eitaa logo
رنگ خدا
77.7هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
5.4هزار ویدیو
75 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/aB6V.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
حکایتی زیبا درباره حق الناس حتما بخونید ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ ازﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩستشاﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ. ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻢ ،که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده اند ﺑﺨﻮﺍبد ! ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد فقط ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ،ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود. ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدن ﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ به خوﺍﺏ ﺭﻓﺖ. ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ نکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ. ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﮕوید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪند: ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟ ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ ‏(ﺧﺮ ‏) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭاندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭفلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و.... ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید. ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ میشود ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪ ﺷﺎﻥ می آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ. ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ ! ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕوید: ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ... ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست... 🌈 @range_khodaa
◈ ✍️ #سخــــن_بــــزرگان 🌹 آیــت اللّـہ نــاصـــری : نماز شب، شفیــع در نزد حضرت ملکُ الموت است. موقعی که حضرت ملکُ الموت تشـریف می‌آورند، نمــاز شـب می‌آیــد و شفـــاعــت او را می‌ڪنـد. می‌گوید: «ایشان اهل نماز شب بوده است». البته‌او هم‌می‌داند. اما اين‌ها جنبه تشــریفــاتی آن است. دو رکعت نماز شب بخوان. حالا نماز شب هم نشد، نمـاز مستحبی بخوان. نماز قضا بخوان. نمازِ هدیه‌به پدر و مادرت بخوان. هر دو رڪعت نمــازی ڪـہ در شـب بخوانی، بهتـر از هزار رڪعت است ڪـہ در روز خــوانده بشــود. 🌈 @range_khodaa
#یک_آفت_از_شیطان 3 💥برای دورماندن از شرّ شیاطین: 1⃣هرگز تکبر نداشته باشید. 2⃣متواضع باشید. 3⃣زیاد صدقه بدهید. 4⃣زیاد یاد خدا و مرگ کنید. 5⃣ناشکری نکنید. 6⃣استغفار و تضرع به درگاه خدا کنید. 🌈 @range_khodaa
ملاصدرا می گوید : خداوند بينهايت است و لامكان و بي زمان اما به قدر فهم تو كوچك مي‌شود و به قدر نياز تو فرود می‌آيد و به قدر آرزوی تو گسترده ميشود و به قدر ايمان تو كارگشا ميشود و به قدر نخ پير زنان دوزنده باريك ميشود و به قدر دل اميدواران گرم ميشود. پدر میشود يتيمان را برادر ميشود محتاجانِ برادری را طفل ميشود عقيمان را اميد م‌شود نااميدان را راه ميشود گم‌گشتگان را خداوند همه چيز ميشود به شرط طهارت روح بشوييد قلب‌هايتان را از هر احساس ناروا و زبان‌هايتان را از هر گفتار ِناپاك و بپرهيزيد از ناجوانمردی‌ها ناراستی‌ها، نامردمی‌ها! چنين كنيد تا ببينيد كه خداوند، چگونه بر سفره‌ی شما، با كاسه‌ یی خوراك و تكه‌ای نان مينشيند و بر بند تاب، با كودكانتان تاب ميخورد، و در دكان شما كفه‌های ترازويتان را ميزان ميكند و در كوچه‌هاي خلوت شب با شما آواز ميخواند مگر از زندگي چه مي‌خواهيد كه در خدایی خدا يافت نمي‌شود؟ كه در عشق يافت نميشود، كه به نفرت پناه ميبريد؟ 🌈 @range_khodaa
