eitaa logo
رهروان علی بن ابیطالب(ع)
100 دنبال‌کننده
1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
32 فایل
━━ °•🍃•°━━┓ 🇮🇷@rahrovan110🇮🇷 ┗━━ °•🍃•°━━┛
مشاهده در ایتا
دانلود
سوال: ⁉️امام زمان در عصر غیبت کبری ،چگونه شیعیان را مدیریت می کند؟؟؟ پاسخ: امام زمان(عج): «واما در مورد رخدادهای جدید ، به راویان حدیث ( فقهای شیعه) رجوع کنید که ایشان حجت من بر شما و من حجت خدا بر شما هستم.» تاریخ گواه هست که رهبران شیعه، همواره شیعیان را در مسیر امامت حفظ کرده است به عنوان نمونه می توان 🔺به نهضت بزرگ تنباکو به رهبری فقیه بزرگوار شیعه مانند مرحوم میرزایی شیرازی و 🔺انقلاب عظیم اسلامی به رهبری مرجع عالیقدر امام خمینی اشاره کرد 📚 ✅ ⬅️بحار الانوار ،ج ۵۳،ص ۱۸۰ @rahrovan110
14.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*📽️☝🏻اقتصاد آینده متعلق به کجای جهان است خوب گوش کنید🇮🇷💞* 👆🏻ایشون دکتر محمد حسین ادیب هستند اقتصاد دان و تحلیلگر قوی در زمینه اقتصاد ،،،، که سیمینار های میلیونی در کشور برگزار میکنن و هر فایل صوتی سمینارشون چندین میلیون ب فروش میرسد👏👍🏻🍀 @rahrovan110
💢 پیام تسلیت رهبر انقلاب درپی درگذشت فرزند امیر سرتیپ پوردستان ◾️حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی و فرمانده کل قوا (مدظله العالی) در پیامی درگذشت امین پوردستان فرزند امیر سرتیپ پوردستان رئیس مرکز مطالعات راهبردی ارتش جمهوری اسلامی ایران را تسلیت گفتند. 📝 متن پیام به این شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم امیر سرتیپ پوردستان رئیس محترم مرکز مطالعات راهبردی ارتش جمهوری اسلامی ایران سلام علیکم درگذشت فرزند گرامیتان را به جناب‌عالی و دیگر بازماندگان تسلیت می‌گویم و رحمت و غفران الهی را برای آن مرحوم از خداوند متعال مسئلت می‌نمایم. سید علی خامنه‌ای ۱۴۰۱/۱/۷ @rahrovan110
◾️انا لله و انا الیه راجعون◾️ بـا خبـر شـديـم روح پـاك بـرادر عـزيـز و گـراميمان و جهادگر عرصه‌هاي فرهنگي ورزشی و کمک مومنانه ، مرحوم احمد آقای کوری به جوار رحمت الهي پر كشيد و آرام گرفت. اين ضايعه جانسوز را به خانواده معزز و مكرمشان و همچنین جوانان مسجد وپایگاه علی ابن ابی طالب (ع) تسليت عرض نموده و براي بازماندگان صبر جزيل و اجر عظيم را مسألت داریم.🖤 اميد است همه برادران و دوستان ايشان با تلاش مضاعف و خستگي ناپذير با ادامه راه پر بهجتي كه ايشان انتخاب كرده بود، موجب رضايت و آرامش روح اين برادر عزيز باشند.🥀 (ع) @rahrovan110
هدایت شده از شاخص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سرمایه داری، بازی با تغییر ذهنیت و سلیقه! 🌍 eitaa.com/shakhes3 ایتا 🌍splus.ir/shakhes.1 سروش
هدایت شده از شاخص
43.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️🎥 پهلوان‌های کوچک زورخانه دیشب یه اجرای عالی تو عصر جدید داشتن پدر و مادرهای عزیز، لطفا فرزندانتون رو با ورزش‌های اصیل ایرانی آشنا کنید تا با منش پهلوانانه بزرگ بشن😍 🌍 eitaa.com/shakhes3 ایتا 🌍splus.ir/shakhes.1 سروش
فاطمه شیری 💖 خانم‌ها بخوانند💖 💞 یکی از نیازهای مهم شوهرتون نیاز به «دیده شدن» هست. تشکر کردن یعنی کار مثبت تو را دیدم. 💞 مثلا وقتی شوهرتون ماشین رو شسته همینجور بی‌تفاوت سوار ماشین نشید، بلکه یه چیزی بگید که نشون بده کار و زحمتش رو دیدید: ماشین برق میزنه از بس تمیز شده ... یا وقتی شوهرتون صورتش رو اصلاح کرده: چقدر خوشگل شدی آقا ... یا وقتی از آرایشگاه برگشته: چقد این مدل مو بهت میاد ... 😍وقتی آماده شده بره بیرون: بابا خوشتیپ... این پیراهن و شلوارت بهت خیلی میاد ... یا وقتی خرید کرده: چقدر این انارها شیرین و آبدارن ...
