت او را بر پذیرش مؤمن مقدم مى دارى!. ۲ - کسانى که شایستگى ارشاد دیگران را ندارند، مسؤول ناپاکى آنان نیز نیستند.* (و ما علیک ألاّ یزّکّى) 🔘 اگر خود را در برابر ناپاکى کافران مسؤول مى دانى خطاکرده اى; زیرا همین برخوردى که با آن نابینا داشتى، نشان مى دهد که نمى توانى عهده دارِ مقام ارشاد دیگران باشى و این تکلیف از تو برنمى آید. ۳ - اعتراض کننده به حضور ابن ام مکتوم در مجلس پیامبر(ص)، شایستگى لازم را براى ارشاد و هدایت دیگران نداشت.* (و ما علیک ألاّ یزّکّى) 🔘 سرزنش فردى که در مجلس پیامبر(ص) به ارشاد کافران پرداخته بود و حضور ابن ام مکتوم را در آن مجلس مانع کار خود مى دید، از دو جهت بوده است; ۱- ترش رویى براى حضور مسلمانى که ممکن است براى تزکیه شدن یا شنیدن تذکرات پیامبر(ص)، خود را به مجلس آن حضرت رسانده بود; ۲- پرداختن به کارى که در شأن او نبوده و شایستگى آن را نداشته است. ۴ - وظیفه تزکیه و پاکسازى دیگران از آلودگى هاى معنوى، تکلیفى سنگین و نیازمند برخوردارى از کمالاتى ویژه است. (و ما علیک ألاّ یزّکّى) 🔘 نفى تکلیف از مخاطب، در مورد تزکیه کافرانى که در مجلس پیامبر(ص) حضور داشتند، بیانگر آن است که وى در مقامى نبود که این تکلیف از او ساخته باشد و خداوند، از چنین افرادى انجام دادن آن را نخواسته است. ۵ - معارف و تعالیم دین، مایه پاکى انسان از پلیدى ها است. (و ما علیک ألاّ یزّکّى) ۶ - بى نیاز دیدن خویش از تعالیم دین، مصداق بارز ناپاکى و محرومیت از تزکیه است. (أمّا من استغنى ... و ما علیک ألاّ یزّکّى) ۷ - استقبال مردم از مجالس وعظ و ارشاد، زمینه ساز تکلیف مبلغان به پذیرش آنان و روى گردانى مردم از آن مجالس، مایه رفع تکلیف از ارشادگران است. (أن جاءه الأعمى ... لعلّه یزّکّى ... من استغنى ... و ما علیک ألاّ یزّکّى) ۸ - ثروتمندان، در خطر محرومیت از تزکیه و تصفیه باطن* (أمّا من استغنى ... ألاّ یزّکّى) برداشت یاد شده براساس احتمالى است که در معناى «استغنى» داده شده که مراد غنى و ثروتمند بودن است. ◽️👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت 22:نکته ها و پیام های تفسیری آیه 8و9 سوره عبس وَ أَمَّا مَنْ‌ جَاءَکَ‌ يَسْعَى‌(8) ۱ - ابن ام مکتوم، با آن که از دیدن عاجز بود، براى رساندن خویش به مجلس وعظ و ارشاد پیامبر(ص)، راه را با شتاب مى پیمود. (من جاءک یسعى) ۲ - ابن ام مکتوم، پس از ورود به مجلس پیامبر(ص)، در کنار مسلمانى قرار گرفت که در حال ارشاد و سخن گفتن با دیگرى بود. (أمّا من استغنى . فأنت له تصدّى ... و أمّا من جاءک یسعى) تعبیر «جاءک» بیانگر آن است که ابن ام مکتوم در مجلس پیامبر(ص)، نزد همان شخصى جا گرفته بود که با اخم و قهر، ناخرسندى خود را ابراز داشت. ۳ - معارف دین، سزاوار جستجو و تلاش در راه فراگیرى آن از محضر عالمان (من جاءک یسعى) ۴ - درک محضر استاد و تلاش براى حضور در مجلس او، از وظایف دانش اندوزان (جاءک یسعى) 🔅🔅🔅 وَ هُوَ يَخْشَى‌(9) ۱ - ابن ام مکتوم مسلمانى خداترس بود و خطر محرومیت از تزکیه او را نگران ساخته بود. (و هو یخشى) ۲ - خداترسى و حالت خشیت، برانگیزاننده ابن ام مکتوم براى حضور در مجلس پیامبر(ص) بود. (و أمّا من جاءک یسعى . و هو یخشى) ۳ - افراد خداترس و نگران از ناکامى در تزکیه و درست کارى، سزاوار ارج نهادن و دریغ نداشتن راهنمایى و ارشاد از آنان (جاءک ... و هو یخشى) ۴ - ترس از خدا و نگرانى از دست نیافتن به تزکیه نفس، ترسى به سزا و حالتى مطلوب در پیشگاه خداوند (و هو یخشى) ۵ - احساس بى نیازى از تعالیم دین، زمینه ساز غفلت از خداوند و بى باکى از آلودگى به پلیدى ها است. (أمّا من استغنى ... ألاّ یزّکّى ... و هو یخشى) ۶ - حالت خشیت، حالتى حرکت آفرین و وادارکننده انسان به تلاش در راه آموختن و کسب کمالات (و أمّا من جاءک یسعى . و هو یخشى) ۷ - ابن ام مکتوم، از طیف ثروتمندان نبود.