🔰روزی رسول اکرم (ص) با یکی از اصحاب از صحرایی نزدیک مدینه می‌گذشتند. پیرزنی بر سر چاه آبی می‌خواست آب بکشد و نمی‌توانست. رسول خدا (ص) پیش رفت و فرمود: حاضری من برای تو آب بکشم؟ پیرزن که حضرت را نشناخته بود گفت: ای بنده خدا اگر چنین کنی برای خود کرده‌ای و پاداش عملت را خواهی دید. حضرت دلو را به چاه انداخت و آب کشید و مشک را پر کرد و بر دوش نهاد و به پیرزن فرمود: تو جلو برو و خیمه خود را نشان بده، پیرزن به راه افتاد و حضرت از پی او روان شد. ✍️آن مرد صحابی که همراه حضرت بود، گفت: یا رسول‌الله! مشک را به من بدهید اما پیامبر (ص) قبول نکردند، صحابی اصرار کرد ولی حضرت فرمودند: من سزاوارترم که بار امت را به دوش بگیرم. رسول خدا (ص) مشک را به خیمه رساندند و از آنجا دور شدند. پیرزن به خیمه رفت و به پسران خود گفت: برخیزید و مشک آب را به خیمه بیاورید. ‼️پسران وقتی مشک را برداشتند تعجب کردند و پرسیدند: این مشک سنگین را چگونه آورده‌ای؟ گفت: مردی خوش‌روی، شیرین‌کلام، خوش‌اخلاق، با من تلطف بسیار کرد و مشک را آورد. پسران از پِی حضرت آمدند و ایشان را شناختند، دوان دوان به خیمه برگشتند و گفتند: مادر! این همان پیغمبری است که تو به او ایمان آورده‌ای و پیوسته مشتاق دیدارش بودی. پیرزن بیرون دوید و خود را به حضرت رساند و به قدم‌های مبارکش افتاد. گریه می‌کرد و معذرت می‌خواست. حضرت در حق او و فرزندانش دعا کرد و او را با مهربانی بازگرداند. جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: ✨📖✨ وإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ (4 - قلم) ⚡️و تو اخلاق عظیم و برجسته‌اى دارى. 📚قصص‌الروایات 🌈 @range_khodaa
⭕️✍️حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 یکی از کارمندان شهرداری ارومیه می گفت:تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار می گشتم. از پله های شهرداری می رفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم. یه کاغذ از جیبش درآورد و یه امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی، اتاق فلان. رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت چی می خوای؟ گفتم :کار گفت : فردا بیا سرکار باورم نمی شد فردا رفتم مشغول شدم . بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد رئیس شهرداری بود. چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشست شده بود من جای اون مشغول شدم. شش ماه بعد رئیس شهرداری استعفاء کرد و رفت جبهه. بعد از اینکه در جبهه شهید شد یکی از همکاران گفت :توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق رئیس شهرداری کسر و پرداخت می شد. یعنی از حقوق شهید باکری این درخواست خود شهید بود. کجایند مردان بی ادعا اما الان مسئولان ما...... کمبود هزینه ها و بودجه را از طریق جیب مردم و قبض ها جبران می کنند اما حاضر به کسر مقدار ناچیزی از حقوق های نجومی خود نیستند. برخی از مسؤولین حقوق های نجومی می گیرند و خود را سهام دار انقلاب می دانند و حقوقشان را با قدم زدن در خیابانهای شیک غرب خرج می کنند. 🍃 🌺🍃 🌈 @range_khodaa
