9.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عجب جلسه خاطره انگیزهای
عجب منبر زیبایی
💠💎💠 راز موفقیت
#@razmovafajh
♨️حرمت شرعی و سیاسی کشفحجاب
📍مرتکبین چه بدانند و چه ندانند...
#حجاب
✍ویراست محمد جوانی
virasty.com/mjavani
🧠⚔علوم و جنگ شناختی | جوانی
@Cwarfare
#تازه_های_نشر
#حجت_الاسلام_راجی
#سایه_روشن
🔸مرگ بر دیکتاتور درود بر رضا شاه؛ این شعار یکی از شعارهایی بود که در سال ۱۴۰۱ بارها توسط برخی از دانش آموزان و دانشجویان به گوش رسید و نشان دهنده آن بود که نسل جدید نه شناختی از حاکمان پهلوی دارد و نه شناختی از رهبران جمهوری اسلامی به همین جهت نگارش کتاب «سایه روشن» که ۲۵ تفاوت از رهبران ۱۰۰ ساله ایران است، انجام شد. البته فهرست تفاوتها بسیار بیش از این مقدار است که شاید در فرصتهای بعد ادامه آن نگاشته شود. این کتاب علی رغم میل باطنی و یا خجالتی وصف ناشدنی نگاشته شده که انسان را ذره ای با درد امیرالمومنین(ع) آشنا میکند که می فرمود:
🔸«الدَّهْرُ انْزَلَنِی ثُمَّ انْزَلَنِی، ثم انْزَلَنِی حَتَّى یُقال معاویة وَ عَلى!؟: روزگار، مرتبه مرا پایین آورد، پایین آورد، پایین آورد به حدی که می گفتند: معاویه و على.»
🔸سفارش مستقیم از سایت 👇
✔️https://b2n.ir/y82645
🔸سفارش از طریق ادمین 👇
✔️@admin_Oniketab
https://eitaa.com/joinchat/10354874Cdcc1101018
7.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸ماجرای شکل گیری ایده یک کتاب عجیب و البته تأسف برانگیز
🌻بعد از صعود چهل ساله، یکون شبهه، زن، زندگی، آزادی و....این بار کتابی دیگر از جنس جهاد تبیین از حجت الاسلام راجی
#معرفی_کتاب
#سایه_روشن
#جهاد_تبیین
🔸سفارش مستقیم از سایت 👇
✔️https://b2n.ir/y82645
🔸سفارش از طریق ادمین 👇
✔️@admin_Oniketab
https://eitaa.com/joinchat/10354874Cdcc1101018
18.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رمز ماندگاری یک کتاب
📚 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی به بهانه یکصدمین سالگشت تألیف کتاب مفاتیح الجنان
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
⭕️ #اطلاعات_تکمیلی درباره مرگ مشکوک افسر اطلاعاتی اسرائیل
🔸رسانههای ایتالیایی و صهیونیستی در ۷ خرداد ماه اعلام کردند یک قایق تفریحی در دریاچه ماگیور ایتالیا به دلایلی نامعلوم واژگون شده و یکی از افسرهای با سابقه موساد به همراه دو تن از نیروهای اطلاعاتی ایتالیا در این حادثه کشته شدند. بازرسان ایتالیایی پس از انجام تحقیقات اظهار داشتند که نظر میرسد تغییر ناگهانی آب و هوا دلیل این حادثه بوده و هر گونه دخالت انسانی در این حادثه را رد کردند.
🔸طبق ادعای رسانههای عبری، ۱۰ تن دیگر از اعضای این قایق تفریحی، جاسوسهای رژیم صهیونیستی بودند که نجات پیدا کردند و به سرعت با یک هواپیمای نظامی اسرائیلی به اراضی اشغالی منتقل شدند. ۱۸ نفر از ۲۰ فردی که از این حادثه جان سالم به در بردهاند از جاسوسان یا عوامل امنیتی کنونی و سابق موساد یا سرویس امنیتی ایتالیا هستند.
🔸روزنامه ایتالیایی La Stampa گزارش داد که این گردهمایی برای تبادل اطلاعات بین عوامل دو کشور بوده است و ضمن اینکه ماموران اسرائیلی به جا مانده از این حادثه به قدری با سرعت محل را ترک کردند که حتی ماشینهایی را که برای سفر در ایتالیا کرایه کرده بودند را برنگرداندند.
