#خاطرات_شهید
همسر شـهید:
فرهادِ من راوی جنگ دفاع مقدس بود،یک ماه مانده به اینکه سال کهنه جای خود را به سال نو دهد فرهاد راهی سرزمین های نور می شد و از رشادت های جوانان و نوجوانانی میگفت که شاید هیچ کدام از آن ها را ندیده بود...
به من همیشه میگفت : من تو و محمد رو همه زندگی ام رو از همین شهدا گرفتم و این تنها خدمتیه که من براشون انجام میدم،که با روایتگری یاد و خاطره شهدا رو زنده نگه میدارم..شرط اولیه ازدواجمان هم همین بود که در این مسیر همراهش باشم ، نه اینکه مانع باشم و من در همه سفر ها همراهش بودم.
#شهید_فرهاد_خوشهبر
@rahro313
تمایلی به شهرت و معروف شدن نداشت!
و باورش بر این اصل بود که اگه کاری را
با خلوص نیت برای خدا انجام دهی؛
او تو را عزیز می کند....
آری ...
هر که میخواهد عزیز شود
باید الهی شود و امیر نیز الهی شد
تا خداوند عزیزش کرد.
و تنها خدا میداند بین او و خدایش
چه گذشته که عکسِ لحظه شهادتش
سال هاست نماد مظلومیت و آرامش
پس از عروج شده است ...
#شهید_امیر_حاج_امینی
#بیسیمچی_گردان_انصار
@rahro313
نوشتهی #عجیب مزارش ...
هر رهگذری را به توقف وا میدارد ؛
شهیدی که در سنگ مزارش
چنین نوشته شده است :
«مُشتی خاک به پیشگاه خداوند متعال»
و امروز همه او را نه « مُشتی خاک»
بلکه « مَشتی شهدا » میدانند ...
#شهید_علی_قاریان_پور
@rahro313
✍ #ڪلام_شـهید
اگر به رئیس جمهور با مرکب سیاه خودکار رأی داده ایم ، به ولی فقیه زمان با جوهر سرخ خون رأی دادیم »...
#خاطرات_شهید
●ساعت ۲ نصف شب بود . پادگان دوکوهه خیر سرم داشتم میرفتم نماز شب بخونم رفتم سمت دست شویی برای تجدید وضودیدم صدای خس خس میاد ، ۴ تا توالت از حدود ۲۵ تا رو شسته بود رفته بود سراغ پنجمی ...کنجکاو شدم که این آدم مخلص کیه ؟
●پشت دیواری قایم شدم... اومد بیرون چند لحظه ای سرش روگرفت رو به آسمان نور ماه افتاد رو صورتش ... تعجب کردم . باورم نمیشد ، اسدالله بود ؛فرمانده گردان ...
●با یه دست داشت دست شویی هارو می شست...تا سحردرگیر بودم با خودم فرمانده 2 تا گردان با یه دست داشت دست شویی های پادگان دوکوهه رو تمیز میکرد ...
📎فرماندهٔ گردان حمزه ، مسئولآموزش و فرمانده محورلشگر ۲۷محمدرسولالله
#سردارشهید_اسدالله_پازوکی🌷
@rahro313
🔺شکار شکارچی براساس داستان زندگی شهید زرین
🔹۳۰۰۰ شلیک موفق داشت، به همین دلیل عراقیها به او می گفتند «صیاد خمینی»
🔸در یکی از عملیات موقع دوئل با رقیب بعثی، گلوله از بیخ گوشش گذشت. عکسش توی روزنامه چاپ شد. دیگر امام هم او را می شناخت.
🌷 «شهید عبد الرسول زرین» جزو نیروهای اصلی و بنیانگذاران لشکر امام حسین (علیهالسلام) بود و در جبههها نقش منحصر به فردی را ایفا میکرد. نشانهگیریهایهای دقیق شهید زرین بیشترین آسیبها را به دشمن زده است. او با رکورد بیش از ٣ هزار شلیک موفق و با به هلاکت رساندن نظامیان بعثی و چندین تکتیرانداز ماهر و فرمانده عراقی خود را بهعنوان ماهرترین تکتیرانداز جهان در جنگهای معاصر ثبت کرده است. این شهید والامقام در اسفندماه سال ١٣۶٢ و در جزیرهی مجنون و عملیات خیبر به درجهی رفیع شهادت نائل آمد.
@rahro313
🌷شهید علےچیت سازیان🌷 :
ڪسے میتواند از سیم خاردارهاے دشمن عبور ڪند،
ڪہ در سیم خاردارهاے "نفس" خود گیر نڪرده باشد ..