* (أمّا من استغنى ... و هو یخشى) ☑ در این آیات بین اوصاف دو فرد تقابل شیوایى به نام احتباک پدید آمده است. این گونه سخن گفتن، نوعى بلاغت است که با ذکر وصف ثروتمندى در یک طرف (استغنى) اشاره به نبود ثروت در طرف مقابل شود و با ذکر وصف خشیت در طرف دیگر، به نبود آن وصف در فرد نخست اشاره گردد. ◽️👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت 23:نکته ها و پیام های تفسیری آیه 10سوره عبس فَأَنْتَ‌ عَنْهُ‌ تَلَهَّى‌ (10) ۱ - فرد خشمگین از حضور ابن ام مکتوم در مجلس پیامبر(ص)، از او اعراض کرده، خود را به گفتوگو با دیگرى سرگرم ساخت. (فأنت عنه تلهّى) ☑ «تلهّى» در اصل «تتلهّى» بوده و حذف «تاء» از باب تفعّل در این موارد شایع است. این کلمه از ریشه «لهو» است و راغب در مفردات «لهو» را به معناى چیزى دانسته است که انسان را از آنچه باید مقصد او قرار گیرد و براى او اهمیت دارد، باز دارد. ۲ - خداوند، با گوشزد کردن برخورد ناشایست فردى که از ابن ام مکتوم اعراض کرده بود، او را سرزنش کرد. (فأنت عنه تلهّى) ۳ - ترجیح اشراف بر دیگران در تبلیغ دین و برخورد دو گانه تبعیض آمیز در معاشرت با مردم، مذموم است. (أمّا من استغنى . فأنت له تصدّى ... فأنت عنه تلهّى) ۴ - لزوم استقبال از همنشینى با خداترسان و دین پژوهان و پرهیز از بى اعتنایى به آنان (فأنت عنه تلهّى) ۵ - تقویت ایمان مؤمنان، داراى اهمیتى افزون تر از پافشارى بر هدایت معاندان و کافران پندناپذیر (فأنت له تصدّى ... فأنت عنه تلهّى) ☑ از مجموع این بخش از آیات، استفاده مى شود که اصرار بر ارشاد کافران، گرچه کارى پسندیده است; ولى هرگاه در تعارض با تقویت ایمان مسلمانى قرار گیرد، باید آن را رها کرد. ۶ - لزوم پرهیز مبلّغان، از برخوردهاى ناهنجارى که زمینه گریز مردم از مجلس وعظ و ارشاد گردد. (لعلّه یزّکّى ... فأنت عنه تلهّى) ◽️👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت 24:نکته ها و پیام های تفسیری آیه 11سوره عبس کَلاَّ إِنَّهَا تَذْکِرَةٌ(11) هرگز چنین نیست که آنها می‌پندارند؛ این (قرآن) تذکّر و یادآوری است. 🔅🔅🔅 ۱ - تأکید خداوند بر ضرورت ترک ترش رویى با اندرز خواهان; هر چند آنان، جسمى معلول داشته و از طبقات اشراف نباشند. (کلاّ) کلمه «کلاّ» براى ممنوع ساختن و ردّ مطالبى است که پیش از گفتن این کلمه، مطرح شده بود. ۲ - آیات قرآن، راهنما و مایه غفلت زدایى و زمینه پندگیرى و عبرت است (کلاّ إنّها تذکرة) ▫️مراد از ضمیر در «إنّها»، آیات قرآن است که با توجّه به بیان اوصاف آنها در آیات بعد، تصریح به مرجع ضمیر لزومى نداشته است. ▫️«تذکرة» اعم از «دلالت» (راهنمایى) و «اماره» (نشانه) است و به هر چیزى که با آن تذکّر حاصل شود، اطلاق مى گردد (مفردات راغب). «تذکیر» (مرادف تذکرة) به معناى موعظه کردن و «ذکرى» (اسم مصدر آن) به معناى عبرت است (قاموس); بنابراین مراد از «تذکره» بودن قرآن، راهنمایى، موعظه کردن و مایه عبرت بودن آن است. ۳ - شایستگى قرآن براى تذکّر و ارشاد همه مردم، دلیل لزوم پرهیز از منحصر ساختن مجالس آموزش آن به قشرى خاص (فأنت له تصدّى ... فأنت عنه تلهّى . کلاّ إنّها تذکرة) ◽️👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت 25:نکته ها و پیام های تفسیری آیه 12سوره عبس فَمَنْ‌ شَاءَ ذَکَرَهُ‌(12) و هر کس بخواهد از آن پند می‌گیرد! 🔅🔅🔅 ۱ - تنها کسانى توان فراگیرى معارف قرآن و به خاطر سپردن آن را دارند که طالب آن بوده و یادگیرى آن را بر خود تحریم نکرده باشند. (فمن شاء ذکره) ▫️«ذکر» یعنى شناختى که در ذهن حاضر باشد(بر گرفته از مفردات راغب). و ضمیر مفعولى در «ذکره» به «تذکرة» بازمى گردد. مذکر بودن آن که آخر آیات را هماهنگ ساخته به این اعتبار است که «تذکرة» و «ذکر» به یک معناست. ۲ - آشنایى با معارف قرآن، امرى ضرورى و مورد ترغیب از سوى خداوند (فمن شاء ذکره) ۳ - ابن ام مکتوم، خواهان فراگیرى معارف قرآن بود. (فمن شاء ذکره) آیه شریفه تلویحاً حاضران مجلس پیامبر(ص) را به دو دسته تقسیم مى کند و - به قرینه آیات پیشین - عبارت «من شاء» به ابن ام مکتوم نظر دارد. ۴ - اشراف حاضر در مجلس پیامبر(ص) در ماجراى ابن ام مکتوم، بر اثر بى رغبتى خود، از آموختن و به خاطر سپردن معارف قرآن محروم بودند. (فمن شاء ذکره) ۵ - انسان، در انتخاب دین، داراى اختیار تکوینى است. (فمن شاء ذکره) ۶ - همه انسان ها، استعداد شناخت معارف قرآن را دارند. (فمن شاء ذکره) ▫️👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت 26:نکته ها و پیام های تفسیری آیه 13سوره عبس فِي‌ صُحُفٍ‌ مُکَرَّمَةٍ(13) در الواح پرارزشی ثبت است، ۱ - معارف قرآن، نوشته هایى ثبت شده در ورقه هایى متعدد (فى صحف) عبارت «فى صحف» با «إنّها تذکرة» ارتباط دارد; یعنى، آن تذکره در صحیفه هایى متعدد است. «صحیفة» (مفرد «صحف»); یعنى، هر چه در آن چیزى نوشته شود.