🔸برخی رسانههای محلی ادعا کردند این افسران اطلاعاتی برای مراسم جشن تولد یکی از افراد در این قایق بودند اما روزنامه تایمز اسرائیل فاش کرد که مراسم جشن تولد، تنها پوششی برای جلسهای بوده که آنها را دور هم جمع کرده بود.
🔸وزارت خارجه رژیم صهیونیستی پس از این ماجرا اعلام کرد افسر کشته شده بازنشسته موساد بوده است. همچنین منابع اسرائیلی با افشای هویت مأمور ۵۰ ساله سابق موساد اعلام کردند که نام وی "ارز شیمونی" است. سرویس امنیتی ایتالیا نیز عنوان کرد که دو مامور ایتالیایی، یک مرد ۶۲ ساله و یک زن ۵۳ ساله درحال انجام وظیفه کشته شدند.
🔸کشته شدن این افسر عالیرتبه سرویس اطلاعاتی موساد در اولین سالگرد شهادت سردار صیاد خدایی، حادثهای پر رمز و راز بوده و برای جامعه اطلاعاتی رژیم صهیونیستی نشانه خوبی نیست. بروز حادثه و کشته شدن این افسر برجسته موساد در بازه زمانی کنونی، سوالات زیادی را برانگیخته است. در صورت صحت فرضیه دست داشتن عوامل انسانی در بروز این رخداد، میتوان به این نتیجه رسید که دامنه ضربهپذیری موساد تنها به ایران، عراق، ترکیه و سایر کشورهای منطقه محدود نبوده و اخیرا موساد، ضربات مهمی را در نقاط مختلف جهان از جمله ایتالیا دریافت کرده است!
✅ @A_purm
4_308770468834312373.mp3
1.63M
غدیر نزدیک است
آیت اله وحید خراسانی
7⃣ در جبهه دشمن چه میگذرد
♦️خاطرات علی مرادی
🔻عضو رها شده سازمان منافقین
🔹دو زن از اعضای سازمان از پشت درخت ها مرا صدا زدند و گفتند با من کار دارند. سراسیمه رفتم، دست و پایم را گم کرده بودم، مهوش سپهری( نسرین ) فرمانده لشکر بود، با برخورد بسیار گرم و صمیمی و شوخی و خنده از من دعوت کرد به دفترش بروم، برای اولین بار بود که احساس کردم از اسارت اردوگاههای عراقی نجات یافته ام اما در سازمان مخوفی گرفتار شده ام، ترس عجیبی سر تا پایم را فرا گرفت، نمیدانستم این دو زن بخصوص مهوش سپهری که به خواهر نسرین معروف بود با من چکار دارند؟! با ترکیبی از ترس و اضطراب به سمتشان رفتم، اما خودم را دلداری میدادم که مگر چکار کرده ام؟ خلاصه با آنها در فاصله چند ده متری نزدیک حوض مقابل آسایشگاه برادران روبرو شدم و سلام و احوالپرسی کردم و نسرین با روی گشاده و خندان و خوش برخورد گفت: علی مرادی چکار میکنی؟ خوش میگذره؟ جواب دادم سلامتی، بله خوبم، گفت میتونی ساعتی دیگر بیایی دفتر من؟ گفتم چشم می آیم، حال موضوع حساس تر شد و مقداری به فکر فرو رفتم، مشکل اینجا بود که اصلا نمیتوانستم حدس بزنم که برای چه کاری از من خواستند که به دفتر نسرین بروم، در هر حال خیلی با خودم فکر کردم و در ذهنم سیستم دفاعی مهیا کردم که در مقابل حرفهایشان چه جوابی بدهم، ساعت بعد فرا رسید و به دفتر نسرین رفتم، دیدم فضلی که ظاهرا معاون نسرین بود نیز در اتاق نشسته بود، و بعدا متوجه شدم که این ترکیب مرسوم است، هروقت مردی برای برخورد به اتاق مسئولین زن فراخوانده میشوند که ایدئولوژیک و تشکیلاتی نیستند و ممکن است از چهار چوب خارج شوند حتما برادران مسئول نیز در جلسه شرکت میکنند، مقدمات اولیه شوخی و خنده و احوالپرسی ها شروع شد تا ذهنم را آماده کنند، نسرین گفت: خودت میدونی اینجا مناسبات خواهر و برادری هست و یک محل مختلط است که خواهران نیز در کنار برادران اسکان دارند و مبارزه میکنند و شما البته تازه وارد هستی و قطعا اطلاع نداشتی وگرنه اینکار را نمیکردی!! موضوع حساس شد و در ذهنم گفتم چه کرده ام؟ نکند کسی گزارش خلافی داده! تهمتی به من نزنند! رنگ چهرهام تغییر کرده بود، صبرم تمام شد و گفتم خواهر نسرین زودتر لطف کنید بگویید چکار کردم؟ دارم سکته میکنم، نسرین گفت: نه اینقدر مهم نیست کمی جرات انتقاد و حسابرسی بالاتری داشته باش، آخه من فقط چند روز است که وارد این تشکیلات شده ام هنوز خستگی اردوگاه از تنم خارج نشده، چه خطایی کرده ام؟! نسرین: هیچی، بچه ها گفته اند با دمپایی بدون جوراب کنار حوض لشکر ۴۰ نشسته ای و با بچه ها دور هم جمع شده بودید که هم بدون جورابش اشکال دارد و هم چند نفری با هم نشستن اشکال دارد، چون محفل محسوب میشود، بشدت بهم ریختم و هیچ انگیزهای برای صبر و تحمل نداشتم، با حالت عصبانیت گفتم: شما مرا به ارتش آزادیبخش دعوت کردهاید؟ حداقل به این نام که آزادیبخش است پایبند باشید، شما به جوراب من گیر داده اید؟ ضمنا چند نفر همشهری با هم از خاطرات شهرمان صحبت کنیم محفل است؟ محفل یعنی چه؟ مقداری ترمز بریده بودم و بعدا متوجه شدم که اینکار در تشکیلات مجاهدین ضد ارزش است و باید انتقاد پذیر باشی و هرچه گفتند بلافاصله قبول کنی و خودت هم مقداری به خودت تهمت بزنی تا بیشتر مورد قبول واقع شوی، خلاصه آن شب کوتاه نیامدم و ذهنیتی که داشتم به هم ریخت و این عبارت در ذهنم نقش بست : وای بر من کجا گیر افتاده ام !!
ادامه دارد
8⃣ در جبهه دشمن چه میگذرد
♦️خاطرات علی مرادی
🔻عضو رها شده سازمان منافقین
(دشمن شناسی منافقین)
🔹لازم به ذکر است که از قبل مطالعاتی در زمینه جریانهای انقلابی و گروههای چپ داشتم، بحث های داغی بعد از انقلاب بین هواداران چریکهای فدایی با مجاهدین در جلو دانشگاه تهران و برخی تجمعات در شهرها داشتم که همه را به رخ نسرین و فضلی کشیدم، همین که حرفهایم را زدم مقداری ثبات روحی پیدا کردم و با خودم گفتم اگر دفاع خوبی نکنم همینجا مرا له میکنند، بهخصوص که من مجاهد نیستم و ایدئولوژی اینها را قبول ندارم، پس بیشتر در معرض خطر هستم، از طرفی بهانه خوبی بود تا شاید راهی برای خروج از تشکیلات پیدا کنم و از آنها بخواهم مرا به اروپا بفرستند، از مجموعه گفتگوی فی مابین نتیجه گرفتم که نسرین و فضلی میخواستند گربه را دم حجله بکشند و در همان روزهای اول مرا سرجایم بنشانند، من بعد از اینکه مقداری ثبات پیدا کردم تصمیم گرفتم کوتاه نیایم تا از این پس هر دقیقه مرا زیر ضرب نبرند، اما احساس کردم در نیمه های بحث مقداری عقب نشینی کردند و با شوخی و مزاح و دلجویی خواستند فضا را تلطیف کنند و از دلخوری من جلوگیری کنند، در لابلای حرف های نسرین جمله ای از دهنش خارج شد: ما میدانیم تو در اردوگاه دارای وجهه و احترام خاصی بودی و تعداد زیادی از دوستان اردوگاهی هم اینجا هستن اما دیگر لازم نیست اینجا تو شاخص باشی و همان رفاقت و ارتباطات را با هم داشته باشید، اینجا همه به رهبری ( برادر مسعود) وصل هستیم، این ماجرا همینجا تمام شد و با جوک و خنده و شوخیهای نسرین از اتاق خارج شدم و فضلی هم با من دست داد و روبوسی کرد، فضلی از من خواست که در این خصوص بیرون چیزی به کسی نگویم و خداحافظی کردم و به آسایشگاه رفتم، این روش ظاهرا تز مطالعه شده رجوی بود که نیروها را تا نهایت توان در کارهای یدی و فیزیکی خسته کنند که دیگر هیچ توان و مجالی برای فکر کردن به تناقضات نداشته باشند و شب خسته فقط بتوانند خودشان را به روی تخت برسانند، ما اسرای تازه پیوسته و جدیدالورود را نیز در این چهارچوب بکار میگرفتند، اما آنچه در همان اوایل ورود ما مشخص شد این بود که این تز برای اسرا خیلی جواب نگرفت و هر روز که میگذشت تناقضات بین حرف و عمل مجاهدین بیرون میزد و اسرا نیز که عمدتا افرادی بودند که در اردوگاههای عراقی رفتار خشن و سرکوبگرانه نیروهای عراقی را تجربه کرده بودند، با کادر تشکیلات کنار نمی آمدند و بیشتر فردی و سرکش بودند و همواره اعتراضات خود را داشتند، اسرای پیوستی تقاضا دادند که اتاقی بنام اتاق تلویزیون دایر کنند تا غروب بعد از خستگی کار بتوانند ساعتی برنامه متنوع تلویزیونی نگاه کنند، بحث و دعوا بر سر این موضوع بالا گرفت. اکثر سران تشکیلات موافق اینکار نبودند و بر این عقیده بودند که این تشکیلات با خون و تلاش عناصر ایدئولوژیک سازمان محکم و استوار مانده است و حالا اسرا و بقول آن ها (اردوگاهی ها) این تشکیلات را تخریب میکنند و درست هم حدس زده بودند، همینطور هم شد، نهایتا بعد از هفته ها بحث و جدل اسرا پیروز شدند و اتاق تلویزیون راه اندازی شد.
ادامه دارد
امام خامنه ای :
«شهید ناصر باغانی، وصیّتنامه دارد. او یک جوانِ در سنین
حدود ۲۰ سال است. جا دارد که انسان آن وصیّتنامهاش را ۱۰ بار بخواند، ۲۰ بار بخواند! بنده مکرّر خواندهام؛ او یک جوان است»
✅وصیت نامه شهید باغانی:
اینجانب ناصرالدین باغانی بنده ی حقیر درگاه خداوندی ام. چند جمله ای را به رسم وصیت می نگارم. سخنم را درباره ی عشق آغاز می کنم. ما را به جرم عشق مواخذه می کنند. گویا نمی دانند که عشق گناه ما نیست. اما کدام عشق؟ خداوندا! معبودا! عاشقا! مرا که آفریدی عشق پستان مادر را به من یاد دادی ... پس عشق به پدر و مادر را به من ودیعت نهادی...! به دنیا عشق ورزیدم... اما همه ی این ها بعد از مدتی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو. یعنی فهمیدم که «لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنون» فهمیدم وقتی شرایط عوض شود «یَفِرُّ الْمَرءُ مِن اخیهِ وَ اُمِّهِ وَ اَبیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ» ... پس به عشق تو دل بستم. بعد از مدتی که با تو معاشقه کردم یکباره به خود آمدم و دیدم که من کوچکتر از آنم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آنی که معشوق من قرار بگیری. فهمیدم که در این مدت که فکر می کردم عاشق تو هستم اشتباه می کردم. این تو بودی که عاشق من بوده ای ومرا می کِشاندی. آری تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار می کردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوقت می نشستی. اما من بدبخت ناز می کردم و شب خلوت را از دست می دادم و می خوابیدم. اما تو دست برنداشتی و این قدر به این کار ادامه دادی تا بالاخره گریز پای مرا به چنگ آوردی و من فکر می کردم که با پای خود آمده ام! وه چه خیال باطلی!
http://Zil.ink/BehzadZare
11.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چند سوال جنجالی از یک آخوند!
⁉️ فرق عمامه با تاج چیه؟!
⁉️ تفاوت حضرت والا و حضرت آقا چیه؟!
⁉️ دو کلمه بیت و کاخ چه تفاوتهایی دارند؟!
⁉️ «بندرشاه» با «بندر امام» چه تفاوتهایی دارند؟!