@rahro313
#خاطرات_شهید
●در یکی از شبهای ماه محرم، راهی مهدیه تهران شد و بهطور اتفاقی آن شب سخنرانی حاج شیخ حسین انصاریان بود؛ نشستن پای منبر این روحانی، امیرحسین را بهطور عجیبی دگرگون کرد و او روز به روز به معبود خویش نزدیکتر میشد.
●بعد از دگرگونی، لباسهای فوقالعاده شیک و ادکلنهای بسیار خوشبو و گرانقیمت خود را کنار گذاشت و به مادرم گفت همه آنها را به فقرا انفاق کند و امیرحسین فقط یک دست لباس معمولی بسیجی میپوشید بهطوریکه شبها آن را میشست تا دوباره صبح بپوشد.
●وقتی بهش اعتراض میکردیم که چرا فقط همین یک دست لباس را میپوشی؟ در جواب میگفت : «خداوند مرا ببخشد؛ چقدر دل جوانان با دیدن لباسها و رفاه من شکسته شد و اکنون باید آن کارهایم را جبران کنم».
✍️به روایت خواهربزرگوارشهید
#شهید_امیرحسین_عظیمی🌷
●ولادت : شهرری ، تهران
●شهادت : جزیرهٔ مجنون ، عملیات خیبر
@rahro313
#خاطرات_شهید
●یک سال بعد از ازدواج به مشهد مقدس رفتیم وقتی روبروی ضریح مطهر رسیدیم به علی گفتم: پیش امام رضا به من قول بدهید که کاری برای من انجام بدهید.
●میدانست که اهل مادیات نیستم ولی با شوخطبعی جیبهایش را گشت و گفت اگر پول داشتم چشم، میخرم. گفتم : اگر میشود آن دنیا شفاعت من را پیش خدا بکنید.
●با روی گشاده و لبخندی گفت شما باید شفاعت ما را بکنید. تمام زحمات زندگی بر دوش شماست. از همه مهمتر بزرگ کردن فرزندانمان است، ولی اگر قسمتم شد و شهید شدم و اجازه داشتم که شفاعت یک نفر را بکنم حتما شفاعت شما را میکنم.
✍️به روایت همسربزرگوارشهید
📎فرماندهٔ گردان مقداد لشگر۲۷محمدرسولالله (ص)
#سردارشهید_علی_جزمانی🌷
@rahro313
گذرِ زمان؛
همه چیز را باخود میبرد
جز ردّ نگاه شهدا ...
اسفند ماه ۱۳٦٤
تهران روبروی مسجد قبا
تشییع پیکر شهید علی حلاجیان
از شهدای عملیات والفجر ۸
(شهادت: ۱۳٦٤/۱۲/۱۲)
عکاس: محمد شمس
#یاد_شهدا_باصلوات
@rahro313
در تلفنم، نام همسرم را
با عنوان #شهیدزنده ذخیره کرده بودم. یک روز اتفاقی آن را دید و درباره علتش سوال کرد!
به ایشان گفتم:
آنقدر جوانمردی و اخلاق در شما میبینم
و عشق شهادت داری که برای من شهید زنده ای
قبل از رفتنش برای آخرین بار صدایم زد
و گفت: شماره اش را بگیرم
وقتی این کار را کردم، دیدم شماره مرا با عنوان "شریک جهادم و مسافر بهشت"
ذخیره کرده بود
گفت: از اول زندگی شریک هم بوده ایم
و تا آخر خواهیم بود و فکر نکنی دوری از شما برایم آسان است اما من با ارزش ترین دارایی ام را به خدا میسپارم و میروم.
آنقدر مرا با خانواده شهدا انس داده بود
که آمادگی پذیرفتن شهادت ایشان را داشتم
شام غریبان امام حسین علیهالسلام بود
که در خیمه محله مان شمع روشن کردیم ایشان به من گفت دعا کنم تا بی بی زینب قبولش کند
من هم وقتی شمع روشن میکردم،
دعا کردم اگر قسمت همسرم شهادت بود،
من نیز به شهدا خدمت کنم و منزلم را بیت الشهدا قرار دهم
شهید #جواد_جهانی
راوی همسر شهید
@rahro313
بر اثر اصابت گلوله آر پی جی به شهادت رسید و پیکر پاکش ۸ سال در شلمچه ماند ،
و بعد از سالها استخوان هایش در ماه رمضان سال ۷۳ بازگشت ..
🌷شهید #باباعلی_آقاجان زاده🌷
🇮🇷 @rahro313