eitaa logo
رنگ خدا
77.6هزار دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
5.7هزار ویدیو
77 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/aB6V.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
☫ 💌 #ڪــلام‌شهـــید 🌷شهید محمد ابراهیم همت: شهـید هــمت در #پاســـخ به جـــو ســازی ‌های جریانی مـــــرموز طی عملیات رمضـــان گــفت: هرڪسی ڪه بیشـــتر برای #خــدا ڪار ڪند بیشتر باید فحش بشنود و شما #پاسـدارها چون بیشتر برای خـ♡ـدا ڪار ڪردید بیشتر فحـش شنیدید و می‌شـــنوید. 🌈 @range_khodaa
آرزو داشتم تنها پسرم با دختر خواهرم ازدواج کند، اما او در دوران دانشجویی به دختری از خانواده‌ای مستضعف که با هم همکلاسی بودند علاقه‌مند شد و دختر مورد علاقه‌اش را به عقد خود درآورد. سلیم از ازدواج با سکینه خیلی خوشحال بود. اما هر موقع نامزد او به خانه ما می آمد سردرد می شدم و احساس می کردم این عروس یک لاقبا در شأن خانوادگی ما نیست. من هرچه با خودم کلنجار رفتم تا مهر و محبت این دختر را در دلم جای دهم فایده‌ای نداشت و خواهرم نیز با نیش و کنایه هایش آتش بیار این معرکه شده بود. متاسفانه پس از گذشت مدتی، نقشه شومی کشیدم و با کمک پسر خواهرم فردی را اجیر کردیم تا ادعا کند قبلا با عروسم آشنایی و رابطه داشته است. ما با این تهمت های ناروا توانستیم سلیم را نسبت به همسرش بدبین کنیم و او نامزدش را طلاق داد. من بلافاصله دختر خواهرم را به عقد پسرم درآوردم اما سلیم و دخترخاله‌اش خیری از زندگیشان ندیدند چون آن ها صاحب دو فرزند معلول شدند و عروسم که تاب و تحمل مشکلات زندگی و جمع و جور کردن این دو طفل بی گناه را نداشت پس از گذشت ۱۵ سال به پسرم خیانت کرد و دنبال سرنوشت خودش رفت. از آن به بعد من و پسرم خودمان را به پرستاری از این دو بچه معلول سرگرم کردیم... ولی هر روز که می گذشت من به خاطر ظلم و خیانتی که در حق عروس قبلی ام کرده بودم عذاب وجدان بیشتری پیدا می کردم و خیلی دنبال سکینه گشتم تا او را پیدا کنم و حلالیت بطلبم ... ولی هیچ آدرس و نشانی از او پیدا نکردم. تا این که برای سفر زیارتی به مشهد آمدیم. در این جا هنگام عبور از خیابان با یک موتورسیکلت تصادف کردم و وقتی که برای مداوا به بیمارستان انتقال یافتم باورم نمی شد پرستار مرکز درمانی همان کسی باشد که سال ها دنبالش می گشتم. سکینه با مهربانی از من پرستاری و مراقبت کرد و زمانی که دست هایش را محکم گرفتم و با شرمندگی برایش تعریف کردم مرتکب چه گناه بزرگی شده ام، او با لبخندی معصومانه دستم را بوسید و گفت: مادرجان حتما قسمت این طوری بوده است و من از شما هیچ دلخوری و ناراحتی به دل ندارم و همین جا شما را بخشیدم. زن ۶۵ ساله گفت: از این که می بینم سکینه با فردی شایسته ازدواج کرده است و ۲ دختر زیبا و دوست داشتنی دارد خیلی خوشحالم و برایشان دعا می کنم خوشبخت و سعادتمند بشوند. امیدوارم خدا هم از خطاهایم بگذرد. 🌈 @range_khodaa
