🔸انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
آنقدر که خالی شده بعد از تو جهانم...
@raisali_ir
🔻 #خاطره | #سنگر_خاطره
🔅 فرش کوچکی انداخت گوشهی حیاط خانهی پدریاش توی آفتاب پیرمرد را از حمام آورد، روی فرش نشاند و سرش را خشک کرد. دست و پیشانیاش را میبوسید و میگفت: همهی دلخوشی من توی این دنیا، پدرمه. دوباره پیشانیاش را بوسید. خندید پدرش خندید.
@raisali_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #خاطره_طنز
💉 جوهر نمک به جای الکل
🎙 حاج حسین یکتا
@raisali_ir
✍شهادتـــــ
بہ خون و تیر و ترڪش
نیستــــ...
آن روز ڪہ خدا را
با همہ چیز
و در همہ چیز دیدیمــ
شهید شده ایمـــ...
🌷روزتون_شهدایی🌷
🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
#روزتون_متبرک_ب_نگاه_شهدا
@raisali_ir
°•♡
این روزها چقدر اسم شهدا در ذهن بعضیها پاک شده است....
زیبا گفت شهید کریمی👌🏻
@raisali_ir
📙 #معرفی_کتاب
📚 عنوان کتاب: کلت ۴۵
✍️ نویسنده: حسامالدین مطهری
🏡 ناشر: آرما
📖 صفحات: ۵۵۹ صفحه
📗 معرفی کوتاه کتاب
این اثر داستان خانوادهای را در دههی ۱۳۵۰ دنبال میکند که وارد فعالیتهای سیاسی میشوند. این اتفاق روند زندگی آنها را تحت تأثیر خود قرار میدهد. فعالیتهای سیاسی این خانواده به #سازمان_مجاهدین_خلق گره میخورد و حوادث تا سال ۱۳۶۰ ادامه مییابد.
📖 قطعهی کوتاه کتاب
در طول راه برای چندمینبار به چیزی که میخواست دربارهاش حرف بزند فکر کرد. بابت این فراموشکاری از دست خودش ناراحت بود، امّا با مُسکّن «شب با بابا حرف میزنم» خودش را تسلی داد. اگر میدانست هیچوقت دیگر فرصت حرفزدن با بابا را پیدا نمیکند، حتماً تمام راه آمدهرا بهدو برمیگشت...
هیچ زخمی کاریتر از خاطرات نیست. فکر اینکه «روزی برادری داشتهام و ششسال است از او بیخبرم» مینو را میآزرد. از کمرنگشدن خطوط چهرهی بابا، مامان و داداش در ذهنش میترسید. هر روز به قاب عکس خانوادگیِشان پناه میبرد.
@raisali_ir