🇮🇷 رهــروان شهـــدا 🇮🇷
💢از اعتياد و تارک الصّلاة بودن تا شهادت : ✍روايت بسيجي پاسداري که مظلومانه شهيد شد و خانواده اش در
ادامه صفحه ی 2⃣
-فردا رفتيم يکي از مقرهاي سپاه مريوان، به دوستم گفتم: اين آقا که همراهم آمده مريضه، اگه حالش بد شد يه دونه از اين قرص ها بهش بده.
-آن روز وقتي من نماز مي خواندم، مهيار هم کنار من ايستاد. او هيچ چيزي از نماز بلد نبود. به من گفت: توي نماز چي ميگي؟ بين ۲ نماز چه دعايي مي خوني؟
روز بعد بردمش يه مقرّ ديگه و همينطور تا ۷ روز او را جا به جا کردم تا کسي به مشکل او پي نَبَرد.
-روز هفتم حال و روز مهيار بهتر شد. گفت: من ديگه ترک کردم، ديگه خماري ندارم .
-پدرش به من گفته بود وقتي مهيار ترک کنه، به خوراک مي افته و بايد حسابي غذا بخوره. من هم چند کارتن تن ماهي با روغن زيتون براي مهيار گرفتم. او حسابي غذا مي خورد.
-مهيار را به يکي از مقرهاي کوهستاني بردم. آنجا بالاي ارتفاع بود و چند متر برف نشسته و شرايط بسيار سختي داشت. آن ايام زمستان سال ۱۳۶۰ بود. مهيار در آن مقرّ کوهستاني در کنار چند بسيجي و مجاهد عراقي در واحد مخابرات مشغول شد.
-هوش و استعداد خاصي داشت. رمزهاي بي سيم را سريع حفظ مي کرد. شب اول از سرما ترسيده بود. اما رفته رفته به آنجا عادت کرد . مدتي بعد به سراغ او رفتم. با بسيجي ها حسابي جور شده بود. با برخي از آنها صحبت مي کرد و مسائل و مشکلات ديني خودش را مي پرسيد.
- به نماز خواندن او نگاه کردم . انگار يک عمري نمازخوان بوده! مانند بقيه بسيجي ها شده بود.
-يک ماه بعد، که از ترک مواد توسط مهيار مطمئن شدم، بي سيم زدم و گفتم: عصر بيا پايين، مي خوايم بريم تهران.
-توي راه هم گفتم: تو ديگه پاک شدي، برو دنبال کار استخدام.
-عصر روز بعد توي خانه بودم که مهيار تماس گرفت. با عصبانيت گفت: امير اگه شما نميري منطقه، من فردا بر مي گردم.
بعد با عصبانيت ادامه داد: اين خواهراي من هيچي نمي فهمن. يه مشت جَوون دارن اونجا جون ميدن و نون خشک مي خورن تا اينها توي آرامش باشن، امّا اينها نمي فهمن. انگار توو اين مملکت نيستن.
فردا با مهيار برگشتيم. نماز اول وقت او ترک نمي شد. حالا او به من تذکّر مي داد که نماز اول وقت و... را رعايت کن.
-مهيار ديگر اهل جبهه شد. يک روز ترک کردن آن محيط معنوي برايش سخت بود. مهيار ۲ سال در کردستان ماند. من درگير کارهاي مهندسي بودم و او در کنار بسيجي ها، مسئول مخابرات سپاه سرو آباد از شهرهاي کردستان شده بود. با بسيجي ها به عمليّات مي رفت، براي آنها حرف مي زد و...
-من برخي شب ها که به ديدن او مي رفتم، شاهد بودم که مهيار براي نماز شب بلند مي شد و حال و هواي عجيبي داشت.
عجيب تر اينکه، اين پسر از فرنگ برگشته، که تا مدّتي قبل نماز بلد نبود، دعاي بين نماز جماعت را با سوز خاصّي مي خواند.
او يک بسيجي تمام عيار شده بود. ياد آن زماني افتادم که خانواده او، به خاطر اعتياد، به مرگ فرزندشان راضی شده بودند.
