🔴اکنون من یک #مسلمانم ((قسمت اول))
🔷من هم مثل تمام دخترهای آمریکایی علاقهمند به مسابقات کشتی، دوست پسر، پارتی، مجالس رقص و امثال این تفریحها بودم. اما خدا را شکر من یک دوست صمیمی داشتم که خیلی به من نزدیک بود. سال سوم دبیرستان بودم که یک بار او به من گفت: «دیانا تو به خدا اعتقاد داری؟» من یک دقیقه خندیدم و سپس متوجه شدم که او بسیار جدی این سوال را از من پرسیده و قصد شوخی ندارد. من ساکت شدم و گفتم: «نمیدونم» او از نظریه پاسکال استفاده کرد و گفت: «دیانا، تو هیچ چیزی از دست نمیدی اگر در مورد خدا چیزهایی یاد بگیری» ...
🔶تصمیم گرفتم به کتابخانه دبیرستانم برم و کتابهای مذهبی را مطالعه کنم. بهندرت چیزی در دسترس بود و فقط یک کتاب در مورد #اسلام بود که من اصلاً با مطالعه آن کتاب نفهمیدم دین اسلام چیست. من به یاد دارم که مطالب کتاب چقدر مضحک بود، هیچ حقیقتی که بتواند کمکم کند در آن کتاب نبود. تصمیم گرفتم در گوگل این موضوع را جستجو کنم. بعد از خواندن مطالب بسیار در مورد خداوند، تعبیرهای دین اسلام در مورد خداوند مرا راضی و قانع کرد. در این زمینه من ماه ها تحقیق میکردم و در مورد این دین کاملا هیجان زده شده بودم. من تاکنون طوری زندگی می کردم که آن زندگی هیچ قانونی و قاعده ای نداشت و یک نظامی را یافتم که پر از قواعد درباره رفتار، اخلاق و ارزشها و …بود. این یک #گنج بود!
⭕️خب اینجا مرحله سخت زندگی من بود، در واقع خانواده من مذهبی نبودند و من این را میدانستم... #ادامه_دارد
🔸🔹شرح کامل این قسمت در سایت #رهیافته
🆔 rahyafteha.ir/9833/
🌐 @rahyafte_com
🔴اکنون من یک #مسلمانم((قسمت دوم))
🔷مادرم وقتی فهمید که دخترش قصد دارد مسلمان شود، بسیار به هم ریخت و اغلب جمله تحقیرآمیزی را در موردم به کار میبرد که مفهومش این بود که تو داری دیوانه میشوی و دائم از من میپرسید که آیا تو آدم نرمالی هستی. یادم میاد طوری رفتار میکردم که انگار هنوز پایبند به مسیحیت هستم مادرم هم دائماً از من میپرسید این چه کتابیه که می خوانی؟ او کاملاً امیدوار بود که من یک مسیحی بشم و همیشه با گفتن این جمله که “من غسل تعمید شدم” تهدید میکرد که نمیتونم یک مسلمان بشوم. گاهی شک میکردم و واقعاً این انتخاب برایم سخت بود...
🔶من مجبور بودم نمازهایم را در دل شب وقتی همه خواب بودند بخوانم. قرآنم را مخفی کنم. من نمیتوانستم در مورد اسلام حرفی بزنم و من هیچ کس را نداشتم که به حرفهایم گوش دهد یا از من مراقبت کند. یادم میآید احساس میکردم دیگر عضو خانوادهام نیستم و هیچ کس مرا دوست ندارد. آنها فراموش کرده بودند که من دختر و خواهرشان هستم. خوب میفهمیدم که آنها به من به چشم یک دیوانه مذهبی نگاه میکردند و دوست نداشتند که با من باشند.
تا اینکه بعد از سفر لندن مادرم گفت که “دلم برایت تنگ شده” این جمله مرهمی برای این همه درد و سرخوردگی من بود...
🔹🔸متن کامل این قسمت در سایت #رهیافته
🆔 rahyafteha.ir/9812/
🌐 @rahyafte_com
⭕مهندس ماداگاسکاری چگونه #مسلمان و #شیعه شد
🔷جیم گریتین ازاهالی کشورماداگاسکار است که درخانوادهای ثروتمند ومسیحی متولد شد؛ خانواده متمول و سرشناس گریتین را تقریبا اکثر ماگاسکاریها میشناسند بهخاطراینکه بسیارمردمدار و یتیمنوازهستند. یکی ازنیازمندانی که خانواده جیم، نسبت به او تفقد و دلسوزی زیادی داشتند ، جوان شیرین عقلی بود که به «جیم» علاقه ومحبت خاصی داشت. یک روزکه «جیم» مثل همیشه برای جوان غذا وخوراکی میبرد، جوان از خوردن اجتناب میکند جیم ناباورانه علت نخوردن غذا را از او سوال میکند و جوان بامهربانی جواب داد:«امروز روز اول ماه رمضان است، من #مسلمانم و روزه هستم.»