(مفردات راغب) ۲ - اوراق قرآن، داراى عظمت و احترام در پیشگاه خداوند (مکرّمة) آنچه در نوع خود شریف باشد، به «کرم» توصیف مى شود(مفردات راغب). باب تفعیل این کلمه (تکریم)، به معناى «عظمت دادن» و «پاک و منزّه ساختن» است (لسان العرب). بنابراین توصیف صفحات قرآن به «مکرّمة»، حاکى از این است که خداوند آنها را عظمت داده و محترم داشته است. ۳ - لزوم گرامى داشتن و ارج نهادن به ورق قرآن و آیات مکتوب آن (فى صحف مکرّمة) توصیف صفحات قرآن به «مکرّمة»، گرچه خبر از حقیقتى خارجى مى دهد; ولى متضمن توصیه شدن مسلمانان به حفظ احترام قرآن نیز هست. ۴ - قرآن، پیش از نزول - در صفحه هایى متعدد - مکتوب بوده است. (فى صحف مکرّمة) توصیف قرآن به «فى صحف» - با توجه به نزول سوره «عبس» در مکه - یا پیشگویى از نوشته شدن آن در آینده است و یا از نوشته بودن آن پیش از نزول کامل خبر مى دهد. در صورت دوّم، مراد این است که ملائکه قرآن را از لوح محفوظ برگرفته و به صورت نوشته هایى در صفحات متعدد، آن را به مراحل بعدى نازل مى کردند. ▫️👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت 27:نکته ها و پیام های تفسیری آیه 14سوره عبس مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ(14) آن صحیفه‌ها بسی بلند مرتبه و پاک و منزه (از خطا) است. 🔅🔅🔅 ۱ - صفحه هاى قرآن در پیشگاه خداوند، داراى جایگاهى بلند و ارزشى والا است. (مرفوعة) ۲ - درک مفاهیم قرآنى، در گرو رشد، تعالى و ارتقاى انسان است. (مرفوعة) ▫️رفعت صفحات قرآن، بیانگر والا مرتبه بودن محتواى آن است و به قرینه مقام، کنایه از این است که پندگیرى از تذکرات آن، تنها براى افرادى برجسته میسّر است. ۳ - صفحات قرآن، پاک و منزّه از ثبت هرگونه ناروا و دروغ و به دور از مطالب باطل (مطهّرة) ۴ - آیات قرآن، فراتر از دسترس نااهلان و منزّه از هرگونه تغییر و تحریف است (مرفوعة مطهّرة) ▫️ارتباط دو وصف «رفعت» و «طهارت»، گویاى راز پاک ماندن قرآن از انحراف است; زیرا کج اندیشان به آن دسترسى ندارند تا آن را با افکار پلید خود آلوده سازند. ۵ - لزوم جاى دادن قرآن، در مکانى برجسته و شریف (مرفوعة) خبر از رفعت مقام قرآن - علاوه بر بیان حقیقت آن - توصیه به مسلمانان نیز مى باشد که باید قرآن را در مقامى رفیع، قرار دهند و جاى عالى رتبه اى براى آن در نظر گیرند. ۶ - لزوم پاک نگه داشتن قرآن از هر آلودگى و خباثت (مطهّرة) ▫️👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت 28:نکته ها و پیام های تفسیری آیه 15سوره عبس بِأَيْدِي‌ سَفَرَةٍ(15) (سپرده) به دست سفیران حق (و فرشتگان وحی) است. 🔅🔅🔅 ۱ - قرآن، به دست نویسندگانى متعدد، نگاشته شده است. (بأیدى سفرة) «بأیدى» - مانند «فى صحف» در آیات پیشین - به محذوفى نظیر «مکتوبة» یا «مثبتة» تعلق دارد. ۲ - نوشتن قرآن در صفحه هاى پاکیزه و با عظمت، رسالت الهى که بر عهده سفیران متعدد است (بأیدى سفرة) ◽️ «سفرة» یا به معناى نویسندگان است و یا رسولان. در کتب لغت درباره این کلمه چنین آمده است: «سفر» [در تمام مشتقاتش] بر مکشوف و آشکار شدن دلالت دارد و «سَفْر»; یعنى، کتابت و «سفرة»; یعنى، نویسندگان; آنها را از آن جهت به این نام نامیدند که کتابت، آشکار سازنده چیزى است که مورد نیاز از نوشته است (مقاییس اللغة). کلمه «سفیر» بر رسول نیز اطلاق مى شود; زیرا او مأموریت خود را آشکار مى سازد (تاج العروس). جمع «سفیر»، گرچه «سفراء» است; ولى از آنجا که در لسان العرب، کلمه «سفرة» بر فرشتگانى که بین خدا و پیامبران او سفارت (رسالت) دارند، اطلاق شده است، مى توان گفت: «سفرة»، به معناى «سفراء» نیز استعمال شده است. ۳ - محدود بودن ثبت و ابلاغ قرآن به سفیران خداوند، تضمین کننده پاکى و پیراستگى آن از هرگونه خطا و باطل است .