#یک_حدیث_قدسی 💎خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: 💫☀️ای بنی‌آدم! (با کار نیک و صله‌ی ارحام و بخشش به نیازمندان) با من معامله کنید و از من سود بخواهید. سودی که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و سودی که از من بر شما رسد کسی توانِ کم‌کردن آن از شما ندارد، که من در بخشش و هِبه بسیار فراتر از آنچه فکر می‌کنید عمل می‌کنم. 📚پندهای خدا (محمد مهدی تاج) 🌈 @range_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨امام صادق(ع) زمانی که مهدی ظهور کند، خداوند درد و بیماری را از هر مومنی برطرف خواهد کرد.☘️ الغیبه للنعمانی؛ ص661 🌈 @range_khodaa
✍️پیرمرد محتضری که احساس می کرد مردنش نزدیک است، به پسرش گفت: مرا به حمام ببر. پسر، پدرش را به حمام برد. پدر تشنه اش شد. آب خواست. پسر قنداب خنکی سفارش داد برایش آوردند و آن را به آرامی در دهان پدر ریخت و پس از شست وشو پدر را به خانه برد. پس از چندی پدر از دنیا رفت و روزگار گذشت و پسر هم به سن کهولت رسید روزی به پسرش گفت: فرزندم مرگ من نزدیک است مرا به حمام ببر و شست وشو بده. پسر نااهل بود و با غر و لند پدر را به حمام برد و کف حمام رهایش کرد و با خشونت به شستن پدر پرداخت. پیرمرد رفتار خود با پدرش را به یاد آورد. آهی کشید و به پسر گفت: پسرم تشنه هستم. پسر با تندی گفت: این جا آب کجا بود و طاس را از گنداب حمام پر کرد و به حلقوم پدر ریخت. پدر اشک از دیده اش سرازیر شد و گفت: من قنداب دادم، گنداب خوردم. تو که گنداب می دهی ببین چه می خوری؟ 🌈 @range_khodaa
🌷آیت الله فـــــروغی: جاذبه‎های #دنـــــیا ما را مشـغول کرده است رفقا چقدر به یاد امام زمان علیه‎السلام هستیم؟ حضرت چــقدر در زندگی ما سایه انداخته است؟ عجب خـــود را به #بازی گـــرفته‎ایم! 🌈 @range_khodaa
┅┅✿❄️❀💙🌷❀❄️✿┅┅ ‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✍️ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﯾﻮﺳﻒ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﯾﻮﺳﻒ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﻩ ﺑﯿﻔﮕﻨﻨﺪ، ﯾﻮﺳﻒ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ! ﯾﻬﻮﺩﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﭼﺮﺍ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ؟! ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ...! ﯾﻮﺳﻒ ﮔﻔﺖ: ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ با ﻣﻦ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﮐﻨﺪ، ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪﯼ ﺩﺍﺭﻡ...! ﺍﯾﻨﮏ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﺴﻠﻂ ﮐﺮﺩ، ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ"ﻧﺒﺎﯾﺪ جز خدا ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺑﻨﺪﻩﺍﯼ ﺗﮑﯿﻪ ﮐﺮﺩ..." ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ؟ 🔸الَیْسَ اللهُ بِکافٍ عَبْدِه🔸 📚ﺳﻮﺭﻩ ﺯﻣﺮ، ﺁﯾﻪ۳۶ 🌈 @range_khodaa
💠فلسفه دو سجده در هر رکعت ✍🏻شخصی از حضرت علی علیه السلام پرسید : چرا در هر رکعت نماز دو سجده می کنیم؟ حضرت فرمود: چون دو سجده یاد آور انسان است که او از خاک متولد شده وبه خاک باز می گردد. 📝⇦•وقتی به سجده اول میرود بدان که خاک بوده. سر از سجده بر میدارد یعنی از خاک برانگیخته شده. 📝⇦•به سجده دوم که می روی بدان روزی به خاک باز خواهی گشت سر از سجده دوم که بر می داری یعنی دوباره از این خاک روز قیامت بر انگیخته خواهی شد. 🌈 @range_khodaa
مغرور نباشید وقتی پرنده ای زنده است، مورچه را میخورد ! وقتی میمیرد مورچه٬ او را میخورد شرایط به مرور زمان تغییر میکند . . . هیچوقت.... کسی را تحقیر نکنید شاید امروز .. قدرتمند باشید اما . . . زمان..... ازشما قدرتمند تر است ! یک درخت، هزاران چوب کبریت را میسازد.. اما....... وقتی زمانش برسد، یک چوب کبریت میتواند٬ هزاران درخت را بسوزاند ! پس خوب باشید و خوبی کنید . . . . 🌈 @range_khodaa