بدین ترتیب این قضیه نقطه آغازی برای تحولی بزرگ و مهم در زندگی جیم جوان گردید ...
🔶او درمورد کشورش میگوید: ماداگاسکار تا پیش از زمان #امام_جعفر_صادق(علیه السلام) خالی ازسکنه بود. در زمان امام، به دستور ایشان عدهای دراین جزیره، ساکن شدند. او بااشتیاق ازگذشته اسلامی و شیعی کشورش حرف میزند درمورد سندیت این قضیه هم میگوید: سندی که نشان بدهد اولین ساکنان این جزیره کوچک به دستور امام صادق(علیه السلام)، در ماداگاسکار اسکان یافتند، وجود دارد و آن هم یک قرآن بسیار قدیمی است که به دست خط مبارک امام صادق (علیه السلام) درماداگاسکار میباشد...
🔹🔹شرح کامل این مطلب در سایت #رهیافته
🆔 rahyafteha.ir/5877/
🌐 @rahyafte_com
🔹مفهوم «دین تعیین شده» برایم آزاردهنده بود. به دنبال آن بودم که از ذهن خودم استفاده کنم و به کتابهای قدیمی برای اینکه چگونه زندگیم را بگذرانم متوسل نشوم.
اگر میلیونها دلار به من پیشنهاد میکردید که به این دین یا دین دیگر بپیوندم، هرگز قبول نمیکردم.
🔸برای من این کافی نبود که فکر کنم بدون #دین زندگی بسیار بهتری دارم. میخواستم #اثبات کنم که دین چیزی بیش از یک دروغ و شوخی فریبدهنده نیست. به صورت هدفمند تصمیم به اثبات این مسئله گرفته بودم.
با این حال، الان اینجا هستم و یک #مسلمانم. درست است که من به مسلمانی اقرار کردم اما انتخاب من در حقیقت اصلاً انتخاب نبود. من مجبور و وادار به پذیرش #اسلام شدم...
🔹بعضی از مردمی که تصمیم میگیرند به چیزی معتقد باشند، ممکن است که هنگام یادگیری دین منتخبشان، دیدگاههای شخصی خودشان را نیز دخیل کنند. من هم تصمیم گرفته بودم که به چیزی معتقد باشم؛ تصمیم گرفته بودم به این معتقد باشم که ادیان فقط یک سری #توهمات ساختگی هستند....
🔹به یاد میآورم نور مطبوع و سنگینی فضای آپارتمانم را در شبی که این آیه را خواندم: أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلَا یُؤْمِنُونَ * آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین بسته بود ما آنها را بشکافتیم و از آب هر چیز زندهای را آفریدیم؟ پس چرا باز به خدا ایمان نمیآورند؟ (انبیا – ۳۰)
🔸شرح کامل این مطلب در سایت #رهیافته ولینک زیر👇
rahyafteha.ir/43801/
🌐 @rahyafte_com
🔹🔹افسر پلیسی که پس از تجربه #مرگ مسلمان شد
🔸اسم من راکایل است. پیش از این افسر پلیس بودم و از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۴ در اداره پلیس دترویت آمریکا کار می کردم تا اینکه یک روز در سال ۲۰۰۲ حین انجام وظیفه مورد ضرب گلوله قرار گرفتم و مرگ را از نزدیک لمس کردم و به خوبی می دانم که یک زندگی دوباره به من داده شد.
🔹پیش از این نمی دانستم چطور باید از خداوند پیروی کنم و بنده او باشم. حتی نمی دانستم باید از چه #دینی پیروی کنم تا اینکه با تعدادی از دوستان #مسلمانم آشنا شدم و خیلی مسایل را برایم توضیح دادند. ابن اتفاق به راستی مسیر زندگی ام را تغییر داد طوری که الان هیچ ترسی از مرگ ندارم و تنها از خداوند می ترسم. هیچ کس نمی داند چه موقع مرگ از راه میرسد. پس بهتر است ما هم راه #شهدا را الگو قرار دهیم و ایمان داشته باشیم که تنها یک خدای یگانه وجود دارد.
🔸پس از حادثه ی ۱۱ سپتامبر، وقتی می دیدم بسیاری از مردم آمریکا بدون هیچ دلیلی به مسلمانان حمله می کنند، به شدت آزرده و عصبانی می شدم. اینکه یک عده فقط به خاطر مسلمان بودن متهم به افراط گرایی و #تروریسم می شدند، به نظرم اصلا درست و منطقی نبود به این ترتیب عملا بعد از حادثه ی ۱۱ سپتامبر توجهم به اسلام جلب شد...
👈ادامه در سایت رهیافته
rahyafteha.ir/859/
صرف اینکه #مسلمانم، کافی نیست....