(مطهّرة . بأیدى سفرة) ▫️عبارت «بأیدى سفرة»، ممکن است متعلق به «مطهّرة» باشد; بر این اساس عامل تطهیر قرآن از خطا و باطل، آن است که تنها دستان سفیران الهى آن را ثبت و ابلاغ مى کند و دیگران از دسترسى به آن ناتوان اند. ۴ - فرشتگان وحى نویسندگان قرآن از لوح محفوظ و ابلاغ کنندگان آن به پیامبر(ص) هستند .(بأیدى سفرة) ◽️ در این که مراد از «سفرة» چه کسانى اند; نظرهایى چند ارائه شده است. از جمله این که به قرینه توصیف آنان به «کرام» در آیه بعد، مراد ملائکه وحى مى باشند; زیرا در سوره اى دیگر (انفطار، ۱۱) نیز براى ملائکه، وصف «کرام» ذکر شده است. استنساخ قرآن از لوح محفوظ، براى نازل ساختن آن بر پیامبر(ص)، احتمالى است که با این آیات و مراحل نزول قرآن سازگار است. ▫️👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت 29:نکته ها و پیام های تفسیری آیه 16سوره عبس کِرَامٍ‌ بَرَرَةٍ(16) که ملائکه مقرب عالی رتبه با حسن و کرامتند. 🔅🔅🔅 ۱ - نویسندگان قرآن در صفحه هاى پاکیزه و با عظمت، شخصیت هایى بزرگوار و داراى ارزش و احترام در پیشگاه خداوندند (بأیدى سفرة . کرام) ۲ - نویسندگان قرآن در صحیفه هاى پاک و والا مرتبه، کاتبانى راست گفتار، مطیع خداوند و درست کرداراند. (بأیدى سفرة ... بررة) ◽️«بررة» و «ابرار» به یک معنا است; جز این که «بررة» مبالغه بیشترى دارد; زیرا جمع «بَرّ» است و «بَرّ» مبالغه بیشترى از کلمه «بارّ» (مفرد «ابرار») دارد (مفردات راغب). از جمله معانى اى که براى «بِرّ» ذکر شده، «صلاح و درست کارى»، «اطاعت» و «صداقت» است. (لسان العرب) ۳ - سفیران الهى و واسطه هاى ابلاغ قرآن، فرشتگانى ارجمند و درست کاراند. (بأیدى سفرة . کرام بررة) ۴ - ارجمندى، عظمت و پیراستگى صفحات قرآن و مقام والاى نویسندگان آن، تضمین کننده شایستگى آن براى غفلت زدایى و بیان حقایق است. (إنّها تذکرة ... فى صحف مکرّمة . مرفوعة مطهّرة . بأیدى سفرة . کرام بررة) ▫️👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت 30:نکته ها و پیام های تفسیری آیه 17سوره عبس قُتِلَ‌ الْإِنْسَانُ‌ مَا أَکْفَرَهُ‌(17) ای کشته باد انسان (بی ایمان) که تا این حد کفر و عناد می‌ورزد! 🔅🔅🔅 ۱ - کافران، مورد غضب و نفرین خداوند و مشمول شدیدترین توبیخ هاى او هستند. (قتل الإنسن ما أکفره) ▫️فعل ماضى (قتل الإنسان) براى نفرین بکار رفته است. مفاد نفرین هاى خداوند توبیخ و تهدید است; زیرا معناى حقیقى نفرین، درباره او قابل تصور نیست. «ال» در «الإنسان» - به قرینه «فلینظر الإنسان...» در آیات بعد - براى ماهیت است و جمله «ما أکفره» نشان مى دهد که در نفرین «قتل الإنسان»، تنها کافران مد نظر مى باشند. ۲ - کشته شدن و مرگ، سزاوارترین فرجام براى کفرپیشگان (قتل الإنسن ما أکفره) ▫️کفر در «ما أکفره» مطلق است و هر کفرى، حتى ترک عبادت را نیز شامل است. البته به قرینه آیات بعد - که به بیان تدبیر خداوند پرداخته و در مقابل منکران این حقیقت موضع گیرى کرده است - بارزترین مصداق مورد نظر از آن، انکار ربوبیت خداوند است. ۳ - منکران معاد، فرو رفته در کفر و در اوج پافشارى بر پندار باطل خویش است .(ما أکفره) ▫️از آیات بعد - که توجّه به مبدأ خلقت انسان را مقدمه توجّه به معاد در «ثمّ إذا شاء أنشره» قرار داده است - استفاده مى شود که آیه شریفه بر منکران معاد نیز قابل تطبیق است. مفاد جمله «ماأکفره»، تعجّب از رسوخ کفر در کافران است تا آن حد که به هیچ نحو زایل نمى شود. این تعبیر ممکن است، صیغه تعجب و یا استفهام باشد. ۴ - پافشارى کافران بر کفر خویش، شگفت آور و توجیه ناپذیر است. (قتل الإنسن ما أکفره) ۵ - بخش عظیمى از انسان ها - با وجود دلایل فراوان بر ربوبیت خداوند - همچنان بر انکار آن اصرار مى ورزند. (قتل الإنسن ما أکفره) ▫️نفرین «قتل الإنسان» عموم انسان ها و افراد را مى گیرد زیرا حرف «ال» در آن یا براى استغراق است و یا بر ماهیت دلالت دارد و جنس انسان مورد نفرین قرار گرفته است. از آنجا که در این موارد عموم حقیقى مراد نیست، چنین تعبیرى بیانگر کثرت چشمگیر افراد مورد نظر خواهد بود. ۶ - کفران نعمت، مایه استحقاق شدیدترین عقوبت ها است. (قتل الإنسن ما أکفره) ▫️مراد از «کفر» در «ماأکفره» ممکن است کفران نعمت هاى خداوند باشد که آیات بعد به بعضى از آنها اشاره دارد. نفرین «قتل الإنسان» در معناى عرفى آن - که بیان استحقاق شدیدترین عقوبت ها مى باشد - استعمال شده است. ۷ - کسانى که خود را از رهنمودهاى خداوند و تذکرات قرآن بى نیاز مى پندارند، کافر و سزاوار سخت ترین کیفرهایند. (قتل الإنسن ما أکفره) ▫️👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت 31:نکته ها و پیام های تفسیری آیه 18سوره عبس مِنْ‌ أَيِ‌ شَيْ‌ءٍ خَلَقَهُ‌(18) (نمی‌نگرد که) خدا و را از چه چیز خلق کرده است؟ 