🌼امام صادق(ع) اولین شخصی که پس از مهدی رجعت می‌کند، حسین بن علی(ع) است. و به قدری حکومت می‌کند که از کثرت سن، ابروهایش روی دیدگانش می‌آید. البرهان،3:506 🌈 @range_khodaa
🍃🌹سازمان هواشناسی هرچی میخواد بگه، بگه...! 🍃🌹من میگم اگه ❤️"خدا"❤️ 🍃🌹تو زندگیت نباشه هــــوا پسه 🌈 @range_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ღ 📜 #حــدیث‌امـــروز ❤️ امام رضا علیه السلام : کسی که با زبانش آمرزش بطلبد ولی قلبـش پشیمـان نشود، خود را مسخــره ڪرده است. 🌈 @range_khodaa
🌸🍃🌸🍃 شرايط مهماني دادن در دین اسلام شخصي اميرالمؤمنين عليه السلام را به مهماني دعوت كرد. حضرت فرمود: دعوت تو را مي پذيرم اما به سه شرط. عرض كرد: آن سه شرط چيست؟ فرمود: 1. خارج از منزل چيزي برايم نياوري! 2. چيزي كه در منزل هست از من مضايقه نكني (هر چه هست از آن پذيرايي كن). 3. خانواده ات را هم به زحمت ميانداز! ميزبان شرايط را قبول كرد و حضرت نيز دعوت او را پذيرفت... و این چیزیست که در آداب مهمانی اسلامی سفارش شده است،نه چیزی که در جامعه امروز ما رواج دارد.. در اسلام مهماني هاي تحميلي و تجملاتي درست نيست! ١_ص٧٩_٨٠ 🌈 @range_khodaa
◈ ✍️ #سخــــن_بــــزرگان 🌿 آیت‌الله مرعشی‌نجفی (ره) : من خیلی بارم سبک ‌است و هیچ‌نگرانی ندارم؛ تنها یک چیز مرا زجـــر می‌دهد و آن ‌این‌است‌که می‌ترسم در ایّام‌زندگی‌ام نوشته یا صحبـت‌های من در هر مـوردی باعث شده باشد کـہ حقی ناحق شود یا در همســایگی ما گرسنه‌ای بوده باشد و ما غذای سیر خورده باشیم ڪه والله و بالله و تالله اگر چنیــن چیـزی بوده، من آگاهــی نداشته‌ام. شمــا هم بـــارتـــان را سبڪ ڪنید و از تجمّــل‌پــرستـی و خــانه‌ی بــــزرگ و ... بپرهیزید کـہ همه چیز ظرف چند دقیقه نابــود می‌شـــود. 🌈 @range_khodaa
یادمان باشد خــدا میهمان قلبهای وسیع است قلبت را از نفرت وکینه پاک کن تاسهم بیشتری ازحضور خدا درقلبت داشته باشی 🌈 @range_khodaa
🌸🍃🌸🍃 رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كس خدا و عظمت او را بشناسد، دهانش را از سخن و شكمش را از طعام، باز دارد و خود را به نماز و روزه مشغول سازد پس مردم گفتند: پدر و مادرمان به فدايت! اى رسول خدا (صل الله عليه و آله و سلم)آيا اين گونه اشخاص ، از اولياى خدايند فرمود: اولياى خدا سكوت كنند و سكوتشان تفكر باشد و سخن گويند و سخنشان ذكر باشد و نظرشان عبرت است و نطق كنند نطقشان حكمت باشد راه رفتنشان ميان مردم بركت است اگر خداى براى آنان اجلى مقرّر نفرموده بود از ترس عذاب و شوق به ثواب، ارواحشان در اجسادشان نمى گنجيد 🌈 @range_khodaa
☫ 💌 #ڪــلام‌شهـــید 🌸 خاطره‌ای از شهید‌حسن‌خرازی : دڪتر چهـل‌وپنج روز بهش استراحت داده بود. آوردیمش خونه، عصر نشده گفـت: بابا! من حـــوصلـه‌ام سـر رفتـه. گفتم: "چی ڪار ڪنم بابا؟ گفت: منو ببر سپــاه، بچـہ‌هارو ببینم. بردمش تا ده شب خبــری نشد ازش، ســاعت ده تلفن ڪرد گفت: من‌اهوازم، بی‌زحمت داروهامو بدید یڪی برام بیاره! 🌈 @range_khodaa
امام علی علیه السلام زندگي کردن با مردم اين دنيا همچون دويدن در گله اسب است.. تا مي تازي با تو مي تازند. زمين که خوردي، آنهايي که جلوتر بودند.. هرگز براي تو به عقب باز نمي گردند. و آنهايي که عقب بودند، به داغ روزهايي که مي تاختي تورا لگد مال خواهند کرد! در عجبم از مردمي که بدنبال دنيايي هستند که روز به روز از آن دورتر مي شوند و غافلند از آخرتي که روز به روز به آن نزديکتر مي شوند... 🌈 @range_khodaa
