تو این سفر بچه هام همراهم نیستن.
چون اگر میاوردمشون ، موقع رفتن به شیفت بیمارستان؛نگهداریشون زحمت بقیه میشد.
الان هم خواهرمهربون همسرم نگهداری میکنن ازشون .💚
دوستای مهربونم هم کمک میدن❤️
براشون صوت و فیلم فرستادم .
بخشی از جوابشون👇
دلم🥺💔
https://eitaa.com/rahnemoone_madari
آقا من همچنان بیدارم و در اورژانس نشستم .
گرسنه م شده .برم از یخچال یه چیزی بخورم .
یخچال=موکبها😅
سلام
مدتها بود این ساعت روز خونه نبودم.
خانمهای شاغل خوب میدونن چی میگم .
"تا لنگ ظهر خوابیدن" رو برای خودم احیا کردم. چه خوش گذشت🤭
البته صبح ساعت ۵ونیم که شیفتمون تموم شد رفتیم محل اسکان تا ۱۰صبح خوابیدم.
هنوز خلافم سنگین نیس.😉
یه خانم مهربونی در محل اسکان خیلی لطف دارن و مدام میگردن یه راه خدمت به کادر درمان پیدا کنن .
ساعت ۱۰ کلی تبلیغ کردن برا دعوت به سفره صبحانه . دیدن هیچ کس حاضر نیست از رختخوابش جدا شه؛ رفت تو فاز تطمیع😋 که اگر نیایید از یک غذااااای ویژه محرومید .از یک چااای لبسوز روحافزا. بعضیا گول خوردن ولی نه همه.
بعد رفت تو فاز تهدید👻
هر کس نیاد صبونه داره تموم میشه .چای تموم .نون تموم .دیگه خبری از هیچی نیست.
ناگهان همه از آرامش گاه خود برخاستند و به سمت سفره شتافتند .
تاکید میکنم خیلی خانم مهربونیه😌
من تو فاز تهدید بیدارشدم🙃
https://eitaa.com/rahnemoone_madari
از جمعمون خیلیها احوال محمدجواد (پسر ۳ونیم سالهی من)رو پرسیدن
دوستانی که دو سال پیش همسفر کربلا و اربعین بودیم
من بامحمدجواد یک ونیم ساله همراه کاروان شده بودیم. کاروانِ کادرِ درمانِ "موکب مواسات".
اون سال ۳_۴تا بچه کوچیک در جمعِمون بود. محمدجواد خیلی بلا و البته شیرین بود و هست😌 😉
و کنترلش هم کمی سخت . نصف شبها بچه ها یکی درمیون گریه میکردن . کاملا هماهنگ بودن برای بدخواب کردنِ همه. نصف شب هیچ باجی رو هم قبول نمیکردن.😫
همش حس شرمندگی از درون داشتم ولی بقیه با وجود خستگی ، همدلی میکردن.
هرچند یکی دوبار هم طبیعتا کلافه شدن.
و من اصلا فکر نمیکردم در سفر بعدی و سفر بعدتر خاطرات شیرین حضور محمدجواد به جزییات در ذهن همسفرامون مونده باشه و دلتنگش شده باشن.
به طور کلی رابطهی جمع ما و هر کس به ما در این سفر میپیونده مثل قوموخویشه . اقوامی که سالی یک بار دیدار میکنیم ولی برای دیدن هم مشتاق و منتظریم. و اگر یکی در سفر بعدی نبود دلتنگش میشیم.
❤️ حب الحسین یجمعنا ❤️
و اصلا این زیستنِ کنارِ همِ این همه اقوام و سلایق در این بزرگترینِ گردهمایی جهانی، واقعا بی مثاله. و آدم رو به تفکر دعوت میکنه.
#اربعین_۴۰۳
https://eitaa.com/rahnemoone_madari
امروز روز آف من بود .
یعنی شیفت نداشتم.
تصمیم گیری برای اینکه کجا بریم داستان شد.
سامرا
کاظمین
حرم
مشایه
اول؛ ظهر گرررررم بود. آفتاب تیز و شدید .
هوا هیچ جوره تلطیف نمیشد.
هیچ باد و خنکایی وجود نداشت.
چند دقیقه برای کار واجبی رفتم جلوی حسینیه ، آفتاب مستقیم بر همه میتابید، احساسی شبیهِ به پوست خوردن باد سشوار داغ داشتم.
آب بدنم به سرعت داشت خشک میشد و عطش شدیدی پیدا کردم. سریعا کارم رو تموم کردم و به داخل حسینیه برگشتم. رفتم سراغ یخچال و آب برداشتتم و نوشیدم.