❤️آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی(ره)
🌐 @rahyafte_com
🔴اکنون من یک #مسلمانم ((قسمت اول))
🔷من هم مثل تمام دخترهای آمریکایی علاقهمند به مسابقات کشتی، دوست پسر، پارتی، مجالس رقص و امثال این تفریحها بودم. اما خدا را شکر من یک دوست صمیمی داشتم که خیلی به من نزدیک بود. سال سوم دبیرستان بودم که یک بار او به من گفت: «دیانا تو به خدا اعتقاد داری؟» من یک دقیقه خندیدم و سپس متوجه شدم که او بسیار جدی این سوال را از من پرسیده و قصد شوخی ندارد. من ساکت شدم و گفتم: «نمیدونم»
🔶تصمیم گرفتم به کتابخانه دبیرستانم برم و کتابهای مذهبی را مطالعه کنم. بهندرت چیزی در دسترس بود و فقط یک کتاب در مورد #اسلام بود که من اصلاً با مطالعه آن کتاب نفهمیدم دین اسلام چیست. من به یاد دارم که مطالب کتاب چقدر مضحک بود، هیچ حقیقتی که بتواند کمکم کند در آن کتاب نبود. تصمیم گرفتم در گوگل این موضوع را جستجو کنم. بعد از خواندن مطالب بسیار در مورد خداوند، تعبیرهای دین اسلام در مورد خداوند مرا راضی و قانع کرد. در این زمینه من ماه ها تحقیق میکردم و در مورد این دین کاملا هیجان زده شده بودم....
🔹خب اینجا مرحله سخت زندگی من بود، در واقع خانواده من مذهبی نبودند و من این را میدانستم...
🔻شرح کامل قسمت اول در لینک زیر
rahyafteha.ir/9833/
🌐 @rahyafte_com
🔺اکنون من یک #مسلمانم(قسمت دوم)
🔷مادرم وقتی فهمید که دخترش قصد دارد مسلمان شود، بسیار به هم ریخت و اغلب جمله تحقیرآمیزی را در موردم به کار میبرد که مفهومش این بود که تو داری دیوانه میشوی و دائم از من میپرسید که آیا تو آدم نرمالی هستی. یادم میاد طوری رفتار میکردم که انگار هنوز پایبند به مسیحیت هستم مادرم هم دائماً از من میپرسید این چه کتابیه که می خوانی؟ او کاملاً امیدوار بود که من یک مسیحی بشم و همیشه با گفتن این جمله که “من غسل تعمید شدم” تهدید میکرد که نمیتونم یک مسلمان بشوم.
🔶من مجبور بودم نمازهایم را در دل شب وقتی همه خواب بودند بخوانم. قرآنم را مخفی کنم. من نمیتوانستم در مورد اسلام حرفی بزنم و من هیچ کس را نداشتم که به حرفهایم گوش دهد یا از من مراقبت کند. یادم میآید احساس میکردم دیگر عضو خانوادهام نیستم و هیچ کس مرا دوست ندارد. آنها فراموش کرده بودند که من دختر و خواهرشان هستم. تا اینکه بعد از سفر لندن مادرم گفت که “دلم برایت تنگ شده” این جمله مرهمی برای این همه درد و سرخوردگی من بود...
🔻متن کامل این قسمت در سایت #رهیافته
rahyafteha.ir/9812/
🌐 @rahyafte_com
🔹افسر پلیسی که پس از تجربه #مرگ #مسلمان شد
🔸اسم من راکایل است. پیش از این افسر #پلیس بودم و از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۴ در اداره پلیس دترویت آمریکا کار می کردم تا اینکه یک روز در سال ۲۰۰۲ حین انجام وظیفه مورد ضرب گلوله قرار گرفتم و مرگ را از نزدیک لمس کردم و به خوبی می دانم که یک زندگی دوباره به من داده شد.
🔹پیش از این نمی دانستم چطور باید از خداوند پیروی کنم و بنده او باشم. حتی نمی دانستم باید از چه #دینی پیروی کنم تا اینکه با تعدادی از دوستان #مسلمانم آشنا شدم و خیلی مسایل را برایم توضیح دادند. ابن اتفاق به راستی مسیر زندگی ام را تغییر داد طوری که الان هیچ ترسی از مرگ ندارم و تنها از خداوند می ترسم. هیچ کس نمی داند چه موقع مرگ از راه میرسد. پس بهتر است ما هم راه #شهدا را الگو قرار دهیم و ایمان داشته باشیم که تنها یک خدای یگانه وجود دارد.
🔸پس از حادثه ی ۱۱ سپتامبر، وقتی می دیدم بسیاری از مردم آمریکا بدون هیچ دلیلی به مسلمانان حمله می کنند، به شدت آزرده و عصبانی می شدم. اینکه یک عده فقط به خاطر مسلمان بودن متهم به افراط گرایی و #تروریسم می شدند، به نظرم اصلا درست و منطقی نبود...
🔻ادامه در سایت رهیافته
rahyafteha.ir/859/
@rahyafte_com