💫✨نبی مکرم اسلام (صَلی اللهُ عَلیه وَ آلهِ وَ سَلّم) می‌فرمایند: 🌿هر گاه بنده‌ای در نماز قلبش متوجه غیرِ خدا شود، فرشتگان ندایش می‌دهند: ای‌کاش! می‌دانستی و چون ما می‌دیدی که در محضر چه کسی ایستاده‌ای، که سخن تو را گوش می‌دهد و تو را می‌بیند. 📌مراد از "خوشا آنان که دائم در نمازند" کسانی نیستند که نماز بسیار می‌خوانند بلکه مراد کسانی هستند که همیشه مانند نماز، قلب و ذکرشان در نزد خداست، همیشه مانند نماز جز سخن خدا نمی‌گویند و سخنی نمی‌شنوند، مانند نماز گویی همیشه در محضر پروردگارشان هستند و ادب دارند. 📖معراج السعاده (ملا احمد نراقی) 🌈 @range_khodaa
💚 هان ای برادر همان‌گونه که در زمین‌های باید از محرّمات اجتناب نمود و ارتکاب یک سلسله اعمالی که در جایی جرم نیست، امّا در حرم جرم محسوب می‌شود، در این ماه‌ها هم که قرقگاه زمانی محسوب می‌شوند، چنین است و باید با هشیاری و مواظبت در آن وارد شد و به همان نحو که در قرقگاه مکانی که حرم است، انسان به کعبه نزدیک می‌شود، در این ماه‌ها هم که قرقگاه زمانی است، انسان به مقام قرب خداوند می‌رسد. پس چقدر نعمت‌های پروردگار بر ما بزرگ و تمام است؟! و او هرگونه نعمتی را بر ما تمام نموده است. پس حال که چنین است، قبل از هر چیز، آنچه که بر ما واجب و لازم می‌باشد، ایست که دارای شرایط لازم و نمازهای معلومه است و پس از توبه، واجب ترین چیز بر ما، پرهیز از گناهان صغیره و کبیره است تا جایی که توان و قدرت و استطاعت داریم!. پس به راستی، هر کسی که در صدد متذکّر شدن به ذکر حقّ و در مقام خشیّت از ذات اقدس حضرت حقّ متعال بوده باشد، می تواند از راه مراقبه و و معاتبه و معاقبه متذکّر گردد!. 🌈 @range_khodaa
◈ ✍️ #سخــــن_بــــزرگان 🌿آیت اللـہ مجتهـدی تهرانی(ره): سعی‌کنید در رکوع‌وسجود نمازتان یک صلـوات هم به آن اضافه ڪنید تانمازتان بوی‌ولایت بدهد نمازی‌که بوی‌ولایت‌ندهد چنگی‌به‌دل‌نمی‌زند 🌈 @range_khodaa
✅چرا گاهی بی دلیل دلمان میگیرد ✍️جابر جُعفي مي گويد: در محضر امام باقر (علیه السلام) بودم، ناگهان دلم گرفته شد، از امام باقر (علیه السلام) پرسيدم: یابن رسول الله! گاهي بدون مقدمه و بی دلیل اندوهگين مي شوم، به گونه اي كه اثرش در چهره ام آشكار مي گردد، بي آنكه مصيبتي به من برسد يا چيز ناراحت كننده اي به سراغم آيد، ؟رازش چيست؟ امام باقر (علیه السلام) فرمود: آري اي جابر! خداوند انسانهاي با ايمان را از سرشت بهشتي بيافريد و نسيم روح خويش را در بين آنها جاري نمود. به همين خاطر مؤمن برادر مؤمن است، روي اين اساس، اگر در شهري به يكي از ارواح مؤمنان آسيبي برسد، روح ديگر نيز اندوهگين مي شود، زيرا بين روح هاي مؤمنان، ارتباطي وجود دارد.. امام باقر علیه السلام با اين بيان، آموخت كه اگر انسان از ناراحتي مؤمنان ديگر، ناراحت نشود، در ايمان او نقص و نارسائي وجود دارد، پس مؤمنان بايد به گونه اي باشند كه از ناراحتي هم با خبر شده و در رفع آن بكوشند. 📚اصول کافی، باب اخوة المؤمنين ج۲ ص ۱۶۶ ح۲ 🌈 @range_khodaa
