eitaa logo
رنگارنگ 🌸
1.4هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
6.1هزار ویدیو
8 فایل
کانال متفاوت و مورد سلیقه همه قشرها مختلف.. داستان های کوتاه و بلند.. از حضرت ادم تا خاتم الانبیا.. حدیث و پیامهای آموزنده و کلیپ های کوتاه و بلند.. کپی برداری آزاد..
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جشن.. اینجا عراق است و این جشن فارغ التحصیلی دانشجویان دختر عراقی است! از آنجا که در نظر غربزده های مسلط بر دانشگاههای ما اساسا دانشگاه بدون اختلاط دختر و پسر، راندمان تحصیل و نشاط را کاهش می دهد و حجاب خصوصا چادر ، ضعف قوه در آقایان، کاهش میزان نیترات بی غیرتی و.... می باشد لذا انتشار چنین تصاویری ممنوع و هرگونه صحبت درباره آن نشانه املیسم می باشد. @ranggarang
⭕️ مراسم بزرگداشت علامۀ ذوفنون، مرحوم آیت‌الله حسن‌زاده آملی (ره) ⏰زمان: بعدازظهر چهارشنبه اوّل آذرماه ۱۴۰۲ 🔸مکان: قم، شاه سیّدعلی (بلوار پانزده خرداد). خیابان میثمی. «پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی» 🎙سخنران افتتاحیه: آیت‌الله علی‌اکبر صادقی رشاد 🔹دیگر سخنرانان: آیت‌الله حسن رمضانی/ آیت‌الله یدالله یزدان‌پناه @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Khalvat Neshin_۲۰۲۳_۰۸_۱۳_۰۷_۴۹_۱۴_۱۶۴.mp3
1.83M
خلوت‌نشین... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@ranggarang
«روز کوروش» 🎬: خشایار شاه نگاهی به تخت های پیش رویش که مملو از جمعیت سران قبایل و استانداران سراسر ایران بود، کرد و با لحنی کشدار که مدهوشی او را به نمایش می گذارد، گفت: م..ا ملکه ای در ان..درون داریم که مانند پری های آسمانی زیباست، کلامش چونان نغمهٔ بلبلان، ادم را از خود بیخود می کند و نگاهش هر مردی را اسیر خود می گرداند، ملکهٔ ما تا این لحظه چهرهٔ زیبایش را هیچ‌مردی به غیر از خشایارشاه ندیده و اینک من می خواهم دستور دهم تا ملکهٔ زیبایم پای به این مجلس نهد و همگان از دیدن او، هوش از سرتان بپرد و در دل به من غبطه بخورید چرا که من گوهری چون او دارم و شما را یارای بدست آوردن چون اویی نیست و سپس ادامه داد:قـــاصــد بیا د...یگر...چرا تعلل می کنی.. مردی کوتاه قد که کلاه سیاه رنگی بر سرگذاشته بود جلو آمد، تعظیم بلندی کرد و گفت: در خدمتم، بفرمایید چه کنم؟! خشایار شاه با همان لحن گفت:ب..ه سرای ملکه برو و به ایشان ب...گو، هم اینک به نزد ما شرفیاب شوند، بگو امری مهم پیش آمده کرده که نیازمند حضور ایشان است. قاصد دستی بر چشم نهاد و از خدمت خشایار شاه مرخص شد، پیچ و خم های حیاط شاهانه را که همه جایش به لطف مشعل های زیاد، همچون روز روشن شده بود با سرعت طی کرد تا به تالار ملکه که میهمانان زن در آنجا جمع شده بودند رسید. جلوی تالار رفت و به کنیزک کنار در ورودی پیغام پادشاه را ابلاغ نمود تا به ملکه برسانند. دقایقی بعد، ملکه وشتی در حالیکه پارچه ای بلند و عریض به رنگ لباسش بر سر کشیده بود و روبنده ای حریر و آبی رنگ که مزین به مهره دوزی با یاقوت و سنگ های گرانقیمت بود بر چهره زده بود،در حالیکه دو طرفش دو‌کنیز زیبا بود، بیرون آمد. کالسکه ای مجلل را سوار شد و به طرف تالار سلطنتی حرکت کرد. خشایار شاه که انگار ذهنش خالی از هر چیزی بود و فقط به یاد داشت چه دستور داده، چشمش به در تالار بود و تا متوجه ورود ملکه شد از جای برخواست، روی سکویی که بالاترین جایگاه تالار بود و از سنگ یاقوت زبرجد ساخته شده بود ایستاد، دست هایش را از هم باز کرد و با لحنی بی قرار گفت: بیا ای ملکهٔ زیبایم، بیا که اینک دل شاهانمان فقط تو را می خواهد، بیا که عنقریب است از دوریت هوش از سرمان برود، بیا و در آغوشم جای گیر که جز تو هوسی در سر ندارم.. ملکه همانطور که جلو می آمد، از شنیدن این جملات که مختص خلوتشان بود متعجب شده بود و حسی به او هشدار میداد که خطری در کمین اوست. ملکه، از زیر روبنده حریر خیره به حرکات خشایار شاه بود و زیر لب گفت: چقدر رفتارش عجیب شده! تو را چه میشود سرورم؟! با شنیدن حرفهایت نه تنها دلمان شاد نشده،بلکه ترسی مبهم بر جانمان نشسته... اما ملکه وشتی از عشق خشایار شاه به خود، خبر داشت و بدون توجه به هشدار درونی اش پیش رفت و امیدوار بود آن عشق آتشین خشایار شاه او را از مهلکه ای که حسش بر جانش افتاده بود نجات دهد.. ادامه دارد.. 📝به قلم :ط_حسینی @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸قال الله تبارک و تعالی🌸 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ [ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻋﻴﺐ ﻭ ﻧﻘﺼﻲ ]ﻣﻨﺰّﻩ ﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍﻳﻲ ﻛﻪ ﻣﺎﻟﻜﻴّﺖ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻲ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻭﺳﺖ ، ﻭ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺍﻭ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﻳﺪ . ایه شریفه ۸۳ ازسوره مبارکه یس 1️⃣اول :چگونه خدا را در برپايى قيامت عاجز مى‌دانيد؟ او از هر عجز و ناتوانى منزّه است. «فَسُبْحانَ الَّذِي» 2️⃣دوم :هم سرچشمه‌ى هستى به دست اوست و هم بازگشت همه چيز به سوى اوست. «بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» @ranggarang