هدایت شده از پیام کوثر
💠طرح جمع آوری و تعویض قرآن های فرسوده و اضافی 🔷شرایط: 1️⃣-قرآن های فرسوده و اضافی موجود در مساجد،تکایا،هیئت ها و حتی منازل مسکونی ( شخصی ) را تحویل دهید. 2️⃣- در صورت نیاز به قرآن جدید به ازای هر جلد قرآن فرسوده یک جلد قرآن جدید با نصف قیمت تحویل می شود ( سقف تحویل 10 جلد ) 3️⃣- در صورتیکه قرآن اضافی و قابل استفاده دارید،تحویل دهید تا به مساجد و مراکز محروم اعطا می شود. 🔶مراجعه به : خیابان دولت اداره تبلیغات اسلامی اردکان 🕤زمان مراجعه : روز های غیر تعطیل،ساعت 8 صبح تا قبل از اذان ظهر تلفن تماس 32249300 @payame_kosar
💜 برای اولین بار، نذر فرهنگی کلاس آموزشی و مهارتی ٢🥰 💚 مژده به خانم های فرهیخته کانال تربیتی ❤️ روز مصادف با سالروز (ع) نذر فرهنگی داریم 😊 💛 دریافت و یا با احتساب پنجاه درصد 🌷🌷 تا فرصت هست وارد شوید 👇 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6 ✅ کلاس ٢، تکمیلی کلاس ١ میباشد🥰 💙 اطلاع رسانی به همه خانم‌ها 💐
همراهان گرامی درهمه گروهها منتشر کنید 👆👆
وقتی دیــدی کسی مـثل نوک پـرگـار همـه جــوره پـات وایـساده ؛ دورش نزن دورش بـگرد .😉
دوست‌واقعی‌خداست...: ✨﷽✨ ✨ 💞گاهی برای رشد کردن باید سختـے کشید 💞گاهـے برای فهمیدن باید شکست خورد 💞و گاهـی برای به دست آوردن باید از دست داد 💞خواستن اگر با تمام وجود باشد، هیچ سدی نمی تواند مانع شود!
💝یه خانم با سیاست خستگی رو از جون شوهرش در می کنه❗️ 💞مردان بنده هستند و نیروی محبت می تواند آنها را به هر کاری ترغیب کند. 💞حال تصور کنید مردی خسته وارد خانه می شود با گرم همسر و یک استکان چای و چند جمله دلنشین مواجه شود، این حجم از محبت به راحتی خستگی چندین ساعته مردان را از تن آنها بیرون خواهد کرد. 💞 ظاهری آراسته، مهربانی در کلام، درک خستگی ها، سوال پیچ نکردن و... از راس امور است 💞که در هنگام ورود یک مرد خسته باید مورد توجه قرار گیرد.
