قسمت دهم
قصه دلبری
فامیـل کـه در ابتـدای امـر، کلاً گیـج شـده بودنـد. آن از ریخـت و قیافـۀ دامـاد، این هـم از مـکان خطبـۀ عقـد. آن هـا آدمـی بااین همـه ریـش را جـز در لبـاس روحانیـت ندیـده بودنـد. بعضی هـا کـه فکـر می کردنـد طلبـه اسـت. باتوجه بـه اوضـاع مالـی پـدرم، خواسـتگارهای پـول داری داشتم که همه را دست به سر کرده بودم. حالا برای همه سؤال شده بود، مرجان به چه چیز این آدم دل خوش کرده که بله گفته است. عده ای هم با مکان ازدواجمان کنار می آمدند، ولی می گفتند: «مهریه ش رو کجای دلمون بذاریم. چهارده تا سکه هم شد مهریه!» همیشـه در فضـای مراسـمِ عقـد، کـف زدن و کِل کشـیدن و اینهـا دیـده بـودم. رفقـای محمدحسـین زیـارت عاشـورا خواندنـد، و مراسـم وصـل بـه هیئـت و روضـه شـد. البته خـدا در و تختـه را جـور می کند. آن هـا هم بعـد از روضـه، مسخره بازی شـان سـر جایـش بـود. شـروع کردنـد بـه خوانـدن شـعرِ «رفتنـد یـاران، چابک سـواران» چشمش برق می زد. گفت: «تو همونی که دلم می خواست، کاش منم همونی شم که تو دلت می خواد!» مدام زیر لب می گفت: «شکر که جور شد، شکر که همونی که می خواستم شد، شکر که همه چیز طبق میلم جلو میره، شکر.» موقع امضای سند ازدواج دستم می لرزید، مگر تمامی داشت. شنیده بودم باید خیلی امضا بزنی، ولی باورم نمی شـد تا این حد. امضاها مثـل هم درنمی آمد.زیرزیرکی می خندید: «چرا دسـتت می لرزه؟ نگاه کن! همۀ امضاها کج وکوله شده!» بعـد از مراسـم عقـد رفتـم آرایشـگاه، قـرار شـد خـودش بیایـد دنبالـم. دهـان خانـواده اش بـاز مانـده بـود کـه چه طـور زیـر بـار رفتـه بیایـد آتلیـه.اصلاً خوشش نمی آمد، وقتی دید من دوسـت دارم، کوتاه آمد. ولی وقتی آمد آنجا، قصه عوض شد. سه چهار سـاعت بیشتر نبود که باهم محرم شده بودیم.یخم باز نشـده بود، راحـت نبودم. خانـم عکاس برایـش جالب بود کـه یک آدم مذهبی با آن ظاهر، این قدر مسخره بازی درمی آورد که در عکس ها بخندم. همان شـب رفتیم زیارت شهدای گمنام دانشـگاه آزاد. پشـت فرمان بلندبلند می خواند: «دسـت من و تو نیسـت اگر نوکرش شـدیم/ خیلی حسین زحمت ما را کشـیده اسـت!» کنار قبور شـهدا شـروع کرد بـه خواندن زیارت عاشـورا و دعای توسـل. یـاد روزهایـی افتادم کـه با بچه هـا می آمدیـم اینجا و او همیشـۀ خدا اینجـا پلاس بـود. بودنـش بسـاط شـوخی را فراهـم می کـرد که «ایـن باز اومده سـراغ ارث پدرش!»سفرۀ خاطراتش را باز کرد که به این شهدا متوسل شده یکی را پیدا کنند که پای کارش باشد. حتی آمده و از آن ها خواسته بتواند راضی ام کند به ازدواج. می گفت قبـل از اینکه قضیـۀ ازدواجمـان مطـرح شـود، خیلـی از دوسـتانش می آمدند و دربارۀ من از او مشـورت می خواسـتند. حتی به او گفته بودند که برایشـان از من خواستگاری کند. غش غش می خندید که «اگه می گفتم دختر مناسبی نیست، بعداً به خودم می گفتن پس چرا خودت گرفتی ش؟ اگه هم می گفتم برای خودم می خوام که معلوم نبود تو بله بگی!» حتی گفت: «اگه اسلام دست و پام رو نبسته بود، دلم می خواست شما رو یه کتک مفصل بزنم!» آن کَل کَل های قبل از ازدواج، تبدیل شـدند به شـوخی و بذله گویی. آن شـب، هرچه شهید گمنام در شهر بود، زیارت کردیم. فردای روز عقد رفتیم خانۀ خالۀ مادرش. آنجا هم یک سـرِ ماجرا وصل می شد به شهادت. همسر شهید بود، شهید موحدین.روز بعد از عقد نرفتم امتحان بدهم. محمدحسین هم ظهرش امتحان داشت. با اعتماد به نفس، درس نخوانده رفت سر جلسه. قبل از امتحان نشسته بود پای یکی از رفقایش که کل درس را در ده دقیقه برایش بگوید. جالب اینکه آن درس را پاس کرد. قبل از امتحان زنگ زد که «دارم میام ببینمت!» گفتم: «برو امتحان بده که خراب نشه!» پشت گوشی خندید که «اتفاقاً میام که امتحانم خراب نشه!» آمد. گوشه حیاط ایستاد، چند دقیقه ای باهم صحبت کردیم. دوباره این جمله را تکرار کرد: «تو همونی که دلم خواسـت، کاش منم همونی بشم که تو دلت می خواد!» رفت که بعد از امتحان، زود برگردد تولدش روز بعـد از عقدمان بود. هدیه خریده بودم: پیراهـن، کمربند، ادکلن. نمی دانم چقدر شـد، ولی به خاطر دارم چون می خواستم خیلی مایه بگذارم، همه را مارک دار خریدم و جیبم خالی شد. بعـد از ناهـار، یک دفعه با کیـک و چنـد تا شـمع رفتم داخل اتاق. شـوکه شـد. خندیـد: «تولد منه؟ تولـد توئه؟ اصلاً کـی به کیـه؟» وقتـی کادو را بهش دادم گفت: «چرا سه تا؟» خندیدم که «دوسـت داشتم!» نگاهی به مارک پیراهنش انداخت و طـوری که توی ذوقـم نزده باشـد، به شـوخی گفت: «اگه سـاده ترم می خریـدی، به جایـی برنمی خـورد!» یک پیـس از ادکلـن را زد کف دسـتش.معلوم بود خیلی از بویش خوشش آمده: لازم نکرده فرانسوی باشه. مهم اینه که خوش بو باشـه! برای کمربند چـرم دورو هم حرفی نزد. آخرسـر خندید که بهتر نبود خشکه حساب می کردی می دادم هیئت؟
ادامه دارد...
مرسومه بین مردم
میگن اگه میخوای مالت همیشه بمونه
وقفش کن.. حفظ میشه، موندگار میشه..
بچهها وقف کردید خودتون رو؟
هنو وقف نشدی؟ ینی هنو مال امام نشدی؟
مراقبت میکنه ازت، از بین نری یه وقت؟
حیف و میل نشی یه وقت لابهلای این دنیا..
∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•• ↻♥️ ↯
⇨@rahrovaneshg313
#سلام_مولایمن
🌱روزی که ظهورت بشود قسمت دلها
نور رخت ای ماه بتابد به دلِ ما...
🌱تاریخ گواهی بدهد صفحه به صفحه
آن روز دگر شیعه ندارد غمِ فردا
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#أَللّٰھُـمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَٱلْفَرَج
∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•• ↻♥️ ↯
⇨@rahrovaneshg313
حاج علی اکبر گلیگیر ساز تعریف میکرد در عالم رویا :
به من گفتن علی اکبر؛
سینه هایی که برای #امام_حسین(علیهالسلام)
زدی ولی برای فرج دعا نکردی بالا نرفته .. 🥀
۳۰ تیر ماه ، سالروز شهادت اسطوره ای است که به گفته کارشناسان ، نیروی دریایی عراق را به نابودی کشاند.
فردی که در تعداد پرواز جنگی رکورد داشت و عراق برای سرش جایزه تعیین کرده بود.
شهید دوران با از خود گذشتگی، کاری کرد که اجلاس سران غیر متعهدها به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشد.
💐سالروز شهادت سرلشکر خلبان عباس دوران گرامی باد🕊
#صلوات
#أَللّٰھُـمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَٱلْفَرَج
∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•• ↻♥️ ↯
⇨@rahrovaneshg313
🌱طوبىٰ لمن امتلأت قلوبهم بذكرِ المهدي
خوشا به حال کسانی که دلشان
از یاد مهدی عجلاللهفرجه آکنده است ..
دلیلخوشبختی..🕊
∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•• ↻♥️ ↯
⇨@rahrovaneshg313
و پدر آمده بود از نوزادش خداحافظی کند و برای آخرین بار او را ببوسد...
〽️ سید بن طاووس (ره)
در کتاب الملهوف خود می نویسد:
✿ هنگامى كه حسین(ع) ، شهادت جوانان و محبوبانش را دید، تصمیم گرفت كه خود به میدان برود و ندا داد: «آیا مدافعى هست كه از حرم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، دفاع كند؟ آیا یكتاپرستى هست كه در باره ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسى هست كه به خاطر خدا، به داد ما برسد؟ آیا یارى دهنده اى هست كه به خاطر خدا، ما را یارى دهد؟»
◇ پس صداى زنان، به ناله برخاست. امام علیه السلام، به جلوى درِ خیمه آمد و به زینب علیهاالسلام فرمود: «كودك خُردسالم را به من بده تا با او، خداحافظى كنم».
او را گرفت و مى خواست او را ببوسد كه حَرمَلة بن كاهِل، تیرى به سوى او انداخت كه...
∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•• ↻♥️ ↯
⇨@rahrovaneshg313
دنبال تجهیزات نظامی و کوهنوردی میگردی ولی هنوز کانال خوب پیدا نکردی ؟
🇮🇷
پس واجبه که به این کانال یه سر بزنی جنس های با کیفیت و قیمت خیلییی بصرفه 😱
https://eitaa.com/joinchat/463602534C973307f38d
چرا هنوز وایستادی ؟! سریع عضو شو که قراره کلی تجهیزات با قیمت خوب بخری 😍