واقعا
کی فکرش رو
میکرد ،
ادامه راهتان
اینقدر سخت باشد ...! بعد از شما
غـرق شدیم
در روز مرگیهایمان ...
و گیر کردیم
به سیــم خاردارهای نفــس ؛
دعایمان کنید ،
که سخت محتاجیـم .
شهدا گاهی نگاهی
📷 #شهید_علی_اصغر_قلندری
@rahro313
🔰 مثل #چمران بمیرید
چمران با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام جان خودش را فدا کرد و در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد؛ ما و شما هم خواهیم رفت. مثل چمران بمیرید.
📆 ۱ تیر ۱۳۶۰
چمران لقد رحل بعد ان ضحی بحیاته فی سبیل عزه و عظمه الإسلام. العزه و الشرف فی هذه الدنیا، و رحمه الله سبحانه و تعالی فی الآخره، و نحن و انتم سنرحل ایضاً، فلنمت کما مات شمران. ۱۹ شعبان ۱۴۰۱
@rahro313
وقتی در عملیات کربلای 3 در خلیج فارس دچار مد و امواج متلاطم آب شده بودیم و من نگران و متحیر، ستون در حال حرکت را در داخل آب کنترل میکردم دیدم که یکی از بچهها سرش را بدون حرکت داخل آب قرار داده است بیشتر نگران شدم و شانهاش را گرفتم و تکان دادم، سرش را بلند کردم با نگرانی و تعجّب پرسیدم: چی شده؟ چرا تکان نمیخوری؟ خیلی خونسرد و بدون نگرانی گفت: مشغول نماز شب بودم. 🔸اطمینان و آرامش این جوان بسیجی زبانم را بند آورده بود. گفتم: اشکالی ندارد ادامه بده التماس دعا. صبح رویِ اسکله الامیه اولین شهید بود که به دیدار معشوق نائل آمد. او شهید غلامرضا اکبری بود.
📚(کتاب نماز شهدا صفحه 17، مؤلف: محمدرضا کلانتری سرچشمه)
@rahro313
به نقل از علی طهرانی مقدم: حوالی همین روزها بود ، هشت سال پیش ، وقتی پس از تست موفقیت آمیز آخرین دست پروده ات ، مثل قرارهای عاشقی همیشگی ات در کنار لانچر سجده شکری طولانی بجای آوردی...
جایت اما امروز خالیست که موفقیت شلیک موشک هایت را توسط یارانت نظاره گر باشی و البته سجده های شکرشان ...
#پدر_موشکی_ایران
@rahro313
ماه عسل با استخوان های همسر!
دلنوشتهای که همسر شهید علی آقایی در حرم مطهر رضوی در مراسم تشییع همسر شهیدش نوشت👇
.
.
علی!
یادت هست میگفتی شهناز تو رو از حضرت معصومه گرفتم!
یادت هست گفتی قول میدم یه بار ببرمت حرمش ازش تشکر کنم!
یادت هست علی!
بخدا من یادم هست...
قول ماه عسل دادی برای مشهد...
ان هم نه یک بار... چندبار...
اسم نوشتیم... آماده شدیم... داشتی به قولت عمل می کردی
اما... هربار ماموریت... دوره... و در آخر هم اعزام به سوریه!
رفتی... آن هم تنها....
تنهای تنها.... گفتی خواهی آمد... گفتی تدارک ببینم... دیدم...
نیامدی....
دیر شد... خیلی دیر....چهار سال...
تنها ماندم...
تنهای تنها.... چقدر سخت بود برایم
و حالا خبرت رسیده که میآیی
میگویند فقط چند تکه استخوانی... یا یک تکه لباس...
یا یک پلاک... نمیدانم...
اما همین را می دانم که من خواستم بد قول نشوی ...
صدای آمدنت چنان زنگی به گوشم زد که دیوانه وار امدم... به همه جا سر زدم و درخواست سفرمان را به مشهد کردم ....
در خواست ماه عسل!
رفتم سپاه...
دست به دامان امام مهربانیها شدم
سپردم به خودت تا کارها رو ردیف کنی
تا به آرزوی دیرینهام
بودن در کنار تو
دست در دست تو
توی حرم باشم.
امروز
بهترین روز زندگیمام هست
علی
ببین
آمده ام
اوردیم به سمت آرزویم
می دانستم تو بدقول نبودی
قول ماه عسل داده بودی
نگاه کن علی!
کنارت هستم...
منم
معشوقهات...
دنیایت...
همسرت...
ببین!
برایت لباس سفید آوردهام!!!
بیا...
بپوش...
سفارش خودت بود
وقتی به خواب یکی از دوستانم آمدی!
پیام فرستادی و گفتی همسرم مرا از امام_رضا(ع) بخواهد...
خواستمت...
با اشک چشم
با قلب شکسته و رنجورم
با غصههای تنهاییام....
گفتی برایم لباس سفید بخر
خریدم
گفتی لباسم را تبرک کن!
آن را هم با جان و دل کردم بلکه بازگردی
علی ببین!
امام رئوف رویم را زمین نینداخته!
بپوش لباس سفیدت را
ببینم به اندازه دامادیت؛
به تنت می آید...؟!
لباس سیاه نپوش... سفید برازنده توست
خودم سیاهت را می پوشم
سفید و سیاه بهم می آیند... حتی اگر عروس و داماد برعکس تنشان کنند.
.
.
هدیه به روح پاک و پرفتوح شهید تازه تفحص شده علی آقایی
.
.
#شهید_علی_آقایی
#عاشقترینها
@rahro313