شیری: 💚 قسمت اول ❣خانه مریم و سعید❣ اولین روز اسفندماه است؛ مریم خیلی آروم و بی صدا لای در اتاقو باز کرد. نگاهی جستجوگرانه انداخت. سعید هنوز خواب بود. تازه ده دقیقه از شش صبح گذشته بود. اما اگه بیدارش نمی کرد، نمازش قضا می شد. مریم به عادت هر روزه ش از حدودای پنج و نیم صبح بیدار بود. ساعتی به نماز و خلوت با معبود، روانشو طراوتی میده. این براش به منزله ی گرفتن جان تازه است. باعث میشه برای انجام امورات روزانه سرحال و سرشار از شادابی باشه. بعد هم صبحانه آماده میکنه. بعد از اونم نوبت بیدار کردن سعید و بچه هاست. در رو با دستش هل داد و کامل باز کرد. رفت سمت پنجره و پرده ها رو کنار زد. شاید اندک روشنایی قبل از سپیده سرک بشه توی اتاق و کمک کنه سعید زودتر بیدار بشه.رفت سمت تخت.نشست کنار سعید.انگشتاش رو برد لای موهای سعید و نوازشش کرد. با صدایی نجواگونه و لبریز از محبت همراه با همون لبخند همیشگی، سعید رو صدا کرد: _آقا سعید کم کمک هوا داره روشن میشه. سعید جان نمازت قضا نشه. بعد هم با انگشت سبابه ش گونه های او رو نوازش کرد. سعید به سختی چشماشو باز کرد. هنوز منگ خواب بود. هیچ چیز غیر از وقت نماز نمی تونست باعث بیدار شدنش بشه. دیروز تا دیر وقت سر کار بوده و حسابی خسته شده بود. بالاخره چشماشو کامل باز کرد. با انگشتاش کمی چشماشو مالید. لبش به خنده ای کم جان ولی دلبرانه باز شد. این قسم خنده ش مخصوص مریم بود ولاغیر. _سلام.صبح زمستونیت بخیر. مریم گوشتو بیار جلو. مریم سرشو آورد نزدیک دهن سعید ببینه چی میخواد بگه. سعید جستی زد و فرصت رو قاپید و گونه ی چپ مریم رو یه بوس جانانه کرد. _دیشب اینقدر خسته بودم اصلاً نفهمیدم کی خوابم برد. بعدم آروم گونه ی راست مریم رو بوسید و گفت: _یکیش برای صبح و یکیشم قضای دیشب. مریم خنده ش گرفت. پیشونی سعید رو بوسید.بلند شد بره آشپزخونه. از اتاق که می رفت بیرون گفت: _حالا پاشو نمازتو بخون که مجبور نشی قضای اونم به جا بیاری. بعد هم ریز خندید. رفت از روی کابینت سفره رو برداشت.آورد وسط اتاق پهن کرد. مربای هویج خونگی که خودش درست می کنه غذای مورد علاقه ی خاص بچه هاست. مریم رفت تا بچه ها رو بیدار کنه. علی و فاطمه رو. چون میرن مدرسه. اما محمد و میثم رو میذاره تا کمی بیشتر بخوابن. علی و فاطمه هم حدودای شش و بیست دقیقه دیگه بیدار میشن. مریم خیلی آروم دستشو به نوازش بر سر اون ها میکشه و با چند بوسه آروم و پر لطافت نجواکنان صداشون میزنه. _اول کی میره دست شویی و دست و روشو میشوره؟ خب یه کم هم شیطنت میکنه و از حس رقابت بین علی و فاطمه بهره می بره. هر چند علی و فاطمه شش سال فاصله سنی دارند اما چون پشت سر هم بودن یه حس رقابت دارن. مامان و بابا هم اینو خوب میدونن. علی دفعه قبل دیر جنبیده و فاطمه زودتر از او رفته بود. برای اینکه این بارم کلاه سرش نره از جا پرید و دوید سمت دستشویی. نماز بابا تموم شد. سجاده رو تا زد گذاشت روی کمد. اومد پیش بچه ها. هر بار که بچه ها رو می بینه انگار بار اول باشه. فقط قربون صدقه ست که از دهنش میریزه. کار هر روز و هر لحظه شه. علی تازه دست و روش رو شسته و برگشته بود. _سلام پسر بابا. خوب خوابیدی بابایی؟ صبح قشنگت بخیر. _سلام بابا. صبح بخیر. علی تازه دوازده سالش شده.مدتیه نمازشو میخونه.البته کمی دست و پا شکسته.مامان و بابا حساسیت نشون نمیدن. سعی می کنند از راه تشویق و تحسین بچه ها رو برای یادگرفتن هر کار خوبی ترغیب کنند. فاطمه هم اومد. بابا رو کرد بهش وگفت: _به به خوشگل ترین دختر دنیا هم که اومد.چقدر دخترم خوشگل تر شده حالا که دست و روش رو شسته. مامان سفره رو چید. سعید رو صدازد. با آوایی که بیشتر یک تمنا باشه تا امر یا سفارش. _آقا سعید بیزحمت نون رو بیار بذار تو سفره و بیا صبحانه. علی!فاطمه! شمام بیایید صبحانه. تا علی و فاطمه نمازشون رو بخونن دیگه هوا کاملاً روشن شده بود. اما سعید و مریم هیچ واکنشی نشون ندادند. هنوز بچه ها به سن تکلیف نرسیدن. کم کم و به مرور باید قضیه براشون جا بیفته. ❤️ ادامه‌ دارد... نویسنده: محسن پوراحمد خمینی
دوستان همراه این رمان را دنبال کنید بسیار آموزنده است 👆👆
💠حضرت محمد صلی ا... علیه و آله می فرمایند: هرکس فرزندش را ببوسد، خداوند برای او حسنه می نویسد و کسی که او را شاد کند، خداوند، روز قیامت او را شاد می سازد و کسی که قرآن به او بیاموزد، پدر و مادرش (در قیامت) فرا خوانده شده و دو لباس بر آنان پوشیده می شود که از نور آن دو لباس، چهره های بهشتی شان نورانی می گردد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌🌷 📹 | تعریف خواب وحشتناک یک عالم بزرگ برای امــــــــــام‌زمــــــان«عج» چیکار کردی؟ ✅بسیار زیبا و تاثیرگذار استاد 🌸 @rahrovan110
فاطمه شیری 🍃🌸 🔴🔴🔴خانم ها توجه کنید: 🔑با احترام گذاشتن به مرد، می‌توان او را برای همیشه داشت. ✏️شوهر شما نظیر بسیاری از مردان، از لحاظ عاطفی به یک جام خالی می ماند. 👈به خاطر بسپارید، او یاد گرفته است که احساساتش را برای خودش نگاه دارد، در حقیقت آن را در خود خفه کند. ✏️دنیای مرد ها استدلالی و زنها احساسی است. راز صمیمیت میان این دو درک تفاوت هایشان است. ✏️مردها اگر مجبور باشند بین عشق و احترام یکی را انتخاب کنند، بیشترشان ترجیح می دهند تنها بمانند تا این که به آنها بی احترامی شود. ✏️ از سوی دیگر اکثر خانم ها به عشق و محبت بیشتر علاقه نشان داده اند. ✏️در واقع همان قدر که بشر نیازمند هواست زن به عشق نیاز دارد و مرد به احترام. ✏️اگر مردها و زن ها بتوانند یکدیگر را بدرستی درک کنند، می توانند کنار هم زندگی آرام و بی دغدغه و پر از عشق و احترامی داشته باشند.
