eitaa logo
🌹رهروان مهدویت🌹
523 دنبال‌کننده
30.4هزار عکس
25.8هزار ویدیو
156 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
یک مادر و پنج داغ؛ روایت شهادت دانشمند هسته‌ای و خانواده‌اش بیشتر از یک هفته گذشته و هنوز هیچ نشانی از فاطمه و فهیمه نیست. خانه‌شان آن‌قدر ویران شده که پیداکردن‌شان سخت است. می‌دانم... تا پیکر فاطمه پیدا نشود، فهیمه هم پیدا نمی‌شود. هرجا هستند، کنار هم‌اند، مثل همیشه.  گروه زندگی: دانشمند هسته‌ای، شهید سید مصطفی ساداتی، همسرش فهیمه مقیمی، دخترانش ریحانه‌سادات و فاطمه‌سادات و پسر کوچکش سیدعلی...آدمی کم می‌آورد حتی برای شمردن این نام‌ها، چه برسد به اینکه یک‌جا، پنج داغ بر دلت بنشیند و ندانی برای کدام‌شان عزادار باشی! مخصوصا وقتی حتی یک نفر را هم برایت نگذاشته باشند تا دلت که هوایشان را کرد او را بغل بگیری و به جای همه، عطر نفس‌هایش را نفس بکشی. روزی که اسرائیل خانه‌ی دکتر ساداتی را نشانه گرفت، فقط یک ساختمان را خراب نکرد، بنیان دل مادر آجر به آجر فروریخت. اما اگر آوار دلش را کنار بزنی، میان خاکستر قلبش، فقط یک جمله پیدا می‌کنی: فدای سر آقا...نشسته‌ام رو‌به روی مادر داغ‌دیده خانواده ساداتی برای مصاحبه. چشم‌هایش به جای آنکه منزلگاه حلقه‌های اشک باشد چنان با صلابت است که می‌گویی برق این چشم‌ها هوای این را دارد که شبیه موشک خیبرشکنی وسط دل دشمن بنشیند و بیچاره‌شان کند. نه برای آنکه پنج‌تن از خانواده‌اش را گرفته‌اند، نه برای انتقام برای پاک‌کردن لکه‌ای کثیف به نام اسرائیل از خاک مقدس سرزمین قدس!  ناگفته‌هایی از ساعات شهادت یک دانشمند هسته‌ای شب آخر همه کنار هم بودند. مثل هر سال، عید غدیر را در خانه پدری آقا مصطفی جشن می‌گرفتند. ریحانه با لباس نونوارش می‌درخشید و روسری سبز فاطمه‌سادات، صورت معصومش را شیرین‌تر کرده بود. ناهار را که خوردند، تلفن مصطفی زنگ خورد؛ باید جایی می‌رفت. بچه‌ها با شیطنت سر شوخی را باز کردند:«بابا نکنه قراره شما هم شهید بشی که احضارت کردن!» مصطفی لبخندی زد، و برای اینکه دل‌شان قرص شود، یک «نه» کش‌دار تحویل‌شان داد. اما وقت رفتن، رو کرد به فهیمه‌خانم و گفت: «بهتره امشب نرید خونه‌مون. یا همین‌جا بمونید یا برید خونه پدر و مادرت. من هم شب برمی‌گردم.»مصطفی که رفت، فهیمه و بچه‌ها هم کم‌کم برای رفتن آماده شدند. قرار شد شب را بروند خانه پدر و مادر فهیمه. ریحانه‌سادات موقع خداحافظی خودش را به پدربزرگ چسباند و با شیرین‌زبانی همیشگی‌اش گفت:«بابا جون حالا که باب شهادت باز شده دعا میکنی من شهید بشم؟!»دل آقای ساداتی لرزید. نگاهش را از چشم‌های ریحانه گرفت و گفت:«دعا میکنم اجر شهید رو بهت بدن دخترم!»اما چند ساعت بعد حوالی اذان صبح، خبر انفجار یک خانه در نارمک تیتر یک رسانه‌ها شد. خانه‌ای که همه اهالی‌اش شهید شدند. سید مصطفی، فهیمه، ریحانه‌سادات ۱۴ ساله، فاطمه سادات ۱۰ ساله، سیدعلی که تازه تولد ۴ سالگی‌اش را گرفته بود و مادر و پدر فهیمه‌خانم.  ریحانه بهشتی! مادربزرگ یکی‌یکی عکس‌های داخل قاب را نشانم می‌دهد و از صاحبان‌شان می‌گوید. از ریحانه‌سادات شروع می‌کند؛ دختری که وقتی به دنیا آمد، جای همه دخترهای نداشته‌اش را پر کرد و شد نور چشمش.می‌گوید: «ریحانه‌سادات کلاس هفتم بود. مثل پدرش باهوش بود و در مدرسه تیزهوشان درس می‌خواند. از همان کودکی با چادر و روسری بزرگ شد، حجاب برایش از هر چیزی مهم‌تر بود. در گردش‌های علمی سمپاد که مدرسه برایشان می‌گذاشت. به ریحانه گفته بودند باید با فرم مدرسه و بدون چادر بیاید اما قبول نکرد، قید آن گردش را زد تا چادرش را درنیاورد. حتی در کانال ایتایش نوشته بود:من اگر لازم باشد به‌خاطر حجابم از فامیل هم می‌گذرم، چه برسد به گردش علمی سمپاد! دست‌آخر مدرسه تسلیم اراده‌اش شد. آن‌قدر باهوش و مستعد بود که اجازه دادند همان‌طور که خودش می‌خواهد، در برنامه‌ها شرکت کند.