🔅🔅🔅 ۱ - خداوند، ترغیب کننده انسان ها به اندیشه و دقت در نخستین عنصر آفرینش خود (من أىّ شىء خلقه) ۲ - توجّه به ماده اولیه خلقت انسان و سیر پیدایش وى، مانع کفر به خداوند و قدرت او و زمینه ساز باور به معاد (قتل الإنسن ماأکفره . من أىّ شىء خلقه) ۳ - ماده اصلى در آفرینش انسان، ماده اى پست و ناچیز بوده است. (من أىّ شىء خلقه) ◽️استفهام در این آیه، براى تحقیر است. نکره بودن کلمه «شىء» نیز به قرینه سیاق آیات - که مراحل تکامل انسان از مرحله نطفه تا مرحله حشر را بر مى شمرد - مفید تحقیر است. ۴ - خداوند، خالق همه انسان ها است. (قتل الإنسن ... من أىّ شىء خلقه) ▫️فاعل «خلقه» خداوند است که سیاق آیه شریفه، از تصریح به آن بى نیاز ساخته است. ۵ - توجّه انسان به مراحل آفرینش خویش به دست خداوند، بازدارنده او از کفران نعمت هاى الهى (ما أکفره . من أىّ شىء خلقه) در برداشت یاد شده، مراد از کفر - در آیه قبل - کفران نعمت دانسته شده است. ▫️👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت 32:نکته ها و پیام های تفسیری آیه 19سوره عبس مِنْ‌ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ‌ فَقَدَّرَهُ‌(19) از آب نطفه (بی قدری بدین صورت زیبا) خلقتش فرمود. 🔅🔅🔅 ۱ - خداوند، آفریننده انسان ها است. (خلقه) ۲ - انسان ها، از نطفه آفریده شده اند. (من نطفة خلقه) ۳ - نطفه در مقایسه با جسم کامل انسان، ناچیز و غیر قابل توجّه است. (من نطفة خلقه) ◽️نکره بودن «نطفة» مفید تحقیر است. بى اهمیت خواندن نطفه - با وجود حیرت آور بودن بافت آن - بیانگر اهمیت جسم کامل انسان است که در مقایسه با آن، تمام ویژگى هاى نطفه هیچ انگاشته مى شود. ۴ - توجّه انسان به پیدایش او از نطفه اى ناچیز، بازدارنده وى از کفرورزى به خداوند و قدرت او و مایه باور به معاد است. (ما أکفره ... من نطفة خلقه) ۵ - توجّه انسان به دوران نطفه بودن و ناتوانى هاى خویش در آغاز پیدایش، از میان برنده احساس بى نیازى از رهنمودهاى خداوند است. (أمّا من استغنى ... من أىّ شىء خلقه . من نطفة خلقه) ۶ - توانمندى هاى انسان و ویژگى هاى جسمى، اخلاقى و رفتارى او، داراى میزانى تعیین شده از سوى خداوند (فقدّره) ▫️حدّ نهایى و اندازه هر چیزى را «قدر» آن مى گویند (مقاییس اللغة). بنابراین، تقدیر; یعنى، اندازه و مقدار چیزى را مشخص ساختن. ۷ - خداوند، در پى آفرینش انسان از نطفه، او را توانمند و مهیّا براى رسیدن به مصلحت هاى خویش قرار داد. (من نطفة خلقه فقدّره) ▫️برخى از اهل لغت، ضمن بر شمردن معانى متعددى براى «تقدیر»، دقّت و تفکر در متعادل ساختن امور و مهیّا ساختن آنها را، از جمله معانى آن قرار داده اند (لسان العرب). «فاء» در «فقدّره» گویاى این است که مهیّا شدن انسان براى مصالح خویش، از آثار و پیامدهاى سیستم خلقت او است. ▫️👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت 33:نکته ها و پیام های تفسیری آیه 20 سوره عبس ثُمَ‌ السَّبِيلَ‌ يَسَّرَهُ‌ ۱ - خداوند، پیمودن راه طاعت و حرکت در راه راست را، براى انسان ها آسان ساخته است. ◽️(ثمّ السبیل یسّره) «ال» در «السبیل» بیانگر ماهیت است. کلمه «السبیل» گرچه مطلق است، ولى به قرینه سیاق آیه - که در مقام بیان معذور نبودن کافران است - مراد راه طاعت خداوند است. ۲ - کفر کافران با وجود آسانى راه هدایت، توجیه ناپذیر است. (ما أکفره ... ثمّ السبیل یسّره) ۳ - هدایت انسان به راه راست و آسان ساختن سلوک آن، مهم تر از آفرینش اندام او است. (ثمّ السبیل) ◽️حرف «ثمّ» براى تراخى است و چنانچه جمله «ثمّ السبیل یسّره»، تفسیر جمله «قدّره» و بیان گوشه اى از تقدیرات الهى درباره انسان باشد; مراد تراخى رتبى خواهد بود; یعنى، آنچه بعد از ثمّ ذکر شده است، والاتر و ارجمندتر است. ۴ - توانمندى براى حرکت در راه اطاعت خداوند، از جمله مقدرات الهى در وجود انسان است. (فقدّره . ثمّ السبیل یسّره) ۵ - انسان، موجودى تکامل پذیر و آماده رشد (ثمّ السبیل یسّره) ◽️فراهم آوردن «راه» براى انسان و آسان سازى پیمودن آن، نشانگر این است که انسان، به گونه اى آفریده شده که کمالات خود را بالفعل دارا نیست و براى تحصیل آن باید راهى را طى کند. ۶ - فراهم بودن زمینه آشنایى با راه خدا و آسان بودن سلوک آن، نعمتى سزاوار شکرگزارى است. (قتل الإنسن ما أکفره ... ثمّ السبیل یسّره) ◽️چنانچه کفر در «ما أکفره» به معناى کفران نعمت باشد; آیات پس از آن - از جمله این آیه - درصدد بیان نعمت هایى خواهد بود که ناسپاسى آنها، موجب نفرین خداوند است. ۷ - توجه به آسانى سلوک راه هدایت، مانع کفرورزى به خداوند است. (ما أکفره ... ثمّ السبیل یسّره) ▫️👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت 34:نکته ها و پیام های تفسیری آیه 21 سوره عبس ثُمَ‌ أَمَاتَهُ‌ فَأَقْبَرَهُ‌ ۱ - مرگ، سرنوشت محتوم همه انسان ها است. (ثمّ أماته) ۲ - مرگ انسان ها، به دست خداوند است. (ثمّ أماته) ۳ - لحظه مرگ، لحظه پایان فرصت براى حرکت در راه خدا است. (ثمّ السبیل یسّره . ثمّ أماته) ▫️حرف «ثمّ» براى ترتیب زمانى است و دلالت مى کند که با فرا رسیدن مرگ، فرصت حرکت در راه خدا سپرى شده است. ۴ - توجّه به وابستگى مرگ انسان ها به خداوند، مانع کفر به او است. (ما أکفره ... ثمّ أماته) ۵ - خداوند، الهام بخش دفن مردگان در قبرها است. (فأقبره) ▫️تفاوت فعل «أقْبَر» با «قَبَر»، این است که «قابر»; یعنى، کسى که با دست خود مرده اى را دفن کند و «إقبار» این است که براى مرده قبرى فراهم سازند و یا فرمان به دفن او دهند. (لسان العرب) ۶ - اقدام بى درنگ به دفن جنازه مردگان، مطلوب خداوند است. (فأقبره) ▫️حرف «فاء» در «فأقبره» بر نبود فاصله بین مرگ و دفن دلالت دارد. از آن جا که تمام شیوه هاى برخورد با اموات (از قبیل «سوزاندن» و غیر آن) در حقیقت مستند به خداوند و وابسته به مسبب الاسباب است; اکتفا به استناد مراسم خاک سپارى به خداوند، حاکى از ناهنجارى آن شیوه ها و مطلوب بودن دفن مردگان است. ۷ - مرگ براى انسان و دفن اموات، دو نعمت از جانب خداوند و سزوار شکرگزارى است. (قتل الإنسن ماأکفره ... ثمّ أماته فأقبره) ◽️برداشت یادشده، بر این اساس است که کفر در «ماأکفره» به معناى کفران نعمت باشد. ۸ - خاک سپارى مردگان، شیوه اى سابقه دار در دوران جاهلیت (فأقبره) یادآورى مراسم خاک سپارى در ضمن بر شمردن نعمت هاى خداوند براى مردم عصر بعثت، نشانه جارى بودن آن مراسم در آن روزگار است. ۹ - نقش اساسى جسم در حقیقت انسان (من نطفة خلقه ... ثمّ أماته فأقبره) ▫️تشریح مراحل وجودى انسان، با بیان پیدایش او از نطفه و مردن و دفن او و نیز محدود دانسته شدن حرکت تکاملى او در فاصله شکل گیرى از نطفه تا لحظه مرگ، گویاى نقش اساسى جسم انسان در مراحل وجودى او است. ۱۰ - کار طبیعت و عوامل مؤثر در آن، در حقیقت کار خداوند است. (ثمّ أماته فأقبره) ◽️نسبت یافتن میراندن و دفن انسان به خداوند - با آن که دخالت عوامل طبیعى در آن بدیهى است - مى رساند که طبیعت مجراى افعال خداوند است. فعل هاى «أمات» و «أقبر» گرچه ماضى است; ولى به قرینه ارتباط آن به «جنس انسان»، هر سه زمان را شامل مى شود. ۱۱ - توجّه به پایان زندگى و مدفون شدن انسان ها در قبر، مانع کفرورزى به خداوند است. (ما أکفره ... فأقبره) ۱۲ - وجود نشانه هاى خداشناسى، در مراحل پیدایش تا مرگ انسان (ما أکفره . من أىّ شىء خلقه ... ثمّ أماته فأقبره) ▫️👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت 35:نکته ها و پیام های تفسیری آیه 22 سوره عبس ✳️ ثمَ‌ إِذَا شَاءَ أَنْشَرَهُ‌ ۱ - زنده شدن مردگان در قیامت، حتمى است. (ثمّ إذا شاء أنشره) ▫️«إنشار» (مصدر «أنشر») به معناى احیا است (لسان العرب). حرف شرط «إذا» در مواردى به کار مى رود که وقوع کار، مسلّم گرفته شده است. ۲ - فرا رسیدن