سلام بر حسین
رفتم جلوی کولر و خنک شدم
سلام بر اهل بیت حسین
دوم؛عصر رفتیم مشایه ،شلوووغ بود.ماشاءلله همه دارن میرسن به زیارت.
توی اون شلوغی یکهو وارد یک بازاری شدیم؛ در پاساژ اول نماز خوندیم .
فکر نمیکردم بازار شلوغ باشه.
خلاصه: یه جاهایی از بازار پر از ایرانی بود که خرید میکردن. ولی قیمتها اصلا خوب نبود و طرح و جنس های مشابه، چه بسا بهتر ؛ توی ایران خودمون هم پیدا میشد.(مجججججبور شدیم از بازاررد شیم😅😉)
ولی
خدایی اجناسی که توی ایران خودمون هم داریم روا نیس از کشور دیگه بخریم .
پول ما باید بره تو جیب کارگر ایرانی و کارخانه ایرانی و تولیدکننده ایرانی .
مگر جایی که مورد مشابه اصلا نباشه.
این سالها مقام معظم رهبری بسیار تاکید داشتن روی مسالهی "تولیدملی" و خرید ما باعث رونق تولیدشون میشه.
هرچند این چیزی از وظیفهی تولیدکننده و کارگر ایرانی برای انجام وظیفهشون به نحو احسن، کم نمیکنه.
#پرچم_ایران_بالاست.
سوم؛همه چی کنار ؛ قوانین راهنمایی رانندگی این کشور رو هیچ کس ننوشته فقط بعضیا به قدر فهمشون انجام میدن ؛
و چراغ راهنما ندارن اصلا.(در تمام این سالها ندیدم) و در هر چهار راه یک پلیس حضور داره و دستور حرکت و ایست صادر میکنه. و جالبه مردم با همهی عجله و .. مطیع پلیس هستن و چونه نمیزنن.
#اربعین_۴۰۳
https://eitaa.com/rahnemoone_madari
یادم نمیره روزی رو که بهم زنگ زدن . از مطب متخصص زنان .
خانم دکتر گفت یه مادری به پهنای صورت داره اشک میریزه. تازه فهمیده بارداره. دو فرزند داره و شرایط اقتصادی خیلی بدی داره.قصد سقط جنینش رو داره.😔
همونجا تلفن رو دادن به مادر. یه صحبت اجمالی شد و فعلا از مطب برگشت منزل.
وقتی رسید منزل دوباره باهم مفصل صحبت کردیم.
گره های ذهنیش رو فهمیدم ...
خیلی سخت بود راضی کردنش.
ولی به کمک خیرین بزرگوار دختر کوچولوش به دنیا اومد.🤩👶
الان دو سالش شده.. در لباس مشکی مراسم عزای سیدالشهدا دیدمش🏴
چه بودنِ بابرکتی💚
#روایت_ناجیان
#سقط_جنین
#سقطعمدیجنیندرهرمرحلهایحراماست
___________________
نجات جان یک انسان معادل نجات جان بشریت است.
💌اگر خواستی مادرمعنوی سینهزنهای امام حسین بشی، نیتت رو خالص کن ویاعلی بگو
👇👇👇👇
۵۸۹۲۱۰۷۰۴۴۲۱۹۴۱۱گروه جهادی مهرفرشته ها بزنی رو شماره کارت کپی میشه 💌 برای حمایت از فعالیتهای جهادیمون با سهم ماهانه ۱۰۰هزار تومن؛ اینجا ثبت نام کن تا هرماه این نیت بابرکتت رو یادت بیاریم (خدابخواد جمعه حرم ارباب به اسم نایب الزیارهتون هستم) 👇👇👇 @shia_life https://eitaa.com/mehre_fereshteha
شیفت چهارم
امروز ۳۱م مرداد ۴۰۳
#اربعین_۴۰۳
بعد از یک روز استراحت کاری، بی صبرانه منتظر نوبت خدمت بودم .
صبح رفتم یه کم در حال و هوای مشایه سیر کردم و از همون مسیر خودم ر به بیمارستان ابومهدی رسوندم .
همین یک روز دوری از فضای خدمت بدجور دلتنگم کرده بود . از همین حالا میدونم تا سال بعد خیلی حسرت این لحظات رو خواهم خورد.
این عکس مربوط به ساعات اولیه شیفت امروز ظهر هست که چنتا خانم دکتر تازه نفس در چادر درمانگاه باوجود گرما منتظرن تا فرصت خدمت به زوار رو از دست ندن .
در تصویر یک متخصص داخلی.دو عزیز متخصص طب ایرانی .بنده حقیر .و یک پزشک عمومی رو ملاحظه میفرمایید.
درمورد حضور فعال متخصصین طب ایرانی در پست بعد بیشتر میگم
https://eitaa.com/rahnemoone_madari