حافظ قرآن هم بود؛ البته هنوز حافظ کل نشده بود راستش یادم نمی‌آید حتی یک‌بار ریحانه را بی‌وضو دیده باشم. آخرین باری که به خانه‌شان رفتم، محو نماز خواندنش شدم، آنقدر با طمأنینه‌ و قشنگ می‌خواند. کلاس‌های مهدیارشو را می‌رفت و رفاقتش با امام زمان (عج) روزبه‌روز عمیق‌تر می‌شد. برای من، ریحانه همیشه بوی بهشت می‌داد و ریحانه‌ی بهشتی من بود.زیاد کتاب می‌خواند؛ کتاب‌هایی که گاهی اصلاً به سن‌وسالش نمی‌خورد. آقا سید مصطفی بیشتر حقوقش را صرف خرید کتاب برای بچه‌ها می‌کرد. دوست داشت اهل مطالعه باشند، برای همین هر چند ماه یک‌بار کلی کتاب برایشان می‌خرید. انقدر که یک بار پدرش به او گفت: بگذار من هم در خرید کتاب‌ها کمکت کنم، حقوقت کفاف این همه خرج رو نمی‌ده! اما سیدمصطفی قبول نکرد. می‌گفت برکت حقوقم همین علم و آگاهی بچه‌هاست!»  مادر و دختری که هنوز زیر آوارند
نوبت می‌رسد به فاطمه‌سادات و فهیمه‌خانم، مادر و دختری که آن‌قدر به هم وابسته بودند حتی زیر آوار هم از هم جدا نشدند...«فاطمه‌سادات، مثل ریحانه، دختر مؤمن و اهل مطالعه‌ای بود. مهربانی‌اش زبانزد همه بود. فهیمه، عروسم، معلم دینی دبیرستان بود؛ خوش‌رو، آرام و فداکار. از آن زن‌هایی که بی‌صدا کوه به دوش می‌کشند. همه سختی‌های زندگی را به جان خرید تا مصطفی به این جایگاه برسد و به‌ عنوان یک دانشمند هسته‌ای به وطنش خدمت کند.»نمی‌دانم چرا زبانم بی‌اختیار از پیکرها می‌پرسد، اما دل شنیدن جواب را ندارم.«بیشتر از یک هفته گذشته و هنوز هیچ نشانی از فاطمه و فهیمه نیست. خانه‌شان آن‌قدر ویران شده که پیداکردن‌شان سخت است. می‌دانم... تا فاطمه پیدا نشود، فهیمه هم پیدا نمی‌شود. هرجا هستند، کنار هم‌اند، مثل همیشه.»شانه‌هایم می‌لرزد اما شانه‌های مادربزرگ نه!:«دلم را سپرده‌ام به حضرت زهرا (س). اگر نگاهش را شامل حالمان کند، پیکرشان را به ما می‌رساند. اما اگر نه عیبی ندارد مگر حضرت فاطمه مدفنش مشخص است که فاطمه‌ی ما مزار داشته باشد؟!» 
قاسم سلیمانی خانه‌ی ما هم شهید شد؟! هر جای دل مادر که دست می‌گذارم یک خط روضه‌است، روضه‌های مجسمی که به چشم دیده.«شهادت سیدمصطفی چیز دور از انتظاری برایم نبود، همیشه می‌دانستم دیر یا زود یک روز بالاخره این خبر را می‌شنوم. برای همین از قبل به همسرم و پسرهایم گفته بودم هر اتفاقی افتاد اول به خودم بگویند، قول می‌دهم طاقت بیاورم. یکشنبه صبح در آشپزخانه مشغول بودم که همسرم دستم را گرفت و گفت بیا بنشین. یقین کردم که اتفاقی افتاده مخصوصا که دیشب ریحانه سادات روی زبانش حرف شهادت افتاده بود و ول نمی‌کرد. قرآن را به سینه چسباندم و گفتم: آماده‌ام.بچه‌ها مِن مِن می‌کردند: مصطفی شهید شده...‌من صبور بودم اما داغ امان نمی‌داد: فهیمه هم شهید شده. برای هر کدام‌شان چندثانیه بیشتر فرصت عزاداری نداشتم چون بلافاصله اسم دیگری از عزیزانم در لیست قرار می‌گرفت: ریحانه‌سادات هم... گریه می‌کردم و می‌گفتم: منزل نو مبارک‌شان _فاطمه‌سادات... قبل از اینکه اسم سیدعلی را بیاورند پیش‌دستی کردم: سردار سلیمانی من هم شهید شده؟! از های های گریه‌هایشان جوابم را گرفتم. سید علی عاشق سردار سلیمانی بود. راه می‌رفت توی خانه و طوری رفتار می‌کرد که مثلا حاج قاسم است من هم به این اسم صدایش می‌کردم. سردار سلیمانی ما هم پیکرش سالم نبود از روی دی ان ای شناسایی‌اش کرده بودند. وقتی در معراج گفتم سید علی را بدهید تا به جای مادرش برای پسرم لالایی بخوانم از سبکی تابوتش فهمیدم چیزی از چهارساله‌ی مان نمانده.»  تکه‌های دل مادربزرگ، هر کدام جایی افتاده‌اند؛ زیر آوار، کنار فاطمه و فهیمه...کنار پیکر سوخته‌ی سیدعلی...در تابوتِ سر به مهر ریحانه‌سادات... جمله‌اش روضه را تکمیل می‌کند: باید خانه را ببینی،برایم گودال قتلگاه درست کرده‌اند. گودالی که دلم می‌خواهد شکایتش را پیش حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) ببرم. کاش فقط پسرم را شهید می‌کردند... کاش فقط مصطفی را...» 