ღ 📜 #حــدیث‌امـــروز ❤️قال امـام علی علیه السلام: #جـوانان را درياب زيرا ڪه آنان سريع تر به ڪارهاى خـــــير روى مى آورنـــد. 📚ڪافى جلد ۸ صفحه ۹۸ 🌈 @range_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به عمرى كه گذر زمان از آن مى‏‌كاهد ، چگونه مى‏‌توان دل‏شاد بود؟ 👤 امام على (ع) 🌈 @range_khodaa
در بهشت در روستایی پنج کارگر برای امرار معاش خود به روستای مجاور می رفتند و روزهای جمعه به منزل خود در روستایشان بر می گشتند تا در کنار خانواده خود خوش بگذرانند ، الّا یکی از آنان که هر روز بعد از مغرب از روستایی که در آن کار می کرد، خسته راه روستای محل زندگی خویش را در پیش می گرفت ، وهر روز صبح بر می گشت. مدتی بود که دوستانش او را مسخره کردند و می گفتند تو که همسر و فرزند نداری چرا هر روز این راه را میروی و برمی گردی ؟! جوان گفت : هر شب می روم و در بهشت می خوابم ! دوستانش بسیار او را مسخره کردند و به او خندیدند و می گفتند تاکنون خیلی عاقل به نظر می رسیدی ، اما انگار دیوانه ای بیش نیستی خودت را به دکتری نشان بده! جوان گفت : حالا که اینطور است بعد از اتمام کار نزد شیخی می رویم تا بین ما قضاوت کند ! آنان پذیرفتند و بعد از اتمام کار و خواندن نماز مغرب با توکل به خدا جوان همراه آنان رفت .. آنان ماجرا را برای شیخ تعریف کردند و شیخ از جوان خواست که ماجرای خود را بگوید، جوان گفت : ای شیخ من مردی هستم که پدر و مادرم فقط مرا دارند و تنها فرزندشان هستم ، کسی نیست نزدشان باشد ، بخاطر همین هر روز که کارم تمام می شود غروب نمازم را می خوانم و به روستای خودمان برمی گردم تا آنها تنها نباشند و اگر آنها در خواب بودند برویشان پتو می کشم و اگر نیازی داشتند برایشان برآورده می کنم و زیر پایشان می خوابم تا صبح که برای نماز بیدارشان می کنم و صبحانه شان را آماده می کنم و خدا شکر می کنم و به محل کارم برمی گردم به گونه ای که احساس می کنم قلباً و روحاً که هرشب در بهشت می خوابم . شیخ گفت : به الله قسم که راست می گویی ! 🌈 @range_khodaa
☫ 💌 #ڪــلام‌شهـــید 🌷شهـید یوسف فــدایی ‌نژاد: 👈یوسف با حالت بغــــض گفت: میدونی اون شهـــیدی ڪه مـوقع شهادت تنش پاره‌پاره میشه یعنۍ خـــدا خیلی عاشقشه یوسف شاه رگـــــش پاره شــد دست چـــپش پـــهلوی چـــپش... ◄ وقتِ شـــــــــهادت↶↶↶ #یازهــــــــرایۍ گفت و رفـت. 🌈 @range_khodaa
📃 را در كنار قبر پــدرش نشسته بود و در ڪنار او كه او هم در كنار قـــبر پــدرش بــود. ثروتمندزاده با فقـــير زاده مناظره مى ڪرد و مى گفت صندوق گـور پــــدرم سنگى است و نوشته روى است مقبره اش از سنگ مرمر فــرش شده و در ميان قــــبر خشت فيروزه به ڪار رفته است ولى قبــــر پدر تو از مقدارى خام و مشـــتى خاڪ درست شده اين ڪجا و آن ڪجا؟ 🔻فقــيرزاده در پاســــــخ گــفت: تا پدرت از زير آن سنگهاى سنگين بجنبد پدر من به رسيده اســت. 🌈 @range_khodaa