🔹من در ایالت ارکانزاس از والدینی مسیحی به دنیا آمدم. تمام دوران کودکی من در مزرعه گذشت. پدرم یک کشیش باپتیست بود. باپتیست, کاتولیک, متودیست و… همگی از فرقه های مسیحیت هستند، اما با تعالیم متفاوت. مردم شهری که من در آن زندگی میکردم همگی سفید پوست و مسیحی بودند. در واقع در شعاع سیصد کیلومتری من هیچ فرهنگ و دین دیگری وجود نداشت
🔸اولین دیدار من با یک فرد #مسلمان در کالج اتفاق افتاد. اقرار می کنم وقتی برای نخستین بار زنانی در لباس های متفاوت و مردانی ردا پوش که پارچه ای دور سر پیچیده بودند را دیدم نمی توانستم از آنها چشم بردارم. اما وقتی با خانم مسلمانی آشنا شدم که از سوالات مکرر من خسته نمی شد,ف برای اولین بار در قلب و روحم احساس تشنگی کردم که هیچ وقت فرو ننشست....
🔹در بهار سال 1995 خداوند فرد دیگری را وارد زندگی من کرد. آن شخص نمونه کاملی از یک مسلمان بود و من بار دیگر سوالاتم را شروع کردم....
👈ادامه در سایت #ر هیافته
rahyafteha.ir/28479/
🌐 @rahyafte_com
🔹به وضوح میتوانم روزی را که در مسجد الاظهر, در کاریو, رسما مسلمان شدم ,به یاد آورم. من مستقیم از ایالت کانکتیکات (ایالت متحده) به آنجا رسیدم,
هیچ وقت نمیتوانستم درک کنم چه طور خدا میتواند سه تا باشد (صل_تثلیث)
🔸خیلی عجیب و حیرت انگیز بود که به کلیسا میرفتم و مطالعات مذهبی میکردم اما بدون اینکه دقیقا بدانم و بفهمم چطور باید مسیحی بهتری باشم
🔹شروع به مطالعه #قرآن و کسب اطلاعات درباره اسلام از طریق اینترنت کردم, و به خوبی میتوانم حسم را وقتی برای اولین بار قرآن را خواندم ,بیاد آورم, به طور غریزی میدانستم که این نمیتواند نوشته دست بشر باشد و در مقایسه باخواندن کتاب مقدس, که به نظر می آمد مانند مجموعه ای از داستانهاست که توسط یک انسان نوشته شده ,قرآن بسیار فراتر از آن بود....
🔻ادامه در سایت #هیافته
http://rahyafte.com/43765/
🌐 @rahyafte_com
🔹من در ایالت ارکانزاس از والدینی مسیحی به دنیا آمدم. تمام دوران کودکی من در مزرعه گذشت. پدرم یک کشیش باپتیست بود. باپتیست, کاتولیک, متودیست و… همگی از فرقه های مسیحیت هستند، اما با تعالیم متفاوت. مردم شهری که من در آن زندگی میکردم همگی سفید پوست و مسیحی بودند. در واقع در شعاع سیصد کیلومتری من هیچ فرهنگ و دین دیگری وجود نداشت
🔸اولین دیدار من با یک فرد #مسلمان در کالج اتفاق افتاد. اقرار می کنم وقتی برای نخستین بار زنانی در لباس های متفاوت و مردانی ردا پوش که پارچه ای دور سر پیچیده بودند را دیدم نمی توانستم از آنها چشم بردارم. اما وقتی با خانم مسلمانی آشنا شدم که از سوالات مکرر من خسته نمی شد,ف برای اولین بار در قلب و روحم احساس تشنگی کردم که هیچ وقت فرو ننشست....
🔹در بهار سال 1995 خداوند فرد دیگری را وارد زندگی من کرد. آن شخص نمونه کاملی از یک مسلمان بود و من بار دیگر سوالاتم را شروع کردم....
👈ادامه در سایت #ر هیافته
rahyafteha.ir/28479/
🌐 @rahyafte_com