eitaa logo
رهروان حضرت خدیجه (س)
105 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.6هزار ویدیو
42 فایل
📖قرآن کریم انسان ساز است و زن ها نیز انسان ساز امام خمینی(ره) 🧕منزلگه بانوان عالم اینجاست. #بانو_تراز #هویت_زن #موفقیت #الگوی_موفق
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 با سلام و عرض خوش آمد به اعضای جدید کانال رهروان حضرت خدیجه (سلام الله علیها) ✅انشاالله در کنار هم کلی مطلب خوب بیاموزیم 🧕اینجا هستیم تا بگیم وجود زن خیلی خیلی مهمه👌 🔃 با ما در ارتباط باشید. ✅منتظر نظرات شما هستیم آیدی ارتباط :@Mosavipoor137568
✅عادت هایی که موجب شادی شما میشود: - با خدا صحبت کنید. - با خودتان خلوت كنيد. - به حيوانات غذا بدهيد. - خود و ديگران را ببخشيد. - با طبيعت در تماس باشـيد. - قدرت خنده را جدي بگيريد. - هميشه در حال يادگيري باشيد. - در هفته دو روز گیاه خواری کنید. - در حق ديگران كار نيك انجام دهيد. - زیاد و طولانی مدت در یک محیط نمانید. - اگر بچه كوچک در خانواده داريد، با او وقت بگذرانید 🧕🧕🧕🧕🧕 https://eitaa.com/rahrovanhazratkhadej
وقتی یکی ازت کمک میخاد ب این فکر کن که شاید خدا ادرستو بهش داده:)
خدایا بابت هر شبے که بے شکر سر بر بالین گذاشتم بابت لحظات شـادے که به یادت نـبودم بابت هر گره که به دست تو باز شد و من به شانس نسبت دادم مرا ببخـــش
هرروز شروع جدیدی برای زندگیست 🌷 صبح بخیر ☁️☀️
✨حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: اگر آنچه را که ما اهل بیت دستور داده ایم عمل کنی و از آنچه نهی کرده ایم خودداری نمایی تو از شیعیان ما هستی و گرنه ، خیر. 📚تفسیر الامام حسن عسکری صفحه ۳۲۰ 🧕🧕🧕🧕🧕 https://eitaa.com/rahrovanhazratkhadej
خاطرات جانباز سیده طیبه یوسفیان 💢من بعد از گرفتن دیپلم، در خانه ماندم تا به مادرم کمک کنم زیرا خیلی زود پدرم را از دست داده بودم و دلم می خواست خدمتگزار مادرم باشم. با این حال با شروع جنگ، در پایگاه های بسیج فعالیت می کردم. در آنجا، با دوستان، گروهی را تشکیل دادیم و برای جبهه خدمات رسانی می کردیم. کلاس های عقیدتی و نظامی هم برایمان برگزار می کردند. یک خانمی به اسم بارانی خیلی فعال بود. با راهنمایی های او من شروع به دوختن لباس برای رزمندگان کردم. مادرم هم کمک می کرد. 💢یک روز وقتی پشت دستگاه چرخ خیاطی نشستم، چشمم به تابلویی افتاد که رویش نوشته بود: خواهرم، لباسی که برایم می دوزی شاید کفنم باشد. من هر روز با دیدن این جمله شروع به کار می کردم. بغضی سخت گلویم را می فشرد و قادر نبودم جلوی اشک هایم را بگیرم. گاهی چنان حالم بد می شد که خواهران دیگر، برایم آب قند می آوردند. زیرا برای برادران رزمنده ناراحت بودم که چرا من کفن دوز آن ها شده بودم. دوست داشتم لباس عروسی برایشان بدوزم اما دشمنان اسلام و انقلاب ما را مجبور به این کار کرده بودند. 🧕🧕🧕🧕🧕 https://eitaa.com/rahrovanhazratkhadej
از خدا پرسیدم: خدایا چطور میتوان بهتر زندگی کرد؟ خدا جواب داد: گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر، با اعتماد زمان حالت را بگذران، و بدون ترس برای آینده آماده شو! ایمان را نگه دار و ترس رابه گوشه ای انداز، شک هایت را باور نکن وهیچ گاه به باورهایت شک نکن... زندگی شگفت انگیز است؛ فقط اگر بدانید که چطور زندگی کنید... 🧕🧕🧕🧕🧕 https://eitaa.com/rahrovanhazratkhadej
نفس نفس می‌زدم. فرمانده‌ی جدید را ندیده بودم. با عصبانیت پرسیدم: «این آقای زین‌الدین کیه؟» چند نفر که از لحن تند من متعجب بودن انتهای نفربر رو نشون دادن. جوان لاغر اندامی که محاسنش کامل در نیامده بود داشت با بیسیم صحبت می‌کرد. رفتم جلو و با خشم گفتم: «برادر من! تو که فرماندهی بلد نیستی چرا قبول کردی؟ بگید یه آتیشی بریزن رو سر این لعنتیا...اون جلو بچه های مردم دارن پرپر میشن.» انتظار داشتم از کوره در برود و داد بیداد راه بندازد، اما تلافی که نکرد هیچ دست هایش را بازکرد و بغلم گرفت. آرامم کرد و گفت: «دارم از بالا پیگیری میکنم، چند بار بیسیم زدم. اقدام میکنن اِن شاءالله.» آرامش سینه‌ی گشاده اش آرامم کرد و آن دیوار بلند عصبانیت فروریخت... ‌ شهید مهدی زین الدین 🧕🧕🧕🧕🧕 https://eitaa.com/rahrovanhazratkhadej