2⃣
🇮🇷 رهــروان شهـــدا 🇮🇷
ادامه صفحه ی 2⃣ -فردا رفتيم يکي از مقرهاي سپاه مريوان، به دوستم گفتم: اين آقا که همراهم آمده مريض
ادامه صفحه ی 3⃣
-روزها گذشت تا اينکه قبل از عمليّات والفجر ۴، در پائيز سال ۱۳۶۲ نيروهاي رزمنده به سوي منطقه پنجوين عراق حرکت کردند. يک روز بچّه ها به من خبر دادند که ظاهراً مهيار شهيد شده و پيکرش را برده اند سنندج.
-باورم نمي شد. رفتم ستاد شهداي سنندج، گفتم: شهيدي به نام مهيار مهرام داريد؟ گفت: نه. خوشحال مي خواستم برگردم. همان شخص گفت: امّا چند تا شهيد گمنام داريم که قرار است منتقل شوند تهران و به عنوان گمنام دفن شوند.
-برگشتم تا آنها را نگاه کنم. ۷ شهيد که همه بدن آنها گلوله باران شده و با ماشين از روي سر آنها عبور کرده بودند، به عنوان شهيد گمنام کنار هم آرميده بودند.
-به سختي مهيار را شناختم. يک گردنبند نقره از دوران انگليس در گردنش بود. از روي همان گردنبند او را شناختم. بقيّه هم بچّه هاي سپاه سروآباد بودند که به دست ضدّ انقلاب به طرز فجيعي به شهادت رسيده بودند.
-پيکر مهيار به تهران منتقل شد. امّا خانواده اش او را تشييع نکردند. پيکر او بدون تشييع در قطعه ۲۸ بهشت زهراي تهران به خاک سپرده شد!
-مراسم ختم او فقط ۱۳ نفر شرکت کننده داشت! او غريب و گمنام تشييع و تدفين شد. امّا براي مراسم چهلم او، به سراغ بچّه هاي لشگر رفتم و ماجراي اين بسيجي غريب را تعريف کردم.
-بچّه هاي لشگر، دسته عزاداري راه انداختند و او را از غربت درآوردند. خيابان يوسف آباد از کثرت جمعيّت بسته شده بود.
-خواهران او از ايران رفتند. پدرش در سوئيس از دنيا رفت. شهيد مهيار مهرام، راه درست و راه حق را نمي شناخت. از زماني که با انسانهاي الهي در جبهه رفاقت کرد، مزّه رفاقت با خدا را چشيد.
-از زماني که راه درست را شناخت، لحظه اي در پيمودن راه حق ترديد نکرد. او بنده واقعي خدا شد. خدا هم در بهترين حالت او را به سوي خود دعوت کرد.
🌷آنها که دوست دارند اين شهيد غريب را زيارت کنند، به قطعه ۲۸ بهشت زهرا رديف ۶ شماره ۴ در کنار شهداي گمنام بروند.
#روح ما با يادش شاد!
🌷شادي روح پاک اين شهيد غريب و مظلوم قرائت #فاتحه به همراه #صلوات
📚منبع : کتاب "تا شهادت" (چهل روايت از آنها که توبه کرده و راه حق را پیمودند .
3⃣
🇮🇷 یارب ز دلهای ما
حُبّ ولایت را مگیر،
🇮🇷این توسُّل این تجمع
این ارادت را مگیر،
🇮🇷هستی ما بستگی
داردبه عشق اهلبیت،
🇮🇷 هرچه میخواهی
بگیرامّاولایت رامگیر،
#تولدت_مبارک_حضرت_آقاجان
✔️به کوری چشم دشمنان ؛ امروز۲۴ تیر ماه مولایمان امام خامنه ای ۸۲ ساله شدند .سایه ات مستدام سید خراسانی
"بسم رب الشهدا والصدیقین "
باسلام و عرض ارادت خدمت همه ی دوستان شهدایی 🌷
قصد براین داریم که تا 40 روز چله شهدایی گرفته و حاجت خود را نزد این عزیزان عرضه داشته و ان شاالله شفیع هممون باشند .همراهان عزیز نیت فرج مولایمان در راس حاجتهایمان باشد.
🌷توسل به 40 شهید برای حاجت روایی ...
🌷ان شاالله هرروز 100مرتبه ذکر شریف صلوات به شهیدی که در کانال معرفی می شود هدیه کنید و حاجات قلبی خود را بخواهید و ان شاءالله مورد توجه شهدا باشیم .🤲🏻
🌷اجرهمگی با شهدا
🌹اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
🌷🌷 #توسل به شهدا : 1⃣
🌷شهید یاسینی ؛ خلبانی که آسمان جنگ را به تسخیر خود درآورد .