🌺🌺 🔶 نصوح مردی بود شبیه زنها، صدایش نازک بود، صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت. او با سوء استفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی میکرد و کسی از وضع او خبر نداشت. او از این راه، هم امرار معاش میکرد و هم برایش لذت بخش بود. گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست. 🔷 روزی دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهایش همانجا مفقود شد. دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند. 🔶 وقتی نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایی، خود را در خزینه حمام پنهان کرد. 🔷 وقتی دید مأمورین برای گرفتن او به خزینه آمدند، به خدای تعالی رو آورد و از روی اخلاص و به صورت قلبی همانجا توبه کرد. 🔶 ناگهان از بیرون حمام آوازی بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد و مأموران او را رها کردند. 🔷 و نصوح خسته و نالان شکر خدا را به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت. او عنایت پروردگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و از گناه کناره گرفت. 🔶 چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد و نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم و دیگر هم به حمام نرفت. 🔷 هر مقدار مالی که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهی که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید. 🔶 در یکی از روزها همانطور که مشغول کار بود، چشمش به میشی افتاد که در آن کوه چرا میکرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از آن کیست? عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعا از شبانی فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستی من از آن نگهداری کنم تا صاحبش پیدا شود. لذا آن میش را گرفت و نگهداری نمود، پس از مدتی میش زاد و ولد کرد و نصوح از شیر آنها بهره مند میشد. 🔷 روزی کاروانی راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگی مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جای آب به آنها شیر داد، به طوری که همگی سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. او راهی نزدیک به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانی کردند و او در آنجا قلعه ای بنا کرده و چاه آبی حفر نمود و کم کم آنجا منازلی ساخته و شهرکی بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا می آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگی به چشم بزرگی به او می نگریستند. 🔶 رفته رفته آوازه خوبی و حسن تدبیر او به گوش پادشاه رسید که پدر همان دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وی را از طرف او به دربار دعوت کنند. 🔷 همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیزفت و گفت: من کاری دارم و از رفتن به نزد سلطان عذر خواست. مأمورین چون این سخن را به شاه رساندند، بسیار تعجب کرد و اظهار داشت: حال که او نزد ما نمی آید ما میرویم او را ببینیم. 🔶 با درباریانش به سوی نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد. 🔷 بنا بر رسم آن روزگار و به خاطر از بین رفتن شاه در اقبال دیدار نصوح، نصوح را بر تخت سلطنت بنشاندند. 🔶 نصوح چون به پادشاهی رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و با همان دختر پادشاه ازدواج کرد. 🔷 روزی در بارگاهش نشسته بود، شخصی بر او وارد شد و گفت: چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم. نصوح گفت: میش تو پیش من است و هر چه دارم از آن میش توست. وی دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند. 🕊 آن شخص به دستور خدا گفت: بدان ای نصوح! نه من شبانم و نه آن، یک میش بوده است، بلکه ما دو فرشته، برای آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت، اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد. و از نظر غایب شد. ⚪️ به همین دلیل به توبه واقعی و راستین، (توبه نصوح) گویند 🌈 @range_khodaa