فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️
🌼سلام خوبان
🌸صبحتون بخیر
🌼روزتون معطر به بوی مهربانی
🌸الهی دلتون شاد
🌼لبتون خندان
🌸سفره تون پر خیر و برکت
🌼قلبتون مملو از آرامش
🌸لحظه هاتون قشنگ 🌱😍
•┈┈•••✾•🌺🌸🌼•✾•••┈┈•
#اَللّٰهُمَّعَجِّلْلِوَلیِّٖکَالفَرَج🤲🏻
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
#پارت1246 🌹دختر باران🌹
لب زدم قایمش کن جلو اومد بدون اینکه مانی متوجه بشه گیلاس رو به من داد.
_مانی کوچولو چشم هات رو ببند دست ها جلو
معلوم بود بابا این غافلگیر شدن رو خوب یادش داده،دست هاش رو جلو آورد گیلاس رو توی دست های کوچکش گذاشتم و گفتم: چشم هات رو باز کن.
همون موقع مامان لیلا وارد پذیرایی شد مانی با دیدن گیلاس کف دستش با ذوق جیغی زد و گفت:گردی
لیلا کنارم ایستاد و با لبخند گفت:چه بامزه از کجا گیلاس آوردی؟!
_برای درخت گیلاس داخل حیاطمون هست ی دونه بیشتر نداده بود اون هم شد برای مانی.
مانی سرگرم خوردن گیلاس بود کم کم همه بیدار شدن.علی به صورت مانی نگاه کرد وگفت:
این رو تو رو خدا چه ملچ و ملوچی راه انداخته چی میخوری؟!
مانی هسته گیلاس رو طرف علی گفت:گردی به
علی لبخندی زد و گفت: بعد تو گیلاس رو خوردی یا گیلاس تو رو
توی صورتش نگاه کردم واقعا انگار ده تا گیلاس خورده بود دور دهانش گیلاسی شده بود.با صدای زنگ آیفون همه طرف آیفون نگاه کردند محمدجواد در رو باز کرد و گفت: حاج حسام اومدن.
مانی دست زد و با ذوق گفت: بابا جی ،بابا جی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هرگونه کپی برداری و فوروارد و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥
رمان دارای کد ثبت در وزارت ارشاد است کپی پیگرد قانونی دارد
کد ثبت وزارت ارشاد:#137745
با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه
خواندن رمان بدون عضویت در کانال درست نیست 😔
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
این یک قرارداد است.شرایط vip
👇👇👇👇👇
رمان دختر باران با 1827 پارت پر vip کامل شد
❌فقط و فقط 45 هزار تومان❌
شماره کارت
5892101575297946
5892101317697940
زینب زارعی حبیب آبادی
از پارت 425 داخل کانالvip هست
به دلیل کپی نکردن کار
بعد از واریز فقط اسکرین از پرداخت ارسال و لینک رو دریافت کنید.
@saye_khorshid =ادمین فروش
👆👆👆👆👆👆👆
پیامی غیر از واریزی حق الناس است
بعد از دریافت لینک هزینه عودت داده نمی شود
🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨
11.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیارتنامه امام جواد
بسم الله الرحمن الرحیم
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آبَائِكَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَبْنَائِكَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَوْلِيَائِكَ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تَلَوْتَ الْكِتَابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ وَ جَاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ صَبَرْتَ عَلَى الْأَذَى فِي جَنْبِهِ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ أَتَيْتُكَ زَائِراً عَارِفاً بِحَقِّكَ مُوَالِياً لِأَوْلِيَائِكَ مُعَادِيا لِأَعْدَائِكَ فَاشْفَعْ لِي عِنْدَ رَبِّك
سلام بر تواى
ولىّ خدا، سلام بر تو اى حجّت خدا، سلام بر تو اى نور خدا در تاريكي هاى روى زمين، سلام بر تو اى فرزند رسول خدا، سلام بر تو و بر پدرانت، سلام بر تو و بر فرزندانت سلام بر تو و بر دوستانت.
گواهى ميدهم كه نماز بپا داشتى، و زكات پرداختى، و امر به معروف و نهى از منكر نمودى، و كتاب خدا را آنگونه كه بايد تلاوت كردى، و در راه خدا جهاد كردى جهادي شايسته، و در راه او بر آزار صبر نمودى تا مرگ تو را دررسيد، زائر به سويت آمده ام، و به حقّت عارفم دوستدار دوستانت، و دشمن دشمنانت هستم، مرا نزد پروردگارت شفاعت كند.
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
با عشق #p201
نویسنده:زینب زارعی حبیب آبادی
ژانر: روانشناسی،عاشقانه،طنز،درام،اجتماعی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷 🌷🌷
🌷 🌷
سرش را آرام بالا داد.
_ هیچیم نیست.
نیکان با عصبانیت قاشق را داخل ظرف
دختر انداخت.
- بستنیت رو بخور، با این کارهات فکر
نکن، می تونی قانعم کنی زود برت
گردونم خونه، اگر دیدی گفتم، برت
می گردونم، نشونه ی این نیست که حق
داری از من جدا باشی، برای اینکه نخوام
توی روی بزرگترها بایستم چیزی نگفتم؛
پس این رو بفهم زن نیکان پسر حاج عماد
شدی، چه صیغه باشه چه عقد دائم زنمی
فهمیدی؟!
با حرص از کنار دختر بلند شد و طرف
آشپزخانه رفت، داخل لیوان یخ انداخت
و کمی آب روی آن ریخت، آرام شروع به
خوردن آب کرد، انگار می خواست آرام،
آرام آتش وجودش را خاموش کند.