شیری: 💚 قسمت دوم ❣خانه مریم و سعید❣ سعید، علی و فاطمه نشستند سر سفره. مامان داشت چای می ریخت که تلفن زنگ خورد. نگاه مریم و سعید برگشت سمت هم. نگاهی سرشار از تعجب و تا حدودی نگرانی. سعید گوشی رو برداشت. مادرش پشت خط بود. _سلام سعیدجان؛ عزیز حالش بد شده. زود خودتو برسون. _سلام مامان. شما خوبید الحمد لله؟ نمی خواست بچه ها قضیه رو بفهمن و نگران بشن. برای همین رفت توی اتاق. _چشم تا چند دقیقه دیگه میام. عزیز، مادربزرگ مادری سعید است. چند سالی میشه که دیابت داره. سعید رابطه ی عاطفی عمیق و خیلی صمیمی با مادربزرگش داره. هرکاری براشون از دستش بر بیاد دریغ نمی کنه. سعید خداحافظی کرد و گوشی رو قطع کرد و رو به مریم و بچه ها گفت: _مامان یه کاری داره.میرم پیشش. از در خونه که اومد بیرون، سریع یه پیام فرستاد برای مریم: _عزیز حالش بد شده.میرم ببرمش دکتر. این یکی از قرارهاییه که سعید و مریم با هم گذاشتن. اینکه نذارن بچه هاشون بی جهت دچار اضطراب و نگرانی بشن. حتی موقع گوش دادن به اخبار وقتی خبری از قتل و آزار و شبیه اون پخش میشه، شبکه رو عوض می کنند. سریال های خشن و نامناسب هم همین طور. نمی خوان شور و نشاط و لطافت کودکی بچه هاشون از بین بره. امنیت روانی یعنی همه چیز کودکی. بچه ها صبحانه شون رو خوردند. مریم برای میان وعده مدرسه بچه ها نون و پنیر و سبزی آماده کرد. فاطمه که امسال میرفت کلاس اول داشت دست و پاشکسته مانتوش رو اتو میکرد کرد و مامان زیرچشمی حواسش بود یه وقت دستش رو نسوزونه. مریم یه سری کارها رو از همون خردسالی به عهده بچه ها گذاشته. کارهای شخصی مثل شستن جوراب و جارو کشیدن نوبتی اتاق یا کارهای عمومی خونه مثل آب دادن گل ها. بعد از رفتن بچه ها، مامان مبلغی صدقه گذاشت. بلند شد رفت آشپزخونه. نگاهی به برنامه غذایی کرد. نوبت املت بود. یادش اومد تو یخچال گوجه نمونده. موقعی که سعید درگیر کاریه، مریم اول بهش پیام میده که اگه موقعیتش بود خودش زنگ بزنه یا مریم. به سعید پیام داد: _ سلام آقا سعید. بی‌زحمت داشتی میومدی گوجه بگیر برای املت لازم داریم. یه دنیا ممنون عزیزم. مریم احترام زیادی برای سعید قائله. احترامی سرشار از محبت. بدون آقا و عزیزم صداش نمی کنه. بلافاصله سعید پیام داد: سلام خوشگلم. شاید کارم طول بکشه تا ظهر نرسم. یه شکلک خنده گذاشت. بعدش نوشت به جای املت، نیمرو بخوریم با اون ترشی سیرهای دست ساز خوشگل خانوم. چطوره؟ _راستی حال عزیز چطوره؟ _الحمدلله بهتره. پیریه دیگه. چند وقت دیگه هم نوبت خودمونه. خدا ان شاءالله از دست و پا نندازمون _ مریم بهش گفت مامان هم باهاتون اومدن دکتر؟ _ نه نیومد. البته میخواست بیاد اما چون پاش درد میکرد گفتم شما نیا من خودم عزیز رو میبرم دکتر. _ کار خوبی کردی. حالا زنگ زدی به مامان بگی عزیز بهتره و خدارو شکر چیزی نبوده؟ _ نه هنوز، اما زنگ میزنم _ آقا سعید چرا زنگ نزدی؟! بنده خدا مامان از نگرانی و استرس حسابی اذیت شده. زودتر به مامان زنگ بزن تا نگران نباشن... _ باشه الان بهشون زنگ میزنم. کاری نداری فعلا؟ _ نه، یاعلی _ یاعلی سعید تو دلش احساس رضایتمندی و آرامش خاصی داره چون میدونه مریم برای خانوادش و خصوصا مادرش احترام ویژه قائله. اصلا انگار مادر خودشه. همین موضوع، خیلی در برقراری رابطه عاطفی خوب سعید و مریم موثر بوده. ❤️ ادامه‌ دارد... نویسنده: محسن پوراحمد خمینی
هدایت شده از ⚘️بهار عالمیان⚘️
46.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گزارش تصویری از فعالیت های سفیران مهدوی در مدارس شهرستان اردکان(فصل زمستان)👌👌 🔸🔸🔸🔸🔸🔸 "بهار عالمیان" بزرگترین کانال تخصصی مهدوی اردکان @mahdi255noor
✅به نام خدای نوجوونها.. ⬆️از زیبا ترین تصاویری که این هفته در فضای مجازی اردکان دیدم...👏 👏یادداشت برداری نوجوونهای دهه هشتادی گروه سرود شمیم در درس اخلاق امام جمعه محترم حجت الاسلام و المسلمین سید اسماعیل شاکر ◀️حمایت از تنها نماینده شهرستان اردکان گروه سرود شمیم آسمان در مسابقات جشنواره بین المللی سرود زنده خوانی فجر استان یزد فقط با ارسال عدد ‌۸۸۵ به۳۰۰۰۱۱۲۳ جهت راه یابی به مرحله کشوری ان شاءالله 😍 ✅و‌ همچنین رای گیری از طریق سایت تلوبیون https://festivalsorood.telewebion.com ✅در ضمن رای های با رای های داخل سایت جشنواره در جداگانه محاسبه می شود. 🖋محسن طلائی اردکانی ۱۳ فروردین ۱۴۰۱ @rahrovan110
فاطمه شیری 🔴 💠گاهی بی‌توجهی به زن از ناسزا گفتن و تنبیه بدتر است. 💠در تصمیمات و اتفاقات مهم زندگی، از همسر نگرفتن و او را در کارها شریک نکردن، نوعی بی‌توجهی است. 💠اینکه زمانی رو برای همسر و خانواده‌ات نگذاری، نوعی بی‌توجهی محسوب میشه. بازتاب توجه به همسر، و دلچسب است!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فاطمه شیری 🔰تعدادی از حقـوق معنوی زن و شوهر نسبت به یکدیگر که باید رعایت شوند: 1⃣ احترام گذاشتن: همسرانی که برای هم احترام قائل می‌شوند، اجازه نمیدهند موضوعاتی ساده و قابل حل، زندگیشان را دچار اختلاف کند. 2⃣ صداقت و راست‌گویی: همسرانی که صادق نیستند خیلی زود روابطشان دچار خدشه می‌شود چراکه دروغ پایه‌های اعتماد در زندگی را از بین میبرد. 3⃣ گذشت و فداکاری: در هر زندگی اشتباهاتی رخ میدهد مهم این است كسی كه مرتكب اشتباه می‌شود، اشتباهش را بپذیرد، و طرف مقابل گذشت کند و اجازه جبران دهد. 4⃣ مشورت: زندگی مشترک مسیری دو نفره هست و كسی نمی‌تواند در این مسیر به‌دلخواه خودش توقف كند، مسیر عوض كند و با تک‌روی پیش رود. 5⃣ معاشرت نیکو: هیچ‌كدام از همسران حق ندارند با پرخاش و سوء معاشرت به دنبال دریافت حقی باشند حتی اگه حقی از کسی ضایع بشود راه دفاع یا به دست‌آوردنش پرخاشگری نیست. 6⃣ محبت کردن: محبتی كه با تعادل و رفتاری مناسب ابراز شود پایه‌های زندگی مشترک را محكم و به افزایش حس خوشبختی در دو طرف کمک میکند .
شیری: 💚 قسمت سوم ❣خانه مریم و سعید❣ محمد و میثم هم دیگه بیدار شدند. مریم مشغول تدارک ناهار بود. چشمش که به بچه ها میفته قربون صدقه شروع میشه. بچه ها چشمشون رو که باز میکنن با صدای مهربون و پر محبت مامان سر حال میان. این یه حس آرامش و امنیت کاملی رو برای بچه ها میسازه. مریم، محمد رو تازه از پوشک گرفته. هنوز عادت نکرده. تا آخرین لحظه حاضر نیست بره دستشویی. در روز چندین مرتبه خودشو خیس میکنه. البته مریم میدونه که اقتضای سن و شرایطشه. به هیچ وجه با خشونت با پسرش برخورد نمی کنه. بیشتر سعی می کنه از طریق بازی و جذابیت سازی محمد رو ببره دستشویی. تلفن خونه به صدا در اومد. مریم تو آشپزخونه مشغول بود. زیر شعله رو کم کرد. سر قابلمه رو گذاشت. بعد رفت گوشی رو برداشت. _الو. سلام. بفرمایید. _سلام مریم جون. خوبی؟ عارفه م. مشتاق دیدار عزیزم. هفت سالی میشه که عارفه ازدواج کرده. با حامد. بعد یک سال عقد، عروسی کردند و رفتند زیر یک سقف. مثل همه ی زندگی ها طی این سال ها با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم کردند. همیشه هم به خدا توکل کردن و ناامید نشدند. از افراد امین و مطمئنی مثل مریم مشورت گرفتن و با توکل بر خدا و تلاش و صبر بسیاری از مشکلات رو با موفقیت پشت سر گذاشتن. _سلام عارفه خانم. خوبی عزیز؟ ما هم شکر خدا خوبیم. کم فروغ شدین؟ _آره مریم جون. یه مدتی حامد بیکار شده بود. حالا یه ماهی هست یه جا مشغول شده. صبح زود میره و نزدیکای غروب برمی گرده. _خب مبارکه ان شا الله. کی شیرینی بخوریم؟ دلم لک زده برای شیرینی زبون. _حتماً. به روی چشم. راستش زنگ زدم یه چیزی بهت بگم. در واقع اولین نفری هستی که بهت میگم. _بفرما عارفه جون. سراپا گوشم. _راستش.... نمیدونم چه جوری بگم؟ مریم خندید و گفت: _مگه چی میخوای بگی دختر؟ بگو دیگه. الانه که از کنجکاوی غش کنما. _راستش.... زنگ زدم بگم از این به بعد روز مادر به منم باید تبریک بگیدا. مریم از شدت خوشی خبری که شنیده بود یه لحظه هاج و واج موند. نفهمید از خوشحالی چی کار کنه. بی اختیار با صدای بلند گفت: _ای جانم. شکر خدا. بعد شش سال. بالاخره خدا خواست. خیلی خوشحال شدم عارفه جون. بگو ببینم دختره یا پسر؟ _صبر داشته باش. تازه یه ماهشه. _کوچولو هنوز نیومده کار باباش درست شد. اینکه میگن بچه روزیشو با خودش میاره همینه. ان شا الله پر روزی و با برکت باشه. مریم با عارفه گرم صحبت بود که زنگ در خونه به صدا در اومد. محمد دوید و در رو باز کرد. فاطمه از مدرسه برگشته بود. محمد با شیرین زبونی مخصوص یه بچه سه ساله به فاطمه سلام کرد. اما فاطمه به سردی جوابشو داد. نگاهی به این ور و اون ور اتاق انداخت. انگار پی چیزی یا کسی می گشت. کیفشو از کول درآورد و کشید روی زمین. با گردنی کج و شونه هایی افتاده و