چوپان خوش کلام با خدا مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید: چه کسی برای مرده های شما نماز می خواند؟ چوپان گفت: ما کسی را برای این کار نداریم خودم نماز آنها را می خوانم. مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!» چوپان مقابل جنازه ایستاد و یکی دو کلمه زمزمه کرد و گفت: «نمازش تمام شد!» مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود؟ چوپان گفت: بهترازاین بلد نبودم مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت. شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد. از پدر پرسید: چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟ پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!» مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟ چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد، با خداوند گفتم: خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش زمین می زدم حالا این مرد، امشب مهمان توست ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی؟! @ranggarang
مشکل کوچک یا بزرگ یا انسان بزرگ یا کوچک ♦️یکی ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺩﻩ ﺑﻪ اسم مش مراد به ﺻﺤﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺷﺐ ﺍﺯ ﻗﻀﺎ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺳﺨﺖ، ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ ﻭ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ... ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺩﻩ، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: "ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ، ﻣﺶ مراد ﯾﮏ ﺷﯿﺮ ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ !" ﻣﺶ مراد با ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺷﯿﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ! ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺖ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺷﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ! ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺳﮓ ﻗﺪﯾﻤﯽ شعبون كد خدا ﺍﺳﺖ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﻏﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺷﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ . ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﻢ ﯾﮏ "ﻣﺸﮑﻞ" ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺠﻨﮕﯿﺪ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺗﺎﻥ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ... تو زندگی مشكل وجود نداره همه چيز مسئله است و قابل حل. ✅مشکل کوچک یا بزرگ نداریم بلکه انسان بزرگ یا کوچک داریم. @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدرت از نگاه ایرانی مقیم آمریکا 🔸 لایو بهتاش،ایرانی مقیم دانمارک وجواد ، ایرانی مقیم آمریکا. @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از سرنوشت هیچکدوم دیگه خبری نیست مصداق چاهی مکن بهر کسی اول خودت بعداً کسی😁 @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠یکی از عوامل موفقیت:دعای پدر و مادر 💎حجت‌الاسلام عالی 🔹 خط ویژه خدا ؟! @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏همیشه که نباید بنشینیم و بدی‌هایِ زندگی‌ِمان را مرور کنیم ... گاهی باید بنشینیم دورهم... خوشی‌ها را شمرد،چای نوشید ! و پشت کرد به تمامِ نداشتن‌ها و غصه‌هایی که عمری با آن‌ها زندگی کردیم ...! @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨اشغال‌گران اسرائیلی آب را به‌روی مردم قطع کردند؛ اما خداوند از آسمان برایشان آب نازل کرد. 🙂🌷🌧کودکان غزه درحال پرکردن سطل‌های خود با آب باران @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏فیلم این کودک فلسطینی که می‌گه بعد از بمباران زیر آوار، یک فرشته دیده رو دیدم و هربار این جمله تو ذهن من تکرار شد: امید غریبان تنها کجایی..🤲💔 السلام علیک یا صاحب‌الزمان💚 @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻آنچه را ذخیره کرده‌ای، به دست سارق ایام مسپار ✍مردی مزرعه‌ای آفتابگردان کاشت و محصولش را در چند گونی ریخت و در انبار خانه‌اش ذخیره کرد تا نزدیک عید گران‌تر شود و آن‌ها را بفروشد. دزدی شب به انبار او زد و تمام آفتابگردان‌ها را برد و در ته یکی از گونی‌ها، کمی از آفتابگردان‌ها را رها کرد. او دست نوشته‌ای به این مضمون گذاشت: «زحمت یک‌ساله‌ات برای من بود. این مقدار را هم گذاشتم، یک موقع نبری مصرفشان کنی. برو کشت کن سال بعد همین موقع باز در خدمتم!» @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 انسانیت داشته باشیم کافی است حالا نماز هم نخواندیم اشکال ندارد. خدا به نماز ما احتیاج ندارد! @ranggarang