🌷#شهید _ سرتیپ خلبان سید علیرضا #یاسینی
🌹#تـاریخ تـولـد : ١۵ فروردین ۱۳۳۰
🌹#مـحل تـولـد : آبادان
🌹#تحصیلات :ارشد دافوس
🌹#نوع عضویت : ارتشی (خلبان(
🌹#شـغل : نظامی
🌹#مسئولیت : معاون هماهنگکننده و رئیس ستاد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران
🌷#تـاریخ شـهادت : ١۵ دی ١٣٧٣ اصفهان
🌷#مـحل شـهادت :سقوط پرواز اصفهان به تهران
🌷#عـملیـات :پرواز اصفهان به تهران
🌷#موقـعیت مـزار: بهشت زهرای تهران
🌷🌷🌷✨✨🌷🌷🌷
✍خلاصه ای از زندگینامه شهید علیرضا #یاسینی
🌹بهار بود،و سالی جدید آغاز شده بود خانواده یاسینی منتظر آمدن فرزندی بودند که خداوند اورا در تاریخ ۱۵فروردین ماه ۱۳۳۰ به آنها بخشید و نام او را (علیرضا) گذاشتند.
🌹بعد از طی شدن دوران طفولیت ،علیرضا دوران ابتدایی خود را در دبستان مهرگان آبادان با موفقیت طی کرد. با اینکه خانواده اش در فقر و تنگدستی بودند تحصیلات متوسطه خود را به سختی در دبیرستان دکتر فلاح آبادان به پایان رسانید.
🌹حالا او جوانی ۱۸ساله که رویای پرواز را در سر میگذراند،پس با توجه به علاقه شدیدی که به خلبانی داشت در سال ۱۳۴۸وارد دانشگاه هوایی شد،او دوران مقدماتی را به خوبی گذراند ،او برای تکمیل دوره خلبانی خود به آمریکا اعزام شد،او آن دوره را هم به خوبی پشت سر گذاشت و به ایران بازگشت.
🌹پس از بازگشت به ایران علی رضا با درجه ستوان دومی در پایگاه ششم شکاری نیروی هوایی در بوشهر مشغول به خدمت شد.
(1)
🌹#نمونه ای از رشادتهای شهید #یاسینی
🌷شهید مهارت خاصی در هدایت هواپیمای اف ۴ داشت.در یکی از ماموریت ها هوایپمای وی در هنگام بازگشت از عملیاتی برون مرزی مورد تعقیب یک فرند میگ ۲۳ عراقی قرار میگیرد،که در اروندرود مورد اصابت موشک قرار میگیرد.
به محض برخورد،سیستم اجکت خلبان خود به خود فعال میشود و خلبان اجکت میکند،ولی شهید سرلشکر یاسینی که به عنوان افسر کابین عقب در این پرواز بود،با مهارت خاصی هواپیما را در حالی که تقریبا سیستم هیدرولیک خود را از دست داده بود ،در پایگاه ششم به زمین نشاند.
(2)
🥀 #شهادت و پرواز ابدی:
🌷در تاریخ ۷۳/۲۰/۵ در ساعت ۶:۳۰ صبح هواپیمای جت استار حامل فرماندهان ارشد نیروی هوایی، (شهید منصور ستاری، شهید یاسینی و شهید مصطفی اردستانی) از تهران به سمت کیش پرواز کرد تا فرماندهان در جلسه شورای هماهنگی نیروی هوایی در کیش شرکت کنند.
🥀بعداز ظهر قرار می شود که هواپیما قبل از عظیمت به تهران، در پایگاه هوایی اصفهان توقفی کوتاه نماید. بعد از بازدیدی کوتاه از این پایگاه، هواپیما در ساعت ۸:۳۰ شب آماده پرواز به سمت تهران می شود و پس از دقایقی هواپیما به پرواز درمیآید.
🌷ناگهان در ساعت ۸:۴۲ شب از سوی خلبان اعلام می شود که به علت بازشدن پنجره کابین خلبان، هواپیما مجبور به فرود اضطراری می باشد. لحظاتی بعد هواپیما در حال گردش برای نشستن بر روی باند در 64 کیلومتری جنوب پایگاه اصفهان، سقوط می کند و سید علی رضا یاسینی و به درجه رفیع شهادت نائل می آید.
