yeknet.ir_-roze_-_hajmahdirasuli_-_haftegi97-07-26sarallahzanjan.mp3
1.66M
هوای حسین...
هوای حرم...
هوای شب جمعه زد به سرم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از همین جا سلام باید داد....
السلام علیک یا ابا عبدالله....
۱۰
حالا که سر بر مزار نوکر ارباب گذاشته ایم گویا دلمان هوایی شد
حاج قاسم خادم زینب خواهر حسین بود
او جانش را داد تا نگاه حرامی به حرم بی بی نیفتد
اما حاج قاسم کجا بودی در کربلا
ای کاش ان روز مردانی مثل شما بودند
دلمان هوای کربلا کرد
خواهرم چادرت را سر کن بیا به نیابت از حاج قاسم و همه شهدا به زیارت برویم
و در ان دشت پر بلا برای فرج مولای غریبمان هم دعا کنیم
بیا برویم
بسم الله
بیا همسفر شویم
شب جمعه است کربلا نریم کجا بریم
ما با این داغی که از مولای غریبمون در دل داریم اگه اشک نریزیم دق میکنیم
گاهی داغ سینه مان قلبمان را اتش میزند
کربلا لازم میشویم
و تا زیارت نریم و سر روی تربت سید الشهدا نزاریم محاله این دل آروم بگیره
۱۲
8.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علی الحسین
و علی علی ابن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین
چرا زمین و آسمان اینجا جور دیگری است
آشوب دلم بیشتر میشود
دختر بچه ها دست بر سر گرفته به هر سو فرار میکنند
خیمه ها نیم سوخته
کودکان دل نگران و مضطرب
چه شده ای عزیز دل
فدای دستان کوچکت که بر سر گرفته و میدوی
قربان دل مضطربت بیا تا در آغوشت بگیرم
ارام باش عزیز دلم
سر و جانم به فدایت
کاش میشد در آغوشت بگیرم کاش با خودم آب آورده بودم
کاش برایت هدیه ای اورده بودم
کاش با خودم چادر برایت آورده بودم😭😭😭
۱۴
آه ای خدای من.....
اینجا چه خبر است
دخترکی برایم تعریف میکند
همه کس و کارم یک به یک میرفتند
و ما هر بار منتظر بودیم تا برگردند اما....😭
دیگر کسی برایم نمانده بود جز پدر
همه امیدمان بود
سایه سرمان بود
تکیه گاهمان بود
همه چشم انتظارش بودیم
خدایا مبادا پدر هم بر نگردد
بابا برای آرام و قرار دلمان گاه میان جنگیدنهایش می آمد نزدیک خیمه ها و بلند میگفت
لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
و ما با شنیدن صدایش دلمان گرم میشد به وجودش
اما هر بار صدا ضعیف تر و ضعیف تر میشد
تا اینکه دیگر صدایی نشنیدیم...
عمه جان چرا صدای بابا دیگر به گوش نمیرسد
دل پر آشوبمان گرم شد به صدای اسبش بیرون خیمه...
آری صدای ذو الجناح بود
دلمان به تب و تاب افتاد
یعنی پدر برگشته....
یعنی ذوالجناح بابای مان را برایمان آورده
عمه جان بیا برویم
به گمانم خانه امیدمان برگشت
همه از خیمه ها سراسیمه بیرون دویدیم
۱۵
اما....
ذوالجناح تنها بود
تنها....
بند دلمان پاره شد
ذو الجناح پدرم کو؟!
ذو الجناح چرا تنها امدی؟!
چرا سر و رویت پر از خون است؟!
تو را به خدا قسم ای اسب ! با ما حرف بزن
بگو با پدرمان چه کردند؟
ذو الجناح شیون میکند
سر بر خاک میزند
همه التماسش میکردیم
تو را به خدا بگو که پدر برمیگردد
اما.....
خواهر جان ای کسی که برای همدردی با ما به اینجا آمده ای بگذار از غصه هایم برایت بگویم
پدرم لحظه رفتن صورتم را بوسید
لبهای خشکیده اش را خوب به خاطر دارم
خشکی لبهایش بر صورتم را هنوز هم احساس میکنم
ای ذو الجناح تو را به خدا به من بگو که وقتی او را شهید کردند هنوز هم تشنه بود؟!
آیا او جرعه ای آب نوشاندند؟!
آه.... ذوالجناح چرا بی قراری میکنی
نگو که پدرم تشنه بود😭
تو را به خدا نگو که لبهایش.....
داغ سینه ام سوزان تر میشود
۱۶