ابروهایی درهم و سیمایی که یک جور دلخوری رو داد می زد، نشست کنار دیوار. کیف مدرسه شو باز کرد و مثلاً مشغول کتاباش شد. مامان تا فهمید فاطمه از مدرسه اومده با اینکه دوست داشت بازم با عارفه صحبت کنه بهش گفت: _عارفه جون. ببخش. الان فاطمه اومد. منتظر منه. ان شا الله خودم بهت زنگ می زنم. از عارفه خداحافظی کرد و با عجله رفت سمت فاطمه. هر روز که فاطمه می رسه خونه و زنگ در رو میزنه مامان و محمد و حتی میثم یه ساله که تازه تاتی تاتی میره میرن استقبالش. فاطمه هم کلی خوشحال می شه و خستگی از تن و روحش در می ره. امروز که مامان و میثم نیومدن حالش گرفته شد. مامان همیشه با چهره ای گشاده و لبخندی دلنشین و کلی شوق و ذوق به استقبال بچه ها و خصوصاً سعید میره. سعیدم بهش میگه: وقتی میام خونه و چهره ی پر از لبخند و نشاط تو رو می بینم خیلی از مشکلات بیرون یادم میره. روحیه خوبت و لبخندهای خوشگلت دلم رو آروم می کنه. مریم رفت و جلوی فاطمه نشست. با لبخندی به پهنای صورت. فاطمه رو بغل کرد. بوسیدش. لبخند ملیحی به چهره ی فاطمه اومد و اونم مامانو بوسید. مریم گفت: _سلام خوشگلم، نور چشم مامان. مدرسه چه خبر؟ خوش گذشت؟ نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود؟ مخصوصاً وقتی خاله عارفه زنگ زد و یه خبر خوش داد. فاطمه صاف تر نشست و با کنجکاوی دخترانه ای پرسید: _ خبر خوش چیه؟ مامان گفت: _باید خودت حدس بزنی. _آخ جون میخوان بیان خونه مون. _نخیر. یه چیز دیگه ست. بعد مامان دست فاطمه رو گرفت و گفت : _قراره شیرینی این خبر خوشم برامون بیاره. ❤️ ادامه‌ دارد... نویسنده: محسن پوراحمد خمینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فاطمه شیری ❇️ سه ساعت طلایی در ماه مبارک رمضان 💠 سه ساعت در ماه مبارک رمضان وجود دارد که خیلی گرانبهاست، پس اگر تو بر آن ها محافظت کنی نهایتا این سه ساعت تا آخر ماه مبارک رمضان می شود ۹۰ ساعت. 💠 این سه ساعت عبارتند از: 1⃣ ساعت اول: 🌱 افطاری را زود حاضر کن و وقتی برای دعا بزار؛ چون برای روزه دار دعایی هست که مردود نمی شود پس برای خودت و عزیزانت و مردگان دعا کن؛ 2⃣ ساعت دوم: 🌱 آخر شب است؛ پس با خداوند خلوت کن که خداوند صدا می زند آیا درخواست کننده‌ای هست اجابتش کنم؟! آیا استغفار کننده‌ای هست ببخشمش؟! پس در آن زمان زیاد استغفار کن؛ 3⃣ ساعت سوم: نشستن بعد نماز از صبح در جایگاه نمازت تا وقت اشراق(طلوع آفتاب) این نود ساعت است پس بر بقیه اوقات مداومت کن بر ذکر و دوری از غیبت....نماز های فرض و نافله را بجا بیار که فقط سی روز است و به سرعت میگذرد. 💠🔹 دعا در سجودمان فراموش نشود: ✨ اللهم إنی أسألك حسن الخاتمة✨ ✨اللهم ارزقني توبة نصوحه قبل الموت✨ ✨اللهم يا مقلب القلوب ثبّت قلبي علي دينك✨ ✨اللهم عجل عجل عجل لولیک الفرج ✨🤲