🌷🌾فرازی از وصیت نامه
🍃شما در قبال فرزندان و برادران و خواهران خود كه آشنائي با احكام و مسائل اسلامي ندارند مسئول هستيد بايد آنان را آشنا به فرامين الهي تا آنجايي كه توان داريد بنماييد, اينقدر بي تفاوت از مسائل نگذريد شما در آخرت بايد جوابگو باشيد, دستورات اسلام را عاميانه برايشان تشريح كنيد.
🌷🍃🌾
سردار شهید : حجت نظری
ولادت : ۱۳۴۰/۱۰/۱ فومن ، گیلان
شهادت : ۱۳۶۵/۱۲/۱۶
سمت : فرماندهٔ گردان ابوالفضل لشگر ۱۶ قدس گیلان
منطقه : شلمچه عملیات کربلای۵
@rahro313
﷽
برای دِلَت
و بی قراری ها یش
والعصر میخوانم
و تکرار میکنم؛
و تَوَاصَوْا بِالصَّبْر
و تَوَاصَوْا بِالصَّبْر
و تَوَاصَوْا بِالصَّبْر
@rahro313
یکی از بچه ها شیرینی تولد بچه اش را آورده بود.
تعارف کردیم حاجی یکی برداشت.
گفتم: " خب حاجی. شما کی شیرینی تولد بچه تون رو می آرید؟ "
گفت:
" من نمی بینمش که شیرینی هم بیارم."
۸ اسفندماه، سالروز شهادت مرد مردها، سردار مردها، حاج حسید خرازی را گرامی می داریم.
#حاج_حسین_خرازی🌷
@rahro313
یکبار فاطمه را گذاشت روی اپن آشپزخانه و به او گفت: بپر بغل بابا
و فاطمه به آغوش او پرید.
بعد به من نگاه کرد و گفت: ببین فاطمه چطور به من اعتماد داشت. او پرید و میدانست که من او را میگیرم، اگر ما اینطور به خدا اعتماد داشتیم همه مشکلاتمان حل بود.
توکل واقعی یعنی همین که بدانیم در هر شرایطی خدا مواظب ما هست.
به نقل از همسر شهید
@rahro313
#کلامشهدا
وقتی فرد دچار #تحول باطنی شود
خودش تمام دنیا را متحول میکند
به هیچ ابزاری هم احتیاج ندارد
#آسیدمرتضیآوینی ♥️🐚
@rahro313
#خاطراتشهدا
از کلاس زبان یک راست رفتم مسجد. یه گوشه نشستم و دفتر کتابم رو درآوردم.
#روحالله اومدم پیشم. کتابهای زبانم رو که دید تشویقم کرد و گفت:
آفرین... سرباز امام زمان باید زبان بلد باشه.
واسم برادر بزرگتری بود که نداشتم... هادی راهم بود...
یکبارم بهم گفت: همیشه عینک آفتابی بزن چشمات ضعیف نشه.
سرباز امام زمان باید چشماش سالم باشه...
تمام معیار زندگیش رو گذاشته به اینکه «سرباز خوبی برای امام زمانش باشه »
⭕️خاطره: یکی از دوستان شهید.
اݪلہم اݪزقݩا شہادٺہ فے سبیݪڪ
@rahro313
#شهیدآنه
توهنوزبهمادرتمیگےتو..
صداسرش بلندمیکنے!!
باخواهربرادرڪوچکتریابزرگترت
نمیسازے!
مایهافتخارِپدرتنیستے…!
امربهمعروفونهےازمنکرنمیکنے!
هنوز…
ازخیلیاحلالیتنگرفتے!
لابدانتظاردارےشهیدمبشے…💔:)
#تلنگرانهمردمیدان
#حاج_قاسم
اݪلہم اݪزقݩا شہادٺہ فے سبیݪڪ
@rahro313
اقرأ بسم ربک الذی الخلق....
با آمدنت کل جهان تغییر کرد،ای برگزیده خدا ،به پیامبری رسیدنت مبارک...✨✨
مبعث ،سالروز به پیامبری رسیدن صفوة للعالمین ،خاتم النبیین ،حضرت محمد (ص) را به تمامی مسلمانان جهان تبریک عرض می نماییم.🌹🌹🌹🌹
@rahro313
4648735_930.mp3
4.66M
🔺زائرمو تو مشهدم
#سید_مجید_بنی_فاطمه🎙
مبعث مبارک:)🧡🌱
@rahro313
🥀🥀🥀
قبل از اذان صبح برگشت. پیکر شهید هم روی دوشش بود. خستگی در چهره اش موج می زد. برگه مرخصی را گرفت. بعد از نماز به همراه پیکر شهید حرکت کردیم.
خسته بود و خوشحال. می گفت: یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز ا
عملیات داشتیم. فقط همین شهید جامانده بود. حالا بعد از آرامش منطقه، خدا لطف کرد و توانستیم او را بیابیم.
خبر خیلی سریع رسیده بود تهران. همه منتظر پیکر شهید بودند. روز بعد، از میدان خراسان تهران تشییع باشکوهی برگزار شد.
می خواستیم چند روزی در تهران بمانیم اما خبر رسید عملیات دیگری در راه است. قرار شد فردا شب از جلوی مسجد حرکت کنیم.
بعد از نماز بود. با ساک وسایل جلوی مسجد ایستاده بودیم. با چند نفر از رفقا مشغول صحبت و شوخی و خنده بودیم. پیرمردی جلو آمد. او را می شناختم. پدر شهید بود. همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود.
سلام کردیم و جواب داد. همه ساکت بودند. انگار می خواهد چیزی بگوید اما!
لحظاتی بعد سکوتش را شکست. آقا ابراهیم ممنونم. زحمت کشیدی، اما پسرم!
پیرمرد مکثی کرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است!!
لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت. چشمانش گرد شده بود از تعجب!
بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشمانش خیس از اشک بود. صدایش هم لرزان و خسته:
دیشب پسرم را در خواب دیدم. می گفت: در مدتی که ما گمنام و بی نشان بر خاک جبهه افتاده بودیم، هر شب مادر سادات حضرت زهرا علیه السلام به ما سر می زد.
اما حالا! دیگر چنین خبری برای ما نیست. می گویند: شهدای گمنام مهمانان ویژه حضرت زهرا علیه السلام هستند. پیرمرد دیگر ادامه نداد. سکوت جمع ما را گرفته بود. به ابراهیم هادی نگاه کردم.
دانه های درشت اشک چشمانش غلط می خورد و پایین می آمد.
می توانستم فکرش را بخوانم.
ابراهیم هادی گمشده اش را پیدا کرده بود؛ گمنامی💔
@rahro313