eitaa logo
خطی برای سرنوشت...🍂
213 دنبال‌کننده
504 عکس
15 ویدیو
0 فایل
{ منتخبی از ادبیات ، موسیقی }
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 دل می دهم به صبحِ چشمانت و آسمان حرف تازه ای دارد انگار. تو، تمامِ قلب منی و من گوشه ی قلبِ خدا... { معصومه صابر }
دوست داشتن، ‏دل آدم را روشن می‌کند...🌱 { سیمین دانشور }
کار من بیچاره قوی بسته شده بگشای خدایا که گشاینده تویی⚘️ ابوسعید ابوالخیر خط سید حسن میرخانی
رفت روزت به سیهکاری و غفلت، دریاب تا زِ خورشید اثری بر سر دیواری هست { نشاط‌اصفهانی }⚘️
به دست رحمتم از خاک آستان بردار که گر بیفکنی‌ام، کس به هیچ نستاند { سعدی }
🌱🤍 عالم و آدم اگر دشمنی ِ ما کردند تا دلم خانه ی یار است نترسد از هیچ... { معصومه صابر }
دل شکسته حافظ به خاک خواهد برد چو لاله داغ هوایی که بر جگر دارد🍂 { حافظ }
کجا روم؟ چه کنم؟ چاره از کجا جویم؟ که گشته‌ام زِ غم و جورِ روزگار ملول { حافظ }🍂
زیاده خواهی ِ دل بود، یاد ِ من باشی مرا که آینه ها هم نمی شناسندم... { معصومه صابر }🍂
تو آفتاب و من آن ذره‌ام ز پرتو مهرت که از دریچه درآیم، گرم ز کوچه برانی { اوحدی }🍂
چگونه به یادت بیاورم؟! به من بگو آدمی چگونه آنچه را فراموش نکرده به یاد بیآورد؟؟ { }🍂
{از همه نورهایی که تصمیم گرفتند کم نور شوند ممنونم، زیرا آنها به من یاد دادند «نور خودم» همه آن چیزیست که به آن نیاز دارم}🍂
از خدا دور افتاده بودم؛ خدا را با خودت به خانه‌ی من آوردی. سرد و تاریک بودم؛ نور و روشنایی را به اجاق من باز آوردی. "زندگی ترکم کرده بود؛ زندگی آوردی..." 🍂 {از میان نامه‌های شاملو به آیدا }
بعضی ها می‌ گريند تا فراموش كنند بعضی ها می‌ خندند تا فراموش كنند بعضی می‌ خوابند تا فراموش كنند بعضی سكوت می‌ كنند تا فراموش كنند اما من هم می‌ گريم، هم می‌ خندم، هم می‌ خوابم و هم سكوت می‌ كنم اما فراموش نكردم... { نزار قبانی }🍂
الهی🌱 نگاهی از تو کفایت کند که در همه عمر مرا ز هر چه به جز خویش بی نیاز کنی... { معصومه صابر }⚘️
خواستم ببینم دوری یعنی چه؟! یعنی چند بار عقربه ی ساعت را دوره کردن؟ چند بار صبح را به شب رساندن؟ یعنی چند فرسنگ؟ چند کوه و دریا در میان؟! دیدم، دوری تنها به‌ دل‌ است! تنها به دل...🍂 { معصومه صابر }
روز اول ز غمت مُردم و شادم که به مرگ چاره‌ی آخر خود خوب نمودم ز نخست🍂 { } ۲۵ مهر سالروز درگذشت
دل از جفای که نالد؟ شکایت از که کند؟ به شهرِ طفلان افتاده مرغِ بی پَرِ ما دگر چه بخیه؟ چه مرهم؟ ز هر دو کار گذشت... که زخم هم‌چو قفس گشت جزوِ پیکرِ ما { ابوطالب }🍂
جهان بیش از این چیزی برای دیدن ندارد؟! دیروز به شانه های ِ آسمان دو بالِ سپید ِ کوچک دوختم و به دهان ِ آینه ها شعر! با این حال وقتی به خانه برگشتم دیدم هنوز غمی هست که توی این کشوهای کوچک پنهان نمی شود پشت این لباسهای فیروزه ای رنگ آرام نمیگیرد و مدام چشم هایم را سرخ می کند! دست هایت را روی چشمانم بگذار! دستهایت را به من قرض می دهی؟ به قدر ِ بستن ِ چشم هایم... جهان، بیش از این چیزی برای دیدن ندارد...🍂 { معصومه صابر } 📚کاش خوابی خوش باشم
«إبتَسم؛ ‏فَلَن یَتغیّر العالم بِحُزنک»بخند ‏که جهان با اندوهِ تو دگرگون نمی‌شود...🌱 { جبران خلیل جبران }
🍂 رایی نه، که چاره‌سازِ هر غم باشد سیمی نه، کزو لاف مسلّم باشد یاری نه، که رازدار و محرم باشد مردم به جهان پس به چه خرّم باشد؟؟ { اثیر اخسیکتی }
🍂 گذشتی از من و هرگز گمان نمی‌‌کردم که دست می‌شود این‌سان ز دوستداران شست... { }