🌷شهید یاسینی در زمان شهادت 43 سال داشت و از وی سه فرزند پسر و یک دختر به یادگار مانده ولی یاد و خاطره دلاوری ها و رشادت هایش، هیچگاه از ذهن مردم ایران و پرسنل نیروی هوایی ارتش، پاک نخواهد شد.
🥀وی پس از امیر سرتیپ محققی بیشترین ساعت پرواز (2759 ساعت) را با فانتوم داشت و همچنین پایگاه ششم شکاری بوشهر به نام این بزرگوار مزین شده است.
👈قابل ذکر میباشد.
"خانواده یاسینی یک شهید و یک جانباز را نیز تقدیم انقلاب و ایران اسلامی نموده است".
(3)
✍ #فرازی از وصیتنامه شهید یاسینی
-من یک خلبان هستم. سالها از بیتالمال برایم هزینه کردهاند تا به اینجا رسیدهام. حال وظیفه دارم که دینم را ادا کنم. مگر نه اینکه همواره آرزو کردهایم که ای کاش در واقعه عاشورا میبودیم و فرزند زهرا(س) را یاری میکردیم؟
-اکنون زمان آن فرا رسیده و همگان مکلفیم که برای لحظهای روح خدا را تنها نگذاریم. بنابر این از من انتظار نداشته باشید که بیش از این در کنارتان باشم.
-به یقین اجر شما نیز که به تربیت فرزندان و امور خانه همت میگمارید و زمینه را برای حضور بیشتر ما در صحنه فراهم میکنید نزد خدا محفوظ خواهد بود.
🌷#روحشان_ شاد
🌷#یادشان_ گرامی
🌷#راهشان _مستدام
🥀#هدیه به روح مطهرش قرائت #صلوات
(4)
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
گویند شهادت مهر قبولی ست...که
بر دلت می خورد...❤️
🌿شهدا... دلم لایق مهر شهادت نیست
اما . . .
شما که نظر کنید...این کویر تشنه
دریا می شود... با عطر شهادت...🌿
🕊🥀
سلام برشـ🌷ـهدا
امروز متوسل می شویم به :
🌷 # شهید سید علیرضا #یاسینی
روحشان شاد
یادشان گرامی ...
راهشان مستدام ...
💌
💌
💌
💌
🌷اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌷
(5)
دوستان ؛ جهت جمع آوری معرفی شهدا وقت صرف شده ؛ کپی هم نیست . بااین حرفها نمیخام ریا و یا اجر کار از بین بره .خواستم خدمتتون یاد آوری کنم که ده دقیقه وقت بزارید و اینکه اگر کسی تو این کانال عضو هست شهدا دعوت کردند .
از اعماق وجود شهدا را صدا بزنیم حتما صدامونو دارن و می شنوند و بی جواب نخواهیم ماند.
🌷 #شهید؛ شفیعی است که در آخرت به درد آدم می خورد ...
💠 #امام _خامنه ای :
-همین الان هم کسانی که در دنیا هستند، بعضیها که با شهدا اُنس بیشتری دارند، در مشکلات زندگی متوسّل به شهدا میشوند و شهدا جواب میدهند.
-دراین شرح حالهایی که ما می خوانیم از خانواده ی شهدا،از این قیبل زیاد هست که همسر شهید، پدر شهید، مادر شهید دچار یک مشکلی میشوند، به شهید متوسل میشوند، میگویند « تو که دسست باز است، توکه میتوانی، کمکمان کن» و او کمک میکند. در برزخ هم همین جور است.
-شماها میروید دیگر ؛ شماها هم که ماندنی نیستید؛ من و شما همه رفتنی هستیم؛ ما هم همین عالم برزخ را ، همین دالان را ، همین وادی را در پیش داریم، به آنجا خواهیم رسید.
-وقتی که رفتید، آنجا گرفتاری ها زیاد است؛ اگر انسان آنجا بتواند شفیعی داشته باشد که این شفیع به درد آدم بخورد، خیلی قیمت دارد .این شهید، شفیع شماها است.
96/03/28
#سلامتی فرمانده صلوات