خواهش میکنم کامل بخونیدش👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم هر روز را با یاد شهدا آغاز کنیم 🌷بسیجی شهید مهدی مشهدی تفرشی 🌷 تولد ۲۰ فروردین ۱۳۲۵ تهران 🌷 شهادت ۶ تیر ۱۳۶۷ حلبچه کردستان عراق 🌷 سن موقع شهادت ۴۲ سال 🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز می‌باشد ✍ بخش‌هایی از این شهید عزیز ✅ برادران اگر مي‌خواهيد به درجات عاليه انسانى و اسلامى برسيد از خداوند طلب تقوا كنيد ✅ برداران لحظه اى دست از پشتيبانى ولى فقيه زمان مرجع اعلم رهبر كبير انقلاب اسلامى بر نداريد و اطاعت از اين مرد خدا بكنيد كه بر همه واجب است و بيشتر تلاش كنيد تا خط امام خمینی كه همان خط ولايت فقيه و صراط مستقيم است در همه جا تحقق پيدا كند و در تداوم همه جانبه آن بكوشيد. ✅ عزيزان، برادران مسلمان شما را به مكتب‌تان و مولاي‌تان قسم، اگر احساس وظيفه داريد، اول جبهه را حفظ كنيد ✅ اى مومنين امروز روز امتحان، روز احساس وظيفه، روز از خودگذشتگى است، بپا خيز و به عنوان تجليل از خون شهدا، بلند شويد، اسلحه به زمين افتاده شان را به دست گیريد و به لشگر مولا بپيونديد، مبادا از اين فيض الهى محروم بمانى 🤲 هدیه به ارواح طیبه شهدا، امام شهدا و شهدای عزیزی که امروز سالگرد شهادتشان می‌باشد و این شهید عزیز فاتحه باصلوات 🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله https://eitaa.com/payame_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 هر روز بخوانیم 🔹 امروز؛ صفحه ۱۸۸ سوره مبارکه التوبه ✏️ توصیه مهم امام خامنه‌ای: هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند.
🤲ثواب تلاوت امروز به آستان حضرت اباصالح المهدی عج ومادرگرامیشان حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها و شهدای امروزتقدیم می‌کنیم. ♥️♥️♥️♥️♥️
این صدا که در حال بلند شدن است از بمب اتمی که مستقیم وسط تهران بخورد خطرناک تر است بنده از ابتدای جنگ 3 بار در خصوص مواضع این فرد هشدار دادم. آقایان جامعه شما یک دست شده نگذارید این فرد مشکوک جامعه را دو تکه و چند صدا کند
🔻پلیس فتا: مراقب شنود مکالمات خانوادگی باشید سردار مجید رئیس پلیس فتا در گفت‌وگو با تسنیم: 🔹در شرایطی که دشمن با انواع جنگ ترکیبی، از جمله جنگ شناختی و سایبری علیه ملت ما فعال است، مردم باید توجه کنند که اپلیکیشن‌های ناشناخته و دارای دسترسی‌های غیرمجاز می‌توانند به‌راحتی کنترل تجهیزات هوشمند را در اختیار گرفته و حتی اطلاعات حساس را ناخواسته در اختیار مجرمان سایبری یا دشمنان خارجی قرار دهند. 🔸این روزها حتی مکالمات تلفنی معمولی با بستگان داخل یا خارج از کشور می‌تواند مورد شنود قرار گیرد. اگر کسی از شما درباره وضعیت منطقه‌تان، محل زندگی‌تان یا حوادث اطرافتان پرسید، پاسخ شما باید با احتیاط و در صورت امکان «نمی‌دانم» باشد. 🔹انتقال جزئیات شرایط و اتفاقات، به‌ویژه از مناطق حساس، حتی از روی دلسوزی خانوادگی، می‌تواند به ابزاری علیه امنیت کشور بدل شود. 🔸تمامی گزارش‌های مردمی به‌صورت محرمانه بررسی شده و تیم‌های تخصصی رسیدگی فوری به پرونده‌های امنیتی و موارد مشکوک را در دستور کار دارند.