دختر با بستنی ها داخل آشپزخانه آمد
و پشت میز نشست.
_ من خیلی بستنی دوست دارم، تنهایی
نمی تونم چیزی بخورم اینها هم حیفه،
اسمارتیز داری بریزیم روش؟!
لبخند تلخی روی لب نیکان نشست؛ این
دختر، در وانمود کردن افتضاح بود.
کنار دختر نشست، انگشتی که انگشتر
نشان، در آن بود را در دست گرفت و
شروع به بازی کرد.
- نمی خواستم اونطوری بشه، اصلاً فکر
نمی کردم همچین اتفاقی بیفته.
دختر آب دهانش را با بغض قورت داد
_ نمی خوام راجعبهش صحبت کنم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
لينك كانال زاپاس
https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cf36e7b9fc1
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
روزی یک یا دو پارت
هرگونه کپی برداری و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥
با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه
9.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا انتها ببین😍
✍️آره، اینجا سوریه نیست. اینجا ایرانه پات به ایران نمیرسه. ایران و ایرانی غیرت داره.زن و دختر ایرانی اون موقع که شماها دخترها رو زنده به گور می کردید، بلد بودن چطور از خودشون محافظت کنند. مغول و افغان و عثمانی نتونست غلطی کنه تو که جل خری. برو تو کوچه خودتون بازی کن. اینجا زن و مردش شیرن. گفتم بدونی فقط اگر فکر ایران و ناموس ایرانی به سرت زد حساب بعدش هم بکن. اینجا ایرانه زن و مردش می درنت کفتار😏
#براجدادنجستهزاربارلعنت
دختر باران
⛏️
🔪
🪚
🔨
⛓️
به نظرتون همین چند صلاح براشون بسه؟
داس نداشتم😂😂😂😏🫡
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من، وقتی به این فکر میکنم که اگه دوران قاجار بدنیا اومده بودم جای اینکه هرروز رژیم بگیرم و برم باشگاه...
میتونستم سوگولی دربار پادشاهی بشم:
😂😂
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت1247 🌹دختر باران🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
از تخت پایین رفت پا روی پای علی گذاشت و گفت: بابا جی من
علی با خنده گفت:مال خود خودت .
رو به مامان لیلا کرد و ادامه داد:خواهر من سر بچه ات چی خوردی وحشی شده عین تانک پام رو له کرد و رفت.
مامان لیلا لبخندی زد.
*اون دفعه اذیتش کردی یادش مونده عین خودته یادش نمیره حلال زاده ی به داییش کشیده.
علی که حسابی کلافه شده بود برای تموم کردن حرف گفت:بی خیال خواهر من بیا که ننه و بابامون اومدن.
همه طرف در رفتن شروع به حال و احوال کردن اون وسط صدای جیغ و گریه مامان سیما توی ذوق می زد.
*وای عزیز دلم مادر،ای مریم بمیرم برات مادر
و صدای ضربه زدن تو سر و صورتش بلند شد. بچگی زمین که می خوردم یا بلایی سرم می اومد که مامان سیما متوجه می شد شروع می کرد خودش رو زدن.
با بغض گفتم:مامان چرا خودت رو می زنی یکی ندونه میگه من مردم .
بابا حسام با چشم های پر از اشک که جلوی باریدنش رو گرفته بود جلو اومد نگاهی به من کرد،در حالی که صداش می لرزید گفت:خانم دخترمون سالم هست، راست گفتن کسالت داره هی میگی خواب دیدم بیا خدا رو شکر عین دسته گل نشسته.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هرگونه کپی برداری و فوروارد و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥
رمان دارای کد ثبت در وزارت ارشاد است کپی پیگرد قانونی دارد
کد ثبت وزارت ارشاد:#137745
با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه
خواندن رمان بدون عضویت در کانال درست نیست 😔
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
این یک قرارداد است.شرایط vip
👇👇👇👇👇
رمان دختر باران با 1827 پارت پر vip کامل شد
❌فقط و فقط 45 هزار تومان❌
شماره کارت
5892101575297946
5892101317697940
زینب زارعی حبیب آبادی
از پارت 425 داخل کانالvip هست
به دلیل کپی نکردن کار
بعد از واریز فقط اسکرین از پرداخت ارسال و لینک رو دریافت کنید.
@saye_khorshid =ادمین فروش
👆👆👆👆👆👆👆
پیامی غیر از واریزی حق الناس است
بعد از دریافت لینک هزینه عودت داده نمی شود
🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨
هدایت شده از رمان های نویسنده:زینب زارعی حبیب آبادی
11.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 تنها کانالی که توی ایتا داستاناش صوتی هست😎🎤🎶
🎧 داستان صوتی ( مافیا مافیا )
🚬 مافیا، مافیا (https://eitaa.com/radiomighat/369)
♦️ آلفردو: خیلی خوشحالی که بازداشتم کردی کمیسر؟؟!! پس خوب گوش کن ببین چی میگم ... با حذف من فقط قصه ی من تموم میشه! اما قصه ی مافیا ادامه داره!!!…
صداپیشگان: علی زکریائی - نسترن آهنگر- محسن احمدی فر - مریم میرزایی - محمد رضا جعفری - میثم شاهرخ - علی حاجی پور - مجید ساجدی - محمد حکمت - مسعود عباسی - امیر مهدی اقبال - محمد طاها عبدی - مسعود صفری - فاطمه شجاعی - علیرضا جعفری - کامران شریفی - احسان فرامرزی
نویسنده و کارگردان: علیرضا عبدی
این #داستان زیبا رو توی کانال رادیو میقات بشنوید👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2082144340Cfc77882043
تنها کانال داستانهای صوتی در ایتا 👆👆