زمان پیدایش قیامت و محشور شدن انسان ها در آن، در گرو خواست خداوند است. (ثمّ إذا شاء أنشره) ۳ - حیات اخروى انسان، به دست خدا است. (أنشره) ۴ - خواست خداوند، تخلّف ناپذیر است. (ثمّ إذا شاء أنشره) ۵ - زمان قیامت، نامعلوم است. (ثمّ إذا شاء أنشره) ▫️کارهایى که در آیات پیشین به خداوند نسبت داده شد، گرچه مقید به مشیت الهى است; ولى قید «إذا شاء» تنها در مورد محشور شدن انسان ذکر شده است تا این نکته را برساند که هر چند براى آن افعال (خَلَقه، یسّره، أماته و أقبره) مى توان زمانى را حدس زد; ولى در مورد قیامت، تنها باید به خواست خداوند نظر داشت. ۶ - وجود فاصله، بین مرگ انسان ها و برپایى قیامت (فأقبره . ثمّ إذا شاء أنشره) حرف «ثمّ»، بیانگر برداشت یاد شده است. ۷ - قدرت خداوند بر آفرینش انسان ها، تنظیم توانمندى هاى آنان، هدایت تکوینى و نیز میراندن و به گور افکندن آنها، دلیل قدرت او بر زنده ساختن آنان در قیامت است. (خلقه فقدّره . ثمّ السبیل یسّره . ثمّ أماته فأقبره . ثمّ إذا شاء أنشره) ۸ - معاد، جسمانى است. (أنشره) مرجع ضمیر مفعولى در «أنشره»، همان چیزى است که ضمیر «أماته فأقبره» به آن بازمى گردد. بنابراین آنچه محشور مى شود، از نوع همان چیزى است که در قبر نهاده مى شود. 🌿👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت 36:نکته ها و پیام های تفسیری آیه 23 سوره عبس ✳️ کَلاَّ لَمَّا يَقْضِ‌ مَا أَمَرَهُ‌ این چنین نیست [که وظیفه اش را انجام داده باشد] هنوز آنچه را به او دستور داده به جا نیاورده است. ۱ - کفر به خداوند، با آن که هدایت و مرگ و قیامت انسان به دست او است، توجیه ناپذیر و مطرود است. (قتل الإنسن ماأکفره ... کلاّ) ۲ - کافران، بى اعتنا به مرگ، قبر و قیامت خود و بى توجّه به نشانه هاى خدا در خلقت خویش (کلاّ) ۳ - معاد و زنده شدن دوباره انسان ها، در گرو انجام پذیرفتن تمام خواسته هاى تکوینى خداوند از انسان ها است. (کلاّ لمّا یقض ما أمره) ۴ - خداوند، تمام امکانات لازم را براى اقدام انسان ها به انجام دادن تکالیف الهى، در اختیار آنان قرار داده است. (لمّا یقض) ▫️حرف «لمّا» در موردى به کار مى رود که انتظار وقوع کارى بوده; ولى تا کنون انجام نگرفته باشد. قابل انتظار بودن کار، زمانى است که زمینه انجام آن فراهم باشد. ۵ - خداوند براى انسان ها، اوامر و تکالیفى دارد که باید بدون کم و کاست انجام پذیرد. (لمّا یقض ما أمره) ▫️«قضاء» در وجوه گوناگونى استعمال دارد که بازگشت همه آنها، به پایان یافتن و کامل شدن است. این ماده در معانى «فیصله دادن»، «فراغت یافتن»، «اداکردن» و «به پایان رساندن» کاربرد دارد.(لسان العرب) ۶ - پذیرش معاد و ترک کفر، فرمان خداوند به همه انسان ها است. (ما أکفره ... ثمّ إذا شاء أنشره ... ما أمره) ▫️از مصادیق بارز «ما أمره» - به قرینه آیات پیشین - کنار نهادن کفر و پذیرش معاد است. ۷ - کافران، با وجود فراهم بودن شرایط براى رها ساختن کفر و پرداختن به تکالیف الهى، از آن سر باز زدند. (لمّا یقض ما أمره) ▫️ضمیر فاعلى «یقض» به «الإنسان» برمى گردد که به قرینه «ما أکفره» تنها بر کافران منطبق است. ۸ - راه ایمان و روى آوردن به تکالیف الهى، حتى براى کافرانى که در کفر شدید به سر مى برند، بسته نیست. (قتل الإنسن ما أکفره ... لمّا یقض ما أمره)▫️ حرف «لمّا» دلالت دارد که هر چند تا کنون انجام کار منتفى بوده است; ولى انتظار وقوع آن مى رود. ۹ - توجّه به وابستگى آفرینش، تدبیر، هدایت، مرگ و قبر انسان به خداوند، زمینه ساز انجام دادن تکالیف الهى (من نطفة خلقه ... ثمّ أماته فأقبره ... کلاّ لمّا یقض ما أمره) ۱۰ - سرپیچى از فرمان خداوند، موجب استحقاق نفرین او (قتل الإنسن ... لمّا یقض ما أمره) ۱۱ - بسنده کردن به بخشى از فرمان هاى خداوند و به کار نبستن تمام آن، رفتارى نکوهیده در پیشگاه خداوند (لمّا یقض ما أمره) ۱۲ - کفران نعمت هاى خداوند، سرپیچى از فرمان او است. (ما أکفره ... لمّا یقض ما أمره) 🌿👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت 37:نکته ها و پیام های تفسیری آیه 24 سوره عبس ✳️ فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ‌ إِلَى‌ طَعَامِهِ‌ پس انسان باید به خوراکش با تأمل بنگرد. ۱ - نگاه به خوراکى ها و توجّه به روند تولید و مصرف آن، امرى ضرورى و برانگیزنده انسان به انجام دادن فرمان هاى خداوند (فلینظر الإنسن إلى طعامه) ▫️ فرمان به دقت در طعام، با حرف «فاء» بر آیه قبل تفریع شده است تا این نکته را برساند که این اندیشه، انسان را به انجام دادن اوامر الهى وادار مى کند. وجود کلمه «الإنسان» در آیات قبل، گرچه از تکرار آن بى نیاز مى کرد و اکتفا به ضمیر آن ممکن بود; ولى بار دیگر به این لفظ تصریح شد تا بیانگر ‎ باشد. در آیه قبل مراد کافران بود و این آیه به همه انسان ها نظر دارد. ۲ - اندیشیدن در زمینه پیدایش مواد غذایى و تأمّل در مراحل تولید و مصرف آن، از میان برنده کفر به خداوند است. (فلینظر الإنسن إلى طعامه) ▫️فرمان به دقت در طعام (به قرینه «قتل الإنسان ما أکفره» در آیات پیشین - ارائه رهنمودى براى ایمان به خدا و کنار نهادن کفر است. ۳ - خوراکى هاى انسان، همانند مراحل رشد و فناى جسم او، دربردارنده دلایل و نشانه هاى خداوند است. (فلینظر الإنسن إلى طعامه) ▫️ مراد از نظر به طعام - به قرینه آیات بعد - نظر به اسباب و نتایج آن و وابسته بودن مراحل پیدایش آن به خداوند است. عطف آیاتى که درباره غذاى انسان است، بر آیاتى که از حدوث و مرگ جسم او سخن گفته بود; نشانه هماهنگى نعمت هاى درونى و برونى انسان در دلالت بر خداوند است. ۴ - توجّه به تأمین مواد غذایى انسان از سوى خداوند، بازدارنده او از کفران نعمت و وادارسازنده او به شکرگزارى است. (ما أکفره ... فلینظر الإنسن إلى طعامه) 🌿👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
(تفسیر وقرآن پژوهی) 🔅🔅🔅 💢 نگاشت 38:نکته ها و پیام های تفسیری آیه 25 و 26سوره عبس ✳️ أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبّاً که ما آب باران فرو ریختیم. ۱ - خداوند، فرو ریزنده باران به گونه اى شگفت آور (أنّا صببنا الماء صبًّا) ◽️ «صبّ»; یعنى، ریختن و «صبّاً» مفعول مطلقى است که مضمون جمله را تأکید مى کند. تأکید در این موارد، گویاى شگفت آور بودن محتواى جمله است. ۲ - وابستگى ریزش باران به خداوند، حقیقتى شایسته و بایسته تأمل (فلینظر ... أنّا صببنا الماء صبًّا) ▫️آیه شریفه بدل براى «طعامه» در آیه قبل است و در حقیقت فرمان تأمّل و نظر (فلینظر) به آن ارتباط مى یابد. ۳ - نقش اساسى آب و باران در تغذیه انسان (إلى طعامه . أنّا صببنا الماء صبًّا) ▫️عبارت «أنّا صببنا...»، بدل اشتمال براى «طعامه» و گویاى ارتباط تنگاتنگ آب و طعام است. ۴ - باران و آب از نعمت هاى خداوند و مقتضى شکرگزارى انسان به درگاه او است. (ما أکفره ... إنّا صببنا الماء صبًّا) ◽️کفر در «ما أکفره» - به قرینه آیات پیشین - ممکن است به معناى کفران نعمت باشد. بنابراین آیه، در صدد برشمردن نعمت هاى خداوند به انسان است. 🔅🔅🔅 ✳️ ثُمَ‌ شَقَقْنَا الْأَرْضَ‌ شَقّاً آن گاه خاک زمین بشکافتیم. ۱ - شکافتن زمین هنگام روییدن گیاه، کار خداوند و تحولّى شگفت انگیز است. (ثمّ شققنا الأرض شقًّا) ▫️به قرینه آیات بعد، مراد از «شققنا الأرض» شکافتن زمین هنگام روییدن گیاه است. تأکیدى که کلمه «شقّاً» بر آن دلالت دارد، در این موارد بیانگر شگفت بودن است. ۲ - بارش آب هاى آسمانى بر زمین، به مرور زمان، آن را نرم و حاصل خیز مى کند. (صببنا الماء ... ثمّ شققنا الأرض شقًّا) ▫️حرف «ثمّ»، دلالت بر مرور زمان دارد. عطف این آیه بر آیه قبل، اشاره دارد که بارش باران در نرم شدن و شکافته شدن زمین، تأثیر به سزایى دارد. ۳ - شخم زدن زمین و ایجاد شیار در دل خاک و آماده سازى آن براى کشت و ایجاد هرگونه دگرگونى در سطح زمین، در حقیقت مستند به خداوند است. (ثمّ شققنا الأرض شقًّا) ▫️فعل «شققنا» اطلاق دارد و زیر و رو کردن خاک زمین را - به هر شکلى باشد - مستند به خداوند مى کند; هر چند به دست انسان یا دیگر عوامل طبیعت انجام پذیرد. ۴ - زمین، از منابع غذایى انسان (طعامه ... ثمّ شققنا الأرض شقًّا) ۵ - کار طبیعت و عوامل مؤثر در آن، در حقیقت کار خداوند است. (ثمّ شققنا الأرض شقًّا) 🌿👈 ادامه